جامعه دائم در اضطراب !
روزنو :جامعه ایرانی سالهای زیادی است که درگیر استرس و فشار روانی مداوم شده است. خلاصی از این استرس مداوم به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده است که افراد زیادی امروز رویای آن را در سر میپرورانند.
اگر بخواهیم به صورت بسیار کوتاه مروری بر چند مسئله استرس زا در طول سالهای گذشته داشته باشیم که جامعه را درگیر نوعی استرس مداوم ساخته است باید به این مسائل اشاره کنیم؛ در دورهای که ترامپ در آمریکا بر سر کار آمد و فشارهای تحریمی زیادی را برای ایران در نظر گرفت جامعه با فشار روانی و استرس زیادی رو به رو شد. در ادامه مسئله افزایش قیمت بنزین باردیگر جامعه ایرانی را با شوک و فشار روانی مواجه ساخت. اتفاق بعدی بحث شیوع و همهگیری بیماری کرونا، مسئله واکسن و مرگ و میر ناشی از بیماری بود که این اتفاق نیز روان جامعه را به شدت تحت فشار قرار داد. امروز نیز مسائل تمام نشدهاند و انگار تنها منبع استرس زا برای جامعه تغییر میکند. الان بحث حذف ارز ترجیحی، افزایش قیمتها و تورم چندین برابری درد و دغدغه مردم است. مردمی که با شنیدن اخبار ضد و نقیض در این حوزه ترس از نان و گرسنگی روانشان را درگیر ساخته است. به نظر میرسد باعث و بانی این استرس مداوم جامعه مسئولین و رفتارهای آنها باشد. زیرا این افراد اگر بنا باشد تصمیمی هم بگیرند آنقدر به صورت آشفته این نوع اقدامات را انجام میدهند که تمییز اخبار درست و غلط به شدت دشوار میشود و همین به جامعه یک استرس و فشار روانی مضاعفی را وارد میسازد. قطعا هر فرد و جامعهای ظرفیت مشخصی برای تحمل فشار و استرس روانی دارد و بدیهی است که این ظرفیت دائمی نیست و در یک زمان و یک نقطهای کاسه صبر مردم لبریز خواهد شد. سوال اصلی ما این است که چه انتظاری از چنین جامعه درگیر استرس و فشار روانی مداوم میتوان داشت و تبعات این فشارهای روانی مداوم برای جامعه ما چیست؟
>بیماریهای جسمانی
علیرضا شریفی یزدی روانشناس اجتماعی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در این خصوص به آفتاب یزد گفت:«گرچه مطالعه خیلی عمیقی در کشور ما بر روی این مسئله صورت نگرفته است ولی مطالعات اکتشافی و شواهد میدانی این را به ما کاملا نشان میدهد که جامعه ما به شدت پر استرس نسبت به آینده، دل نگران، ناامید و آشفته حال است و این چیزی نیست که ما بخواهیم آن را پنهان کنیم و یا اینکه کسی اگر این مسئله را مطرح کند در حقیقت دارد سیاه نمایی میکند. این دقیقا مانند جریان گرانی و تورم در جامعه است که هرچه مسئولین در دورههای مختلف عدد و آمار ارائه میدهند مردم به استناد حرف مسئولین یا آمار مراجع رسمی توجه نمیکنند بلکه به آن چیزی که در زندگی روزمره شاهد هستند استناد میکنند. مسئله استرس و اضطراب در جامعه ما هم دقیقا همین وضعیت را دارد که این استرس و اضطراب قاعدتا همراه با خود در بعد نهایی ناامیدی را نسبت به آینده رقم میزند و احساس عدم اطمینان از آینده زندگی را به وجود میآورد.شواهد طی 15 سال گذشته نشان داده است که هر جایی که مردم امیدی بستهاند به این که یک آرامش و آسایشی صورت بگیرد و یک ثباتی بر زندگی آنها حکم فرما شود، معمولا هر چند وقت یکبار یک زلزلهای کل این امیدها را ویران کرده است. ما یک روز شاهد هستیم یک روز سیب زمینی گران میشود و روز دیگری این داستان برای مرغ، برنج، گوشت،ماکارونی و... اتفاق میافتد.این روزها مردم دغدغه نان دارند که میتوان گفت این کف نیازهای مردم است.همه اینها یک استرسی را به افراد وارد میسازد و ما میدانیم استرس و اضطراب در کوتاه مدت انسانها را هوشیار میسازد ولی در بلند مدت باعث آسیب زدن به اعضا و جوارح بدن میشود و بسیاری از بیماریهای جسمانی را
به وجود میآورد. »
>جامعه اسیر اضطراب عمومی
وی ادامه داد:« به لحاظ روابط اجتماعی معمولا وقتی که مرتب استرس فرد بالا است او به یک انسان خشمگین پرخاشگر تبدیل میشود. میزان نزاع، مراجعه به پزشکی قانونی، تشکیل پروندهها در دادگاه و دادسراها یک شاخص مهم است که شرایط جامعه شرایط مناسبی نیست و این شرایط کاملا اضطراری و اورژانسی است و
کم کم آن آستانه تحمل جامعه دارد پر میشود. استرس و اضطراب یک بعد دیگری هم دارد و آن احساس ناامیدی و شکست است. یعنی وقتی که مرتب انسانها دل میبندند و امیدوار میشوند اما در عمل تحقق امیدهای خود را مشاهده نمیکنند بر میزان استرس و اضطراب جامعه افزوده میشود و چندین اتفاق میافتد. یکی اینکه احساس ناامیدی به جامعه بیشتر تزریق میشود و خود این امر خشم را به وجود میآورد. برخی از افراد این خشم را در شبکههای اجتماعی یا گفتگوهای بین خودشان در سطح خیابان، مغازه، اداره و سازمان تخلیه میکنند.یک گروهی از افراد مخصوصا جوانها به فکر مهاجرت میافتند و یا مهاجرت میکنند.یک دستهای از افراد این را در قبال مطالبات صنفی نشان میدهند که ما میبینیم این روزها چقدر این نوع تجمعات در حال زیاد شدن است. یک بخشی هم ممکن است به رفتارهای کور دست بزنند؛ یعنی خشم شان را به شکل خشونتهای مختلف پیاده کنند که بعضی از این خشونتها حالت موضعی دارد. مثل افرادی که با قمه به دیگران حمله میکنند یا دست به سرقت میزنند. گاهی این خشونتها بزرگ و بزرگتر میشود و به ناآرامیها و شورشها تبدیل میشود. اینها همه نتیجه این است که افراد احساس میکنند که چیزی تغییر نمیکند و قرار نیست این وضعیت اصلاح شود. گروهی از مردم جامعه ما یک مقداری به بحث برجام دل بسته بودند که خب برجام در یک جایی متوقف شد. امید گروه دیگری این بود که با تغییر مدیریتها تحولی در جامعه ایجاد شود اما باز هم دیدیم که با تغییر مدیریتها اتفاق خاصی در جامعه رخ نداد.در نتیجه مرتب به این ناامیدی و اضطراب در جامعه ما افزوده میشود و ترس من این است که وقتی آستانه این اضطرابها و ناامیدیها دیگر از یک حد قابل تحملی بالاتر برود ما مشکلات سنگینتری داشته باشیم که مجبور شویم برای حل آنها هزینههای سنگینتری بپردازیم. ما هنوز به این امیدوار هستیم که انشاءالله دولت سیزدهم بتواند فائق بیاید و فضا را به سمت بهتر شدن پیش ببرد. تا الان که نظر مردم این است که خیلی اتفاق خاصی که امیدوارکننده باشد رخ نداده است ولی امیدوار هستیم که در فرصت باقی مانده این مسئله در نظر گرفته شود. اضطرابهای فردی وقتی به صورت یک زنجیره در میآید و تبدیل به یک اضطراب عمومی میشود در حقیقت به یک بمب ساعتی تبدیل میشود که ممکن است با هر جرقهای منفجر شود. »
>عدم توسعه جامعه درگیر بحران دائمی
سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این خصوص به آفتاب یزد گفت:« جامعهای که دائما با بحران مواجه است قطعا توسعه پیدا نمیکند.یعنی بررسیها نشان میدهد که کشورهایی که توسعه پیدا کردهاند یک دوره زمانی باثباتی داشتند. اما کشورهایی که دائما در بحران هستند نمیتوانند راه به جایی ببرند زیرا باید دائما در حال کنترل کردن بحرانهای موجود باشند. کشورهای اروپایی بعد از ثبات جنگ جهانی دوم پیشرفت کردند یا در آسیا کشورهایی مانند مالزی بیش از نیم قرن است که بحران آن چنانی نداشتهاند و توانستند با یک برنامه ریزی درست توسعه پیدا کنند. بین بحران زدگی دائمی کشورها و عدم توسعه یافتگی رابطه وجود دارد. به همین خاطر کشور ما نمیتواند گامهای ثبات و توسعه را بردارد زیرا دائما درگیر بحران
است. یک بخشی از بحران ناشی از وجود ما در یک منطقه
بحران خیز خاورمیانه است و اغلب همسایگان ما درگیر جنگ هستند. بخش دیگر به این دلیل که ما در داخل کشور دموکراسی را به صورت کامل نداریم لذا مردم دولتها را از خودشان نمیدانند و به همین خاطر مردم از سیاستهای دولت تبعیت نمیکنند. به همین خاطر ما با این بحرانها به صورت دائمی مواجه هستیم. این فشار روانی مداوم و عدم ثبات نسبی در جامعه باعث میشود که طبقه متوسط ضعیف و حتی نابود شود. باید حواسمان باشد که طبقه متوسط است که فرهنگ میسازد و این طبقه برای جامعه بسیار مهم است. حذف طبقه متوسط و سقوط آن به طبقه پایین امید جامعه را برای پیشرفت و توسعه از بین میبرد. بحرانهای دائمی برنامه ریزیهای آینده را نیز با مشکل مواجه میسازد و افراد نمیتوانند برای آینده خود برنامه داشته باشند. »