«ناتمام» یا «مختومه»
روز نو :به بهانه سریالی که قرار است از امشب با محوریت پرونده انفجار دفتر نخستوزیری در سال ۶۰ پخش شود
«ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد» این مصرع از عرفی شیرازی وصف خوبی برای اوضاع ایران در تابستان ۱۳۶۰ است؛ تابستانی که در کنار جنگ با بعثیهای عراقی مدتی بود که کشور درگیر اختلافات داخلی شده و پس از رای عدم کفایت سیاسی بنیصدر با اعلام جنگ مسلحانه از سوی سازمان مجاهدین خلق، آشفتهحالیاش به حد اعلا رسیده بود؛ ترور نافرجام آیتالله سیدعلی خامنهای در مسجد ابوذر در ۶ تیر، انفجارهای ۷ تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی که منجر به شهادت آیتالله دکتر محمدبهشتی و ۷۲ نفر دیگر شد و ۸ شهریور در دفتر نخستوزیری که در آن محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر و ۳ نفر دیگر به شهادت رسیدند نمونه بارز و مشهود این تنشها بود.
از امشب سریالی در صداوسیما روی آنتن میرود با نام «راز ناتمام» ساخته امین امانی؛ سریالی که بنا بر اطلاعاتی که از آن منتشر شده است به بخشی از زندگی رجایی و باهنر و پرونده انفجار دفتر نخستوزیری میپردازد. بخشی از تاریخ معاصر که هم شاهدان عینی دارد و هم پیشتر به اشکال گوناگون در سیما به آن پرداخته شده است؛ از سریال «دولت عشق» که در سال ۸۰ توسط حمید بهمنی از زندگی شهید رجایی ساخته شده تا مستند «پرونده ناتمام » که در سال ۹۵ توسط جواد موگویی به دنبال کشف ابعاد جدیدی از این اتفاق بوده است. بماند که فیلم «ماجرای نیمروز» هم کم و بیش به بخشی از این برش زمانی با محوریت موسی خیابانی، مسئول عملیات نظامی سازمان مجاهدین خلق پرداخته است.
سریال «راز ناتمام» از دو وجه میتواند در معرض آسیب بیشتری نسبت به سایر سریالهای سیما قرار گیرد و البته امید است که از آن سربلند بیرون بیاید؛ یکی از آن زاویه که معمولا سریالهای تاریخ معاصر که از صداوسیما پخش میشود به دلیل خوانشی که در آنها انجام میگیرند، متهم به سوگیری و نگاه تکبعدی به قضایا میشوند؛ سریالهایی مانند «معمای شاه» و «سالهای مشروطه» محمدرضا ورزی و «کلاه پهلوی» سیدضیاءالدین دری که با وجود لیست بلندبالای مشاوران تاریخی و صرف هزینه و امکانات بسیار در نهایت مورد انتقاد بسیار قرار میگیرد و حتی در جامعه هم دوقطبی موافق و مخالف، تصدیقکننده و انکارکننده بخشهای مختلف این روایتها ایجاد میشود و دیگر آنکه این اتفاق، یعنی انفجار دفتر نخستوزیری درگیر نوعی نگاه سیاسی طی تمام سالهای پس از آن و دستمایهای برای تخریب و تخطئه یک جریان سیاسی از سوی جریان دیگر بوده است و همین میتواند پاشنه آشیل «راز ناتمام» برای جلب یا دفع مخاطب به شمار آید. اینکه چقدر خالق این سریال توانسته جانب بیطرفی را رعایت کند؛ موضوعی است که به زودی زود و طی روزهای آتی قابل ارزیابی است. البته در اینجا نگاهی به علت حساسیت و اهمیت این داستان میاندازیم و به دنبال پاسخ به این سوال که چرا با گذشت چهار دهه از وقوع حادثه، هنوز برخی پروندهای که مهر «مختومه» بر آن زده شده را «ناتمام»یا «مسکوت مانده» میخوانند.
ساعت ۳ روز ۸ شهریور ۱۳۶۰
شرح ماوقع آنچه که در روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ در دفتر نخستوزیری و جلسه شورای عالی امنیت ملی کشور رخ داده، از سوی بسیاری از چهرههای سیاسی آن زمان در کتب خاطراتشان یا گفتوگوهایشان با رسانهها صورت گرفته است؛ آیتالله سیدعلی خامنهای در گفتوگویی در مرداد ۱۳۶۱، آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطراتش، علیاکبر ناطقنوری، آیتالله مهدویکنی، بهزاد نبوی و بسیاری چهرههای دیگر این روز را با جزئیات تعریف و تشریح کردهاند. فردای روز حادثه هم روزنامه اطلاعات در گزارشی با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در دفتر نخستوزیری» به شرح حادثه پرداخته است: «در این حادثه محمدعلی رجایی رئیسجمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفیع شهادت نائل شدند… تعداد مجروحین و شهدا تا ساعت ۱۲شب، ۸ شهید و ۲۳ مجروح گزارش شده بود.»
که البته تعداد قربانیان در اعلام اولیه اشتباه بود و با گذشت ۶ روز که هوشنگ وحیدیدستگردی، رئیس وقت شهربانی هم به دلیل شدت جراحات به شهادت میرسد و مشخص شدن فرار عامل حادثه، کشتهشدگان این حادثه ۵ نفر مشخص میشود؛ علاوه بر این سه شخصیت، عبدالحسین دفتریان، مدیرکل مالی اداری نخستوزیری به دلیل خفگی در آسانسور و یک عابر پیاده هم زیر آوار حادثه جان میدهند. تنها چند ساعت بعد از این اتفاق برخی از شخصیتهای تندرو در حزب جمهوری، انگشت اتهامشان را به سمت بهزاد نبوی، وزیر مشاور و دوست نزدیک رجایی میگیرند و او را عامل انفجار و قاتل رجایی عنوان میکنند؛ چنانچه نبوی بعدها در واکنش به ادعای احمد سالک که میگوید او نگران «کشمیری بیش از رجایی و باهنر بود» با تکذیب این ادعا و با اشاره به اینکه «من این آقا را در خیابان ببینم نمیشناسم» میگوید:«بگذارید این را هم بگویم. اولین جایی که شب اول انفجار مطرح شد که نبوی قاتل رجایی است، در حزب جمهوری اسلامی شاخه اصفهان بود؛ یعنی روز ۸ شهریور ساعت ۳ بعدازظهر انفجار رخ میدهد و ساعت ۸ یا ۹ شب در حزب اصفهان برای اولین بار مطرح میشود که نبوی قاتل رجایی است و از قضا آقای سالک عضو شاخه اصفهان حزب بود!» این موضوع همان زمان، مورد انتقاد بسیاری از جمله هاشمیرفسنجانی، رئیس مجلس وقت قرار میگیرد و او در خطبههای نمازجمعه بعد از این انفجار(۱۳ شهریور ۱۳۶۰) با اشاره به همین شایعات تصریح میکند:«اخیرا میشنویم که درصددند شخصیت بهزاد نبوی یکی از اشخاص معتبر این مملکت را در همین رابطه زیر سوال قرار دهند که تحقیقا به این نتیجه رسیدهایم که سرمنشا این جریان به لیبرالیسم و منافقین میرسد. این ترور دوم است، یعنی خواستهاند در کنار آن ترور این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند، بهزاد را هم میخواهند اینطور بیرون کنند و بعد بدنامی درست کنند.» اما به هر حال همین اتهامزنی فتح بابی میشود که پرونده این انفجار تا سال ۱۳۶۵ و دستور امام خمینی مختومه نشود.
جنازهسازی، اولین اتهام
یکی از اتهامات مطرحشده به «جنازهسازی» برای عامل بمبگذاری در دفتر نخستوزیری یعنی «مسعود کشمیری» بازمیگردد. پس از حادثه، خسرو قنبریتهرانی، رئیس دفتر اطلاعات نخستوزیری اعلام میکند که مسعود کشمیری جزو کشتهشدگان انفجار بوده و سپس صداوسیما از او به عنوان یکی از «شهدای هشت شهریور» نام میبرد؛ در حالی که بعدها مشخص میشود که او قبل از واقعه، از محل انفجار خارج شده است. این اتفاق ۱۰ روز بعد از انفجار توسط محمدمهدی ربانیاملشی، دادستان کل کشور، برای اولین بار در تلویزیون اعلام شده و کشمیری به عنوان عامل انفجار نخستوزیری معرفی میشود. در پس این اتفاق، خسرو تهرانی که دبیری شورای امنیت کشور را هم بر عهده داشت و کشمیری به عنوان معاون او محسوب میشد، در معرض اتهام قرار میگیرد. با متهم شدن او برخی دیگر از اعضای دولت که از نظر فکری نزدیک به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی محسوب میشدند هم، در معرض همین اتهام قرار میگیرند. بهزاد نبوی، سعید حجاریان، محمد عطریانفر و محسن سازگارا، از جمله این افراد بودند. طی این مدت درباره قضیه «جنازهسازی» و عدم اعلام نام کشمیری به عنوان عامل انفجار، بارها توضیحاتی ارائه شده است. آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی در خاطراتش از این واقعه نوشته است:«جنازهها را به سالن مجلس آوردند. مشاهده کردم، سخت سوخته بودند. آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندانهای طلای جلوی دهان و آسیابشان میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت هم، در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند به عنوان فرد دیگری به نام مسعودکشمیری منشی جلسه.» همین کیسه نایلونی تا مدتها بحثی بود برای گرفتن انگشت اتهام به سمت اعضای سازمان مجاهدین انقلاب به ویژه نبوی. او در توضیح این قضیه میگوید:«از نظر پرسنل اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری، کشمیری از کارکنان خیلی خوب نخستوزیری محسوب میشد و کارکنان اداره دوم هم اکثراً قبولش داشتند، دو نفر از کارکنان دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری که با او کار کرده بودند، میگفتند: «روز تشییعجنازه، از میان نمایندگان مجلس به یک روحانی گفتیم از جنازه کشمیری هیچ چیزی نمانده است، چه کار کنیم؟ آن روحانی هم گفت کمی خاکستر محل انفجار را جمع کنید و به جای جنازه بریزید داخل کیسه و ما همان کار را کردیم.» همین مساله موجب اتهام «جنازهسازی» شد.» در این زمینه محسن دربهانیها، کارمند بخش سیاسی نخستوزیری نیز داستان را به همین نحو تعریف کرده و گفته است:«حتی بعد از انفجار که بعضی بچهها به دیدنم در بیمارستان آمدند، گفته شد رجایی و باهنر شهید شدهاند اما از مسعود چیزی به دست نیامده که از آیتالله یزدی مجوز گرفته بودند و ایشان گفته بود در حاشیهای که ایشان نشسته بوده خاکسترها را جمع و همان را به عنوان جنازه تشییع کنید.»
این بحث بارها و بارها از سوی مسئولان آن زمان مطرح و حتی هاشمیرفسنجانی در کتابش توضیح میدهد که ما پس از اطلاع از عامل بمبگذاری یعنی همان زمان که قصد اطلاعرسانی به خانوادهاش را داشتیم و همسایهها گفتند، کشمیری آمد و با خانوادهاش همگی سوار ماشین شدند و رفتند تا مدتی آن را اعلام نکردیم که کشمیری برای خروج از کشور عجله نکند و فرصتی برای بازداشت او پیدا کنیم. او نوشته است:«این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیر کردن او استفاده شود.» در ادامه این اتهامزنی با وجود اینکه خسرو تهرانی بعدها بر سر این موضوع دستگیر و به مدت سه ماه مورد بازجویی قرار میگیرد و در نهایت بیگناه شناخته میشود، اما باردیگر شاهد آن هستیم که خبرگزاری تسنیم در گزارشی که در ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ منتشر میکند، به شخصیت خسرو تهرانی با نگاه شک و شبهه پرداخته و او را از اتهام «نفوذ دادن کشمیری به صورت پلکانی و رسیدن به قائممقامی خودش» و اینکه «شهادت داده که کشمیری در جلسه حضور داشته» مبرا نمیداند.
پرونده مسکوت مانده یا خاتمه یافته
بررسی پرونده حادثه انفجار در دفتر نخستوزیری ۵ سال به طول انجامید و در نهایت هم به خواست و بنا بر نظر امام خمینی «مختومه» اعلام شد. اولین بار این پرونده پس از حادثه و تا شهریور سال ۱۳۶۱ زیر نظر محمدمهدی ربانیاملشی، دادستان کل کشور بررسی و پس از شهریور ۱۳۶۱ تا بهمن ۱۳۶۳ اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران و از مخالفان سرسخت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای بار دوم آن را مورد رسیدگی قرار میدهد، اما اتهامات به این افراد به اثبات نمیرسد؛ با این وجود او در وصیتنامهای که بعد از مرگش در شهریور ۱۳۷۷ منتشر شد، اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را کسانی عنوان کرده که «هم رجایی و باهنر را میکشند هم به سوگشان مینشینند» و هشدار داده که خطر آنها «به مراتب زیادتر» از خطر سازمان مجاهدین خلق است. سومین بار سیدمحمد موسویخوئینیها از اعضای جناح چپ وقتی در تیر ۱۳۶۴ به سمت دادستانی کل کشور منصوب شد؛ پیگیر این پرونده میشود؛ تا به حرف و حدیثها برای یک بار و برای همیشه پایان دهد؛ سعید حجاریان در مصاحبه با اندیشه پویا میگوید: «آقای خوئینیها گفت که پرونده را میدهم دست خودشان که تا تَهَش بروند و معلوم شود که هیچی نیست و قضیه یک بار برای همیشه بسته شود (۶ تیر ۱۳۹۱).» مسئولیت این پیگیری را به عهده ابراهیم رئیسی، معاون سیاسی دادسرای انقلاب تهران و عضو جناح راست میگذارند و بازجوییها هم در شعبه ۷ دادسرای انقلاب مرکز یعنی جایی که لاجوردی نفوذ بسیار داشت انجام میگیرد. در این نوبت خسرو تهرانی سه ماه زندان انفرادی میرود، تقی محمدی از دیگر بازداشتشدگان در زندان خودکشی میکند و با وجود اینکه در مستند «پرونده ناتمام»، غلامحسین محسنیاژه ای، تصریح میکند که او، شخصا بازجوی تقی محمدی بوده است، اما خبرگزاری فارس از این اتفاق با عنوان «قتل مشکوک» نام میبرد (۱۳ شهریور ۱۳۹۳). پیگیری پرونده تا خرداد ۱۳۶۵ ادامه مییابد و در نهایت بنا بر گفته حجاریان وقتی آنها به دنبال دستگیری او و بهزاد نبوی بودند؛ موسویخوئینیها مخالفت کرده و موضوع را با امام مطرح میکند. همزمان با این اتفاقات ۶۱ نفر از وزرا، نمایندگان و مسئولین طوماری به دفاع از متهمین امضا و به محضر حضرت امام(ره) ارسال میکنند، این نامه با امضای سیدمحمد خاتمی وزیر وقت ارشاد آغاز و با امضای عبدالکریم سروش خاتمه مییابد و در صفحه امضا نیز اکثر امضاکنندگان با نوشتن مطلبی به تبرئه متهمان اقدام کردند. پس از این روند، امام، موسویخوئینیها، عبدالکریم موسویاردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و ابراهیم رئیسی را احضار کرده و شخصا دستور مختومه شدن پرونده بعد از ۵ سال را میدهد. محمد موسویخوئینیها، پس از همین جلسه، اظهارات امام خمینی را صورتجلسه کرده و برای مرتضی اشراقی دادستان انقلاب تهران فرستاده تا به عنوان سند در پرونده گذاشته شود. او در ۲۲ مهر ۱۳۹۰ در وبسایت «آهنگ راه» در این زمینه توضیح میدهد؛ بنا بر صورتجلسه موجود امام به آنها گفته که:«مساله این نیست که چند نفر را بگیرند و محکوم کنند بلکه قضیه این است که افراد مؤمن به انقلاب و جمهوری اسلامی را کنار بزنند و افرادی که مخالفند کمکم روی کار بیایند. من از همان اول میدانستم که یک دستی در کار است که میخواهد این افراد (خسرو تهرانی و بهزاد نبوی) را بدنام کند و کنار بزند. النهایه فکر کردم آقایان به قضیه میرسند و خاتمه میدهند ولیکن الان احساس میکنم که باز قضایا به جاهای دیگر کشیده میشود».
مطابق این صورتجلسه، ایشان با انتقاد از کسانی که به زعم او در پی بهرهبرداری سیاسی از پرونده انفجار نخستوزیری بودهاند گفته «اسامی اینها را بدهید من خودم باید تحقیق کنم و اسلام برای افرادی که اینطور اشخاص را دستگیر میکنند و آبروی آنها را میبرند تکلیف اینها را معین کرده است» و دستور داده: «این پرونده باید ختم بشود و کنار برود و بسته شود و این افراد شناسایی شوند.» با وجود این اطلاعات اما بار دیگر شاهد آن هستیم که طی این سالها به خصوص در دهه ۸۰ و ۹۰ و به ویژه پس از اعتراضات و دستگیریهای سال ۸۸ جریان راست گذشته یا همان اصولگرایان فعلی تلاش کردهاند که ثابت کنند این پرونده «مسکوت مانده و مختومه نشده است»؛ چنانچه کتابی با عنوان «پرونده مسکوت» توسط سازمان اسناد انقلاب اسلامی به ریاست روحالله حسینیان، از چهرههای نزدیک به جبهه پایداری منتشر میشود که با استناد به برگههای بازجویی مظنونان، محسن سازگارا، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و بهزاد نبوی به دنبال طرح متهمانگاری آنها در انفجار نخستوزیری است؛ علاوه بر آن حبیبالله عسگراولادی هم در گفتوگویی در ابتدای دهه ۹۰ تاکید میکند که «امام پرونده نخستوزیری را مختومه نکردند بلکه مسکوت گذاشتند». مستند «پرونده ناتمام» هم نمونه دیگری از همین نگاه را دنبال کرده است. حالا نوبت سریال «راز ناتمام» است که البته باید ببینیم امین امانی به دنبال کدام روایت و خواهان چه نتیجهگیریای است.
نقشآفرینان
سیدمحمد حسینیبهشتی
دومین رئیس دیوان عالی کشور و عالیترین مقام قضایی کشور پس از انقلاب در سال ۱۳۵۷. او نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. با اصرار او و علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی، در ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران شد. در ۲ تیر ۱۳۶۰ پس از برکناری بنیصدر، بهشتی به همراه محمدعلی رجایی و اکبر هاشمیرفسنجانی عضو شورای موقت ریاستجمهوری شدند. او در۷ تیر سال ۱۳۶۰ در بمبگذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط محمدرضا کلاهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در حین سخنرانی به شهادت رسید. در سریال «راز ناتمام» مسعود رحیمپور به ایفای نقش او پرداخته است.
آیتالله سیدعلی خامنهای
دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران. ایشان در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران انتخاب شدند و از افرادی هستند که در موافقت با طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس سخنرانی کردند. بعد از خلع بنیصدر، آیتالله خامنهای در حادثه تروریستی ۶ تیر ۱۳۶۰ ه.ش مسجد ابوذر آسیب دیدند. ایشان پس از شهادت رجایی در فاصله کوتاهی از تشکیل شورای موقت ریاستجمهوری در انتخابات ریاستجمهوری مهر ۱۳۶۰ ه.ش به عنوان سومین رئیسجمهور ایران انتخاب شدند. در سریال «راز ناتمام» علیرضا مهران به ایفای نقش ایشان پرداخته است.
محمدعلی رجایی
او دومین نخستوزیر و دومین رئیسجمهور ایران بود. او در کابینه مهدی بازرگان وزیر آموزش و پرورش و با انتخاب سیدابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیسجمهور با وجود اختلافات با رئیسجمهور وقت، به عنوان نخستوزیر معرفی شد و پس از رای عدم کفایت بنیصدر از سوی مجلس او به مدت ۲۸ روز، رئیسجمهور منتخب مردم بود که در حادثه انفجار دفتر نخستوزیری توسط
مسعود کشمیری از اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید. در سریال «راز ناتمام» سیدجواد هاشمی به ایفای نقش او
پرداخته است.
محمدجواد باهنر
او سومین نخستوزیر ایران و دومین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی است که در اولین حضورش به عنوان نخستوزیر در جلسه شورای عالی امنیت ملی کشور در هشتم شهریور ۱۳۶۰ در انفجار دفتر نخستوزیری توسط مسعود کشمیری از اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید. او پیش از این نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان قانون اساسی، نماینده شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود. در سریال «راز ناتمام» فرهاد جم به ایفای نقش او پرداخته است.
اکبر هاشمیرفسنجانی
او چهارمین رئیسجمهور ایران و اولین رئیس مجلس شورای اسلامی است. نخستین قانون انتخابات پس از انقلاب با مشارکت او تدوین شد. در بهار سال ۱۳۶۰ در عزل ابوالحسن بنیصدر از فرماندهی کل قوا و سپس تصویب طرح عدم کفایت سیاسی او نقشی تعیینکننده داشت. او در دوره جنگ، یکی از ائمه جمعه موقت تهران، نماینده امام در شورای عالی دفاع (بعد از کشته شدن مصطفی چمران در سال ۱۳۶۰) و جانشین فرمانده کل قوا در ماههای پایانی آن بود. رامین راستاد در سریال «راز ناتمام» به ایفای نقش او پرداخته است.
مسعود کشمیری
مسعود کشمیری از اعضای سازمان مجاهدین خلق و نفوذی آنها در دولت رجایی بوده است. او با ایجاد اعتماد در میان مسئولان نظام از جمله رجایی و باهنر توانست تا جانشینی دبیر شورای عالی امنیت ملی پیش رود. او عامل اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰ بوده است که با گذاشتن کیف بمب در کنار دست رجایی و باهنر موجب به شهادت رسیدن آنها میشود. شهرام عبدلی در سریال «راز ناتمام» به ایفای نقش او پرداخته است.