به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۰
کد خبر: ۵۴۷۵۲۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۱ - ۰۶ آذر ۱۴۰۱

وضعیت دردناک روستای بورسی ایران؛ می‌خواهم قلبم را یک میلیارد بفروشم!

از ۱۹ مرداد سال ۹۹ بورس دیگر روی خوش ندید. مردم روستا از ریزش بورس ضربه سنگینی خوردند و حالا بعد از گذشت دو سال و ۴ ماه از سقوط بورس، پرتفوی مال‌استریتی‌ها هنوز در ضرر است.
روزنو :

وضعیت دردناک روستای بورسی ایران؛ می‌خواهم قلبم را یک میلیارد بفروشم!

روزنو :یوسف غلامی‌پور، ۴۳ ساله، کاسب بود و سه دهانه مغازه در روستا داشت. یک میلیارد تومان پول وارد بورس کرد و بعد از سقوط بورس حالا همه چیز را از دست داده و در بوشهر کارگری می‌کند. تلفن را که برداشت بعد از سلام و احوال‌پرسی، پرسیدم از مال‌ملا چه خبر؟ بلافاصله گفت: در مال‌ملا همه مردند! همه نابود شدند.

دو سال بعد از سقوط بورس سبد سهام مردم مال‌ملا، معروف به «مال‌استریت» هنوز در ضرر است. مردان مال‌باخته به شهر‌های دیگر رفتند تا کارگری کنند. دیگر در مال‌ملا کاری نیست که انجام دهند. دام‌ها فروخته شد و ماشین‌های کشاورزی تبدیل به ریال شد و به بورس رفت، اما زیان بزرگی برای اهالی روستا به ارمغان آورد. ارزش سهام مردم مال‌ملا هیچ‌گاه بازنگشت و انگار آن‌ها هنوز دارند خون‌بهای سرمایه‌گذاری در بورس را می‌پردازند.

از اول ماجرا...

تیرماه سال ۹۹ حدودا ۲۰ روز قبل از سقوط تاریخی بورس، خبرنگار صداوسیما به مال‌ملا، روستایی در ۴ کیلومتری شهرستان لنده رفت. همان روز‌ها که بورس گل کاشته بود و همه تحلیل‌گر بودند. صداوسیما در گزارش خود از سود سرمایه‌گذاری اهالی روستا می‌گفت و مردم را به این سرمایه‌گذاری تشویق می‌کرد.

مال‌ملا همان روستایی است که مردم درخت کنار پیری را «تالار بورس» خود معرفی می‌کردند. «تنها روستای بورسی ایران» همان «مال‌استریت». پیر و جوان نداشت، هرکسی در این خاک زندگی می‌کرد، سهام بورس خریده بود. حتی پیرمرد‌های روستا سرمایه خود را دست جوانان سپرده بودند. به قول خودشان دقیقا همان زمان که بالا و پایین تمام زندگی برایشان بالا و پایین شاخص کل شد. دقیقا همان زمان که دام‌دار‌ها آنقدر گوسفند و گاو فروخته بودند که چوپان روستا بیکار شد. به فاصله کمتر از یک ماه از پخش گزارش صداوسیما، سقوط بورس آغاز شد و زیان پشت زیان به سراغ اهالی مال‌ملا آمد.

از ۱۹ مرداد سال ۹۹ بورس دیگر روی خوش ندید. مردم روستا از ریزش بورس ضربه سنگینی خوردند و حالا بعد از گذشت دو سال و ۴ ماه از سقوط بورس، پرتفوی مال‌استریتی‌ها هنوز در ضرر است.

مال‌ملا اینترنت نداشت. مردم هر روز صبح به لنده می‌رفتند. بعضی در خانه اقوام و بعضی جلوی مغازه هم‌ولایتی‌های خود می‌نشستند و کار‌های اینترنتی خود را انجام می‌دادند. خبرنگار برای تکمیل گزارش خود سراغ بالاترین مقام مخابرات استان رفت و او قول داد تا ۱۵ مرداد اینترنت پرسرعت در مال‌ملا راه‌اندازی شود، اما مال‌ملا هنوز اینترنت ندارد.

مردم مال‌استریت زمانی بدون دغدغه مالی با کشاورزی و دام‌پروری زندگی می‌کردند، اما بورس آتش به خرمن آن‌ها زد. با گذشت بیش از دو سال از سقوط بورس مردم مال‌استریت هنوز قرض‌های خود را صاف نکرده‌اند. مال‌استریت نمونه کوچکی از فاجعه سقوط بورس در سال ۹۹ است.

در مال‌ملا همه مردند!

یوسف غلامی‌پور، ۴۳ ساله، کاسب بود و سه دهانه مغازه در روستا داشت. یک میلیارد تومان پول وارد بورس کرد و بعد از سقوط بورس حالا همه چیز را از دست داده و در بوشهر کارگری می‌کند. تلفن را که برداشت بعد از سلام و احوال‌پرسی، پرسیدم از مال‌ملا چه خبر؟ بلافاصله گفت: در مال‌ملا همه مردند! همه نابود شدند.
ریزش بورس چه مشکلاتی در روستا ایجاد کرد؟

ناامیدی تمام وجود جوانان مال‌ملا را فراگرفته و به همه ابعاد زندگی آن‌ها رسوخ کرده است. کسانی بودند که وام ازدواج‌شان را در بورس گذاشته بودند تا مدتی بعد بروند سر خانه و زندگی‌شان، اما بعد از ریزش بورس هیچ‌کدام سر و خانه و زندگی خود نرفتند. بسیاری هم طلاق گرفتند. آن‌ها که طلاق نگرفتند هم در زندگی خود به اختلاف خوردند. گاهی خانواده عروس گلایه می‌کنند که چه شد و پس کی می‌خواهید عروسی کنید؟ اما چه کنیم، مگر می‌شود با جیب خالی دختر مردم را برد خانه بخت؟ بسیاری از کسانی که می‌خواستند ازدواج کنند دیگر نتوانستند و بسیاری هم در زندگی مشترک خود با مشکل مواجه شدند.

کار دامداری و کشاورزی در روستا چگونه پیش می‌رود؟

همه جا خوابیده. هیچ‌کس کار نمی‌کند. کار کجا بود! جوانان همه بیکارند و افسردگی گرفتند. دیگر کسی دامداری نمی‌کند. یعنی اصلا پول ندارد که گوسفند بخرد و کارش را شروع کند. کشاورزی هم که دیگر سودی ندارد.

غلامی‌پور پرسید: می‌دانی من کجا هستم؟ و بلافاصله خودش جواب داد.

من بوشهرم. اینجا جوشکاری سیار می‌کنم. قبلا سه دهانه مغازه داشتم که چهار نفر در آن کار می‌کردند، اما حالا بوشهر کار می‌کنم و باید قرض‌هایم را صاف کنم. با زنم به اختلاف خوردیم و رفت دادگاه تا از من طلاق بگیرد، اما فعلا راضی‌اش کردم این کار را نکند. قول دادم کار کنم و قرض‌ها را صاف کنم. پسرم بعد از ریزش بورس عصبی شده و با ۲۳ سال سن قرص اعصاب می‌خورد.

از وقتی به بوشهر آمدم شب‌ها در خیابان و بعضی وقتا در پارک می‌خوابم. برای حمام کردن به خانه همکاران می‌روم و دوباره می‌روم و در خیابان می‌خوابم.

در گزارش صداوسیما، خبرنگار با دوربین به نزد بالاترین مقام مسئول مخابرات استان رفت و او قول داد تا ۲۰ روز بعد اینترنت پرسرعت برای روستا تامین کند. روستا اینترنت‌دار شد؟

اینترنت چی هست؟ ما در مال‌ملا اصلا اینترنت نداریم. فقط قولش را دادند. می‌خواهم این‌سری که رفتم مال‌ملا درخت کنار را ببرم یا نفت بریزم و آتش‌اش بزنم، چون فیلم منتشرشده آنجا گرفته شده است. دیوار معروف که رویش نوشته شده بود تنها روستای بورسی ایران هم دیگر طرفدار ندارد. شعار‌های زیادی روی دیوار‌های دیگر نوشته‌اند.

هنوز سهام داری یا همه سهام خود را فروختی؟

هنوز حدود ۷۰ تومان سهام و نفت دارم. یک میلیارد تومان در بورس داشتم که بخش زیادی از آن قرض بود. کلی سهام فروختم تا قرض‌هایم را بدهم، اما هنوز بدهکارم، دارم کار می‌کنم تا بدهی‌هایم را بدهم. این و نفت را هم برای اینکه خیلی ریزش کرده نگه داشتم. حدود ۳۰۰ میلیون تومان بود، اما حالا شده ۷۰ تومان.

در پایان آقای غلامی‌پور شماره فردی به نام علی امامی را فرستاد و گفت: او هم در ماجرای مال‌استریت زیان کرد. به او هم زنگ بزن.

فیلسوف مالباخته

علی امامی. اهل ایذه، ۳۱ ساله و سه بچه دارد. زمانی تاجر بوده و سفر خارجی زیاد رفته است. اولش انگار از همه چیز بی‌خبر بود، اما تا فهمید غلامی‌پور شماره او را داده تازه دوزاری‌اش افتاد.

خدا بگم چیکارش کنه! شما هم دنبال این آدم می‌گردید؟ کلی پول از مردم گرفت و در بورس نابود کرد. حالا فرار کرده و آواره شده است. هم‌ولایتی‌هایش می‌گویند شب‌ها در پارک یا میدان امام بوشهر می‌خوابد. من به غلامی‌پور ۴۰۰ میلیون تومان پول دادم، اما همه را در بورس باخت. حالا هم فرار کرده و معلوم نیست کجاست.

‌شما چگونه با غلامی‌پور آشنا شدید و به او پول دادید؟

من اهل ایذه‌ام. از طریق یکی از آشنایان با غلامی‌پور آشنا شدم. خدا آن درخت کنار مال‌ملا را آتش بزند! همانی که تلویزیون هم نشان داد. من اصلا نمی‌دانم چه شد که وقتی آگاهی نداشتم تمام پول زندگی‌ام را سپردم دست غلامی‌پور. البته غلامی‌پور یک پراید به من داد که آن زمان قیمت پراید ۵۰ میلیون تومان بود. آن زمان می‌گفت بقیه‌اش را هم سر ماه می‌دهم، اما حالا اصلا جواب تلفن نمی‌دهد.

چه شد به سمت بورس رفتید؟‌

می‌دانی ما ایرانی‌ها اخلاق‌های عجیب و غریب کم نداریم. تا یک شایعه در مورد چیزی پخش می‌شود، هجوم می‌بریم. بورس به کنار، همین ماجرای پراید را ببین! قرعی‌کشی می‌کردند و مردم هم برای خرید هجوم می‌بردند. یک نفر هم نمی‌گفت این ماشین اصلا استاندارد نیست. من واقعا اشتباه کردم که بدون هیچ ایده و تفکری به سمت بورس رفتم و پولم را به غلامی‌پور دادم.

گفتی بچه داری. آن‌ها پیش خودت زندگی می‌کنند؟

بچه‌ها را گذاشتم پیش پدر و مادرم. خودم هم بین اهواز و سربندر آواره شدم. از گناوه جنس می‌آورم و در مغازه‌های اهواز و سربندر پخش می‌کنم. شب‌ها در اهواز یا سربندر با چند نفر دیگر سوئیت اجاره می‌کنیم.

چه مشکلاتی برای شما بعد از ریزش بورس ایجاد شد؟

باورت می‌شود بعد از نابود شدن پولم در بورس دیگر شب‌ها نمی‌توانم درست و حسابی بخوابم. قبلا اصلا قرص نمی‌خوردم، اما حالا بدون قرص خوابم نمی‌برد. این هم شد زندگی؟ من کل زندگی‌ام را دادم به غلامی‌پور در نهایت یک پراید ۱۵ میلیونی را به من ۵۰ میلیون تومان انداخت. پس ۳۵۰ میلیون دیگر چه شد؟ من هرچه فکر می‌کنم نمی‌فهمم چرا در بازاری که ذره‌ای در مورد آن اطلاعات نداشتم، سرمایه‌گذاری کردم!

من سه بچه دارم. همسرم از من جدا شد و می‌خواستم دوباره ازدواج کنم، اما بعد از سقوط بورس دیگر نتوانستم. وقتی از این موضوعات حرف می‌زنم و یاد خاطرات می‌افتم، دوباره حالم بد می‌شود. احتمالا امشب هم نمی‌توانم بخوابم.

شما روزنامه‌نگار‌ها هم می‌گویید قصد کمک دارید. چه کار برای ما انجام می‌دهید؟ به ما حقوق می‌دهید؟ شما یک گزارش از ما می‌نویسید و تیتر یک شما که درست شد، بعدش هیچ‌کس اصلا به ما فکر هم نمی‌کند.

‌این موضوع ثبت می‌شود برای آیندگان، تا آن‌ها بدانند.‌ ای آقا! ما نمی‌فهمیدیم. بچه‌های ما حالا همه چیز را می‌فهمند. با اینترنت، دسترسی به همه چیز برای آن‌ها با یک کلیک مهیا می‌شود. اگر برای بچه‌های حالا می‌نویسی بهتر است این کار را نکنی، آن‌ها زودتر از ما همه چیز را فهمیدند. مگر سواد به خواندن و نوشتن است؟ نخیر آقا سواد آگاهی از دنیا است. بچه‌های حالا از دنیا آگاهند و اینترنت این آگاهی را به‌وجود آورده است.

غلامی‌پور پولت را پس می‌دهد؟

غلامی‌پور کارتن‌خواب شده و پول صابون زدن تنش را هم ندارد. من که دیگر قید پولم را زدم و تازه برگشتم سرکارم و می‌خواهم دوباره زندگی را شروع کنم.

از تو چه بنویسم؟

بنویس جوانی در سن ۳۱ سالگی، بدون اطلاعات کافی و با ناآگاهی وارد بورس ایران شد. این جوان زندگی‌اش را باخت، ولی امید‌ها دارد و دوباره می‌سازد زندگی‌اش را.

تلفن را که قطع کردم بلافاصله دوباره زنگ زدم به غلامی‌پور تا از صحت ماجرا مطمئن شوم.
قلبم را می‌‎فروشم!

امامی ادعا می‌کند حدود ۴۰۰ میلیون تومان پول برای سرمایه‌گذاری در بورس به شما داده است. این موضوع درست است.

بله داد. او به من پول داد تا سرمایه‌گذاری کنم، اما ورشکست شدم. دارم در بوشهر کار می‌کنم تا قرضم را پرداخت کنم. علاوه بر این ۷۰ میلیون تومان هم از آقای جمشیدآباد گرفته بودم که ۶۰ میلیون آن را پس دادم. او شکایت کرد و من در دادگاه محکوم شدم و پول را پرداخت کردم. آخرماه هم باید ۱۰ میلیون دیگر پرداخت کنم.

چرا امامی به شما اعتماد کرد و پول داد؟

خدا هر کس به من پول داد را لعنت کند. بعد از پخش شدن گزارش در تیرماه سال ۹۹، امامی از طریق یکی از آشنایان به من زنگ زد و گفت می‌خواهد در بورس سرمایه‌گذاری کند. آن زمان بورس خوب بود و من پولش را سرمایه‌گذاری کردم، اما همه چیز تغییر کرد.

سقوط بورس ما را بدبخت کرد. وصیت کردم همانطور که لخت به دنیا آمدم، لخت خاکم کنند. این روز‌ها در گرمای بوشهر هم بعضی وقت‌ها لخت جوشکاری می‌کنم. از روستای مال‌استریت و ماجراهایش خسته‌ام. در روزنامه بنویس مرا در مال‌ملا خاک نکنند. مرا کنار قبر شهید مس‌چینی، بین سوق و لنده خاک کنند.

بنویس غلامی‌پور زندگی‌اش رفت. از خودش که خسته شد هیچ، از زن و بچه‌اش هم خسته شد. حالا می‌خواهم قلبم را بفروشم! یک میلیارد تومان پول در بورس از دست دادم و قلبم را یک میلیارد می‌فروشم، چون پسرم آرزوی ازدواج داشت، اما حالا دیگر نمی‌تواند ازدواج کند. این همه از دست دادم و هنوز باید قرض‌های مردم را پس بدهم.

پشت‌شان باد خورد!

بیغمی، دانشجوی دکتری و کارمند بانک است. پسرحاج خداداد، همان که در ویدیو گاوش را فروخته و پولش را در بورس گذاشته بود.

‌وضعیت مردم روستا چطوره؟

واقعا آنقدر حال‌مان بد هست که دیگر چیزی حال‌مان را خوب نمی‌کند. بورس همه مردم را به خاک سیاه نشاند. جوانان هم سیگار به‌دست شدند تا با این روش خودشان را آرام کنند. افسردگی مال‌ملا را از پا درآورده است.

دامداری و کشاورزی، منبع درآمد اصلی روستا چه شد؟

همه چیز خوابیده. قبلا در مال‌ملا چند دامداری داشتیم و مردم کشاورزی می‌کردند، اما حالا هیچ‌کس انگیزه‌ای ندارد. کشاورزان کل سرمایه خود را در بورس از دست داده و از طرفی وضعیت کشاورزی هم بسیار خراب است. این روز‌ها اکثر کشاورزان و دامداران در مال‌ملا همه چیز را رها کردند و فقط افسردگی و درماندگی مانده. این روز‌ها در روستا نه گاو و گوسفند می‌بینی، نه کشاورزی، همه نابود شده و هیچ‌کس دیگر در تکاپو نیست. کسی که تمام زندگی‌اش در بورس از بین رفته است، دوباره در میانسالی با کشاورزی از صفر شروع کند؟ به نظر شما با کشاورزی امکان‌پذیر است؟ به قول لر‌ها ما می‌گوییم پشت مردم سرد شد!

‌چقدر از پول شما بعد از ریزش سال ۹۹ برگشت؟

سرمایه ما بعد از سقوط سال ۹۹ تغییر خاصی نکرد. شاخص کل حالا در محدوده یک میلیون و ۴۰۰ هزار واحد هست، اما ما عقیده داریم این رشد به دلیل تقویت چند سهم بزرگ بازار است، چون بسیاری از سهم‌های کوچک بعد از سقوط سال ۹۹ رشد چندانی نکردند و سرمایه ما هم چندان رشد نکرده است.

 

نه بابا، هیچ‌کس پیگیر اینترنت نشد! برادر خود من هر روز صبح به خاطر دسترسی به اینترنت به لنده می‌رفت تا اینکه این رفت‌وآمد آنقدر خسته‌اش کرد که در لنده خانه اجاره کرد. جوانان هم هر روز صبح برای دسترسی به اینترنت به لنده می‌روند و سرشب برمی‌گردند. برخی به خانه اقوام می‌روند و برخی به پارک‌ها، برخی هم در مغازه فامیل می‌نشینند و کار‌های اینترنتی خود را انجام می‌دهند.

‌مردم روستا هنوز سهامداری می‌کنند؟

اکثرا سهام خود را فروختند و عطای بورس را به لقایش بخشیدند. من خودم فکر می‌کردم وقتی رئیسی بیاید و دولت یکدست شود، احتمالا طبق وعده‌ها به بورس جان می‌دهند، اما اینگونه نشد. اینگونه نشد که هیچ، تورم هم روزبه‌روز بالا می‌رود و پول ما هر روز بی‌ارزش‌تر می‌شود. این موضوع باعث افسردگی همه اهالی روستا شد. دیدن پرتفو‌ها به کابوس تبدیل شده بود و همه را عذاب می‌داد، برای همین اکثرا سهام خود را فرختند.

چه مشکلاتی برای مردم روستا ایجاد شد؟

مثلا آقای محمدی خواهرزاده من ۸۰ درصد پولش وام و قرض بود. حالا که بورس ریزش کرده، او مانده و قرض‌هایش. بعد از ریزش بورس برای کار به تهران رفت. مدتی بعد همسرش هم ترکش کرد و به خانه پدرش رفت.

عکس روز
خبر های روز