فرصت برای احيای ديرهنگام برجام با حضور امير قطر
روز نو :آیا امیر قطر برای میانجیگری بین ایران و آمریکا به تهران آمده بود؟ قطر یکی از کانالهای دیپلماسی پنهان ایران و آمریکا محسوب میشود و در نهایت برجام در چه مسیری قرار گرفته است؟ برای پاسخ به این سؤالات با دکتر حشمت ا... فلاحت پیشه تحلیلگر روابط بینالملل گفتوگو کرده است. فلاحت پیشه معتقد است: « سفر امیر قطر سفری بود که ورای موضوع پرونده هستهای ایران به جایگاه ایران و آمریکا و ارتباطی که این دو کشور باهم دارند نیز ارتباط پیدا میکند. به همین دلیل قطر تلاش میکند در این موضوع خاص و موضوعاتی مانند خارج کردن نظامیان از لیست تحریمها نقش میانجیگری را ایفا کند. قطر کشوری است که از دیرباز این نقش را بین ایران و آمریکا و در مقابل دیگر تحولات منطقهای ایفا کرده است. کشور کوچک قطر در جنوب خلیجفارس با اتخاذ چنین سیاستی نه تنها موفق شده کشور خود را از گزند آسیبهای منطقهای و بینالمللی دور کند، بلکه تلاش کرده به کانون دیپلماسی تبدیل شود.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
در روزهاي اخير انريکه مورا مذاکرهکننده ارشد اتحاديه اروپا در مذاکرات هستهاي و امير قطر به تهران سفر کردند. گمانهزنيها حکايت از اين داشت که اين دو سفر به شکلهاي مختلف به گرههاي موجود در برجام ارتباط دارد. ارزيابي شما از دستاوردهاي اين سفر چيست؟
سفرهايي که در روزهاي اخير انجام شد نشان داد که ديپلماسي برجام قويتر از برخي موضعگيريهايي است که در اين زمينه انجام ميشود. جهان براي احياي برجام عزم جدي داشت و اغلب کشورهاي جهان به دنبال اين هستند که ايران و کشورهاي غربي درباره برجام به نتيجه برسند. من از ابتدا نيز بر اين باور بودم که چالش اصلي بين ايران و آمريکا بود. سفرهاي اخير نيز بهخوبي نشان داد که موضوع احياي برجام در حال بازگشت به جايگاه اصلي خود است. در اين زمينه سفر امير قطر اهميت بيشتري نسبت به سفر مورا دارد. سفر انريکه مورا به تهران يک اقدام در راستاي ديپلماسي اتحاديه اروپاست که بهصورت بوروکراتيک در دستور کار قرار گرفته است. با اين وجود سفر امير قطر سفري بود که وراي موضوع پرونده هستهاي ايران، به جايگاه ايران و آمريکا و ارتباطي که اين دو کشور باهم دارند، هم ارتباط داشت. به همين دليل قطر تلاش ميکند در اين موضوع خاص و موضوعاتي مانند خارج کردن نظاميان از ليست تحريمها نقش ميانجيگري را ايفا کند. قطر کشوري است که از ديرباز اين نقش را بين ايران و آمريکا و در مقابل ديگر تحولات منطقهاي ايفا کرده است. کشور کوچک قطر در جنوب خليجفارس با اتخاذ چنين سياستي نه تنها موفق شده کشور خود را از گزند آسيبهاي منطقهاي و بينالمللي حفظ کند، بلکه تلاش کرده به کانون ديپلماسي تبديل شود. من معتقدم دليل اصلي سفر امير قطر به ايران به ديپلماسي بين ايران و آمريکا مربوط است. امير قطر هم به همين دليل به ايران سفر و با مسئولان جمهوري اسلامي ديدار و گفتوگو کرد.
در شرايطي که در مذاکرات هستهاي ايران و کشورهاي غربي گرههايي ايجاد شده است. اين سوال مطرح ميشود که آيا کشورهاي داراي ظرفيت ميانجيگري، ميتوانند از اين ظرفيت براي گشودن گرهها استفاده کنند. همچنين چرا در بين همه کشورهايي که از چنين ظرفيتهايي برخوردارند، تنها قطر تلاش ميکند خود را بهعنوان ميانجي معرفي کند؟
واقعيت اين است که کشورهاي اروپايي به همان اندازه که آمريکا در تأخير در تصميمگيري نهايي درباره برجام نقش داشته، داراي سهم هستند. در برخي مواقع نيز کشورهاي اروپايي در مسير برجام مانعسازي کردند، بايد توجه داشت اقليم اين تنش به آنها نزديکتر است و اين احتمال وجود دارد که بيش از بقيه از اين موضوع آسيب ببينند. نکته مهم ديگر اين است که اعتماد ايران نسبت به کشورهاي اروپايي در اين مدت نه تنها بيشتر نشد، بلکه کمتر نيز شده و ايران کشورهاي اروپايي را بهعنوان کشورهاي مانع ساز در مسير برجام قلمداد کرده است. به همين دليل نيز اعتماد ايران نسبت به کشورهاي اروپايي روزبهروز کاهش پيدا کرده است. به همين دليل سفر امير قطر به ايران نشان ميدهد که ايران بيش از کشورهاي اروپايي به کشوري مانند قطر اعتماد دارد و تلاش ميکند از اين اعتماد به سود خود استفاده کند. نکته ديگر اينکه ميانجيگري قطر بين ايران و آمريکا نيز در سطح بالايي است و اين موضوع نشان ميدهد که قفل برجام در سطح بالايي شکل گرفته است. قطر نيز تلاش ميکند در همين سطح ميانجيگري و نقش خود را ايفا کند. موضوع ديگري که در اينجا وجود دارد اين است که برجام تحت الشعاع جنگ اوکراين قرار گرفت. شرايط به شکلي بود که تا قبل از اينکه روسيه به اوکراين حمله کند برجام ميتوانست امضا شود اما در عمل اين اتفاق رخ نداد. در شرايط کنوني روسيه به دنبال برنامهريزي براي ساماندهي وضعيت خود در اوکراين است و تلاش ميکنند وارد يک جنگ فرسايشي نشود. تحليل کارشناسان پس از بحران اوکراين اين بود که اين اتفاق ميتواند تحولات جهاني را به سمتي ببرد که تأثير مثبت و يا منفي براي موضوع برجام داشته باشد. با اين وجود اتفاقات اخير نشان ميدهد که برجام داراي ماهيت جداگانهاي است و زودتر بايد به نتيجه برسد.
گره اصلي برجام در شرايط کنوني کجاست و طرفين روي چه موضوعاتي با هم اختلاف دارند. اين اختلافات چگونه حل خواهد شد و آيا شرايط به شکلي است که در کوتاهمدت حل شود؟
گره اصلي برجام اين است که ديپلماسي در حاشيه قرارگرفته است. اگر شرايط به سمتي حرکت کند که ديپلماسي به مرکز بيايد، مشاهده خواهيد کرد که نقاط اختلافي به حاشيه خواهد رفت و نقاط مشترک به متن خواهد آمد. کاري که تا حدود زيادي نيز بهخوبي انجام گرفت و طرفين دو متن اساسي را نيز نگارش کردند. يکي از اين متنها به تعهدات برجامي ايران اختصاص داشت و ديگري به شرايط تعليق تحريمهاي آمريکا. اين دو طرح نيز در آستانه اجرايي شدن بود که اختلافات دوباره شدت پيدا کرد و مذاکرات متوقف شد. در اين زمينه مسائلي مطرح شد که تا حدود زيادي سرنوشت آنها مشخص شده بود و يا مواردي که در پرانتز گذاشته شده بود تا متن برجام به يک متن حتيالمقدور تبديل شود. گرهها از زماني شکل جديتري به خود گرفت که مسائلي که درگذشته در کنار برجام مطرح بود بهمرور زمان به برجام گرهزده شد. زماني که سپاه در ليست تحريمهاي ايران قرار گرفت بنده رئيس کميسيون امنيت ملي مجلس بودم و در توئيتي اعلام کردم ايران بايد نسبت به اين اقدام واکنش نشان بدهد و نظاميان آمريکايي را در ليست گروههاي تروريستي قرار بدهد. اتفاقي که درنهايت نيز رخ داد و ايران نظاميان آمريکا را در ليست گروههاي تروريستي قرارداد. تحريمهاي سپاه تحريمهايي موازي تحريمهاي برجام است که در جريان مذاکرات برجام چالشهاي جديدي را وارد مذاکرات کرد. ايران و آمريکا تلاش کردند همزمان با برجام چالشهاي ديگر را نيز برطرف کنند. تا زماني که طرفين عزم به توافق داشتند مسائل ديگر وارد منظومه برجام نشد. با اينوجود بهمحض اينکه سياست عدم توافق شکل گرفت منافذي مانند تحريمهاي نهادهاي نظامي نيز در جريان مذاکرات برجام وارد شد. اين در حالي است که اين موضوع راهحل دارد. برجام يک موضوع جداگانه است که ميتوان درباره آن به توافق رسيد و پس از آن به موضوعات ديگر مانند تحريم نهادهاي نظامي نيز پرداخت. به همين دليل نيز معتقدم حضور امير قطر در تهران و گفتوگو با مسئولان جمهوري اسلامي ميتواند تکانهاي در مناسبات برجام باشد.
رفتارشناسي بايدن در مقابل خواستههاي ايران در برجام قابل تأمل بود. بايدن در ابتدا که موضوع لغو تحريمهاي سپاه مطرح شد از خود نوعي انعطاف نشان داد. با اينوجود پس از مدتي از موضع خود برگشت و با آن مخالفت کرد. دليل اين تغيير موضع چه بود؟
رفتارهاي ديپلماتيک در جهاني که به شدت متحول است، پايدار نميماند. در چنين فضايي هنگاميکه ماشين ديپلماسي به حرکت ميافتد و سرعت ميگيرد هيچ مانعي نميتواند جلوي آن را بگيرد. با اينوجود هنگاميکه سرعت ماشين ديپلماسي به دليل برخي خاکريزها و دستاندازها کاهش پيدا ميکند حرکت ماشين روي ساير دستاندازها سختتر از گذشته خواهد بود. دستاندازهايي که درگذشته به چشم نميآمدند و به حاشيه رفته بودند پس از اينکه اولين دستانداز ايجاد شد دوباره در مسير اصلي قرار گرفتند و سرعت ماشين ديپلماسي را کاهش دادند. در اين مسير هرکدام از دستاندازهاي کوچک گذشته به يک مانع جدي تبديل شدند. به همين دليل نيز من معتقدم سرعت ماشين برجام کاهش پيدا کرده اما اين ماشين خاموش نشده و خاموش شدني نيز نيست. بههرحال سرنوشت چالش برجام با ديپلماسي مرتفع ميشود. تجربه تحولات داخلي در ايران و منطقه نشان ميدهد که ميل به توافق نسبت به عدم توافق بيشتر است. به همين دليل نيز هرچه زودتر اين توافق صورت بگيرد به سود همگان خواهد بود. اگر اين اتفاق رخ ميداد بازارهاي نفت ايران بازيابي ميشد و شرايط انتقال گاز ايران در کوتاهمدت با تبديل گاز به گاز مايع و در بلندمدت با امضاي قراردادهاي جديد فراهم ميشد. تلاش دولت بايدن اين است که توافقي صورت بگيرد که امکان اجرايي شدن داشته باشد. هيچ توافقي در آمريکا بدون استفاده از اختيارات استثنايي اجرايي رئيسجمهور در مقابل کنگره نهايي نخواهد شد. زماني تحريمها مورد راستي آزمايي قرار ميگيرد که تحريمهاي ثانويهاي که توسط کنگره ايجادشده به حالت تعليق دربيايد. در شرايط کنوني حضور دموکراتها در کنگره به اين رويکرد کمک ميکند که رئيسجمهور با موانع جدي در اين زمينه مواجه نشود. انتخابات مياندورهاي آمريکا در آينده برگزار خواهد شد و طبيعي است که دموکراتها اکثريت خود را در کنگره از دست بدهند. به همين دليل رئيسجمهور آمريکا بهخوبي به اين نکته اذعان دارد که درصورتيکه توافق با ايران صورت بگيرد ديگر اين موضوع براي وي به يک چالش انتخاباتي تبديل نخواهد شد. به همين دليل بايدن تلاش خواهد کرد با مرتفع کردن اين چالش عملا به مشکلات ديگر آمريکا بپردازد.