
مهجوریت نخبگان، خانمانسوزتر از مهاجرت
روز نو :ابوالفضل فاتح، روزنامهنگار و فعال سیاسی طی یادداشتی به مسئله مهاجرت نخبگان و همچنین مهجوریت نخبگان که طی روزهای اخیر به بحث اول فضای سیاسی و رسانهای کشور تبدیلشده است، پرداخت. در نامه فاتح آمده است: «این روزها بحث مهاجرت غمانگیز نخبگان داغ شده است، اما این مهاجرت خود معلول مهجوریت نخبگان است. مهجوریت ویرانگر نخبگان در کشور عزیزمان از مصائب بزرگی است که احدی نمیتواند آن را انکار نماید و چهبسا این مهجوریت دردناکتر و خانمانسوزتر از آن مهاجرت باشد، چرا آنکه میرود، کشور از او محروم میشود، اما لااقل خود از علم و ظرفیتهایش بهره میگیرد، لکن بسیاری از آنان که به عشق وطن ماندهاند، غمگنانه حسرت میخورند که نه میتوانند خدمتی به وطن کنند و نه از علمشان بهرهای گرفته میشود.» مدیرعامل پیشین خبرگزاری ایسنا با اشاره به وضعیت مهاجرت نخبگان در ایران ادامه داد: «شاید کوچ نخبگان در هیچ جای جهان مسئله جدیدی نباشد، اما شتاب و گستردگی بیسابقه این رخداد و بیتفاوتی و بیتدبیری بسیاری از مسئولان، به همراه پدیده بی آینده سازی و به بنبست کشاندن عمدی بخش اعظمی از جامعه ایرانی، مولودی جدید است. یله دادن سیاست تحکم و تحمیل سیاسی و فرهنگی آنهم از نوع خام و زمخت آن و ملاحظه بسیاری از امور در قاب امنیت و قالب قبیله، آنهم از نوع کلنگی آن، مجال زندگی نهتنها به نابغه و نخبه که به بسیاری از مردم کوچه و بازار هم نمیدهد و عرصه را بر ایشان تنگ کرده است. در حقیقت ما خواسته یا ناخواسته با نوعی آپارتاید علمی و سیاسی و حذف فلهای مواجه شدهایم. ما با جماعتی مواجه هستیم که دانایی را بنیان توانایی نمیدانند و اساساً مفهوم دقیقی از نخبگی ندارند و بهندرت از حلقههای نزدیک خود فراتر میروند و دغدغهای هم برای جذب سرمایهها ندارند و از کنار اتلاف اینهمه سرمایه انسانی بهآسانی میگذرند و چهبسا برخی جریانات به آن رضایت هم داشته باشند تا عرصه را به خود منحصر سازند.»
فاتح ادامه داد: «بسیاری از جوانان ایرانی که در هر جای جهان میدرخشند در نزد اینان چیزی محسوب نمیشوند مگر آنکه به رویههای تحمیلی تمکین کنند و ارجحیت مفضول بر فاضل را بپذیرند. برای حکایت این مهم، نیازی نیست جای دوری برویم؛ دامنه بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهها و اشغال پستهای مشورتی و کارشناسی و مدیریتی از سوی ناکارشناسان را ببینید. در میان سران قوا، وزرا، نمایندگان مجلس و صدها پست کلیدی دیگر، چه تعداد نخبگان درجه اول کشور یا فارغالتحصیلان دانشگاههای تراز اول ازجمله تهران و شریف و ... حضور دارند؟ این کافی نبوده که با مداخلات غیر آکادمیک در حال تغییر شاکله و وزانت علمی همین دانشگاهها هم هستند که نیازمند بیداری است.
این فعال سیاسی اجتماعی در ادامه نوشت: «یا به مشاوران سطوح عالی کشور بنگرید: بوذرجمهر و خواجه نصیر و امیرکبیر کجا و برخی مشاوران امروز کجا؟ این یعنی مهجوریت نخبگان. مقایسه کنیم با کشورهایی که بخش اعظم عناصر کلیدیشان از نخبگان دانشگاههای تراز اول تشکیل میشوند و روزبهروز سطح علمی و درنتیجه کارآمدی خود را ارتقا میدهند. این مصیبت حتی دامنگیر مراجع و حوزههای علمیه ما نیز شده و بسیاری از نخبگان حوزوی از دایره تأثیرگذاری بیرون گذاشتهشده یا خانهنشین شدهاند. در مناصب حوزوی حکومت بسیاری از سرشناسان و فضلای حوزه نادیده انگاشته شده و در اظهارنظر، امثال حضرت آیتالله صافی نیز تحمل نمیشوند. قبول کنیم که با تشریفاتی کردن جمهوریت و به شوخی گرفتن شایستهسالاری، به حقوق ملت ظلم بزرگی شده است. بپذیریم دیگر نمیتوان برای حل مسائل پیچیده، راهحلهای ساده جستوجو کرد. گیریم که مهاجرت کار اینوآن باشد، مهجوریت نخبگان حاضر در وطن کار چه کسانی است؟» وی در بخش دیگری افزود: «واقعیت فعلی صرفاً مهاجرت چند صد هزار آدم خسته یا افسرده نیست، پای آرزوی جلای وطن میلیونها شهروند ایرانی و مهجوریت میلیونها بیشتر در میان است و رسماً تجزیه و جدا کردن بخشی از ملت و تنزل استعدادهای انسانی و تبدل در هویت ملی در جریان است. گویی جریاناتی تصمیم گرفتهاند از ایران «ملتی جدید» بسازند و همانگونه که میلیونها میلیون ایرانی را رسماً و عملاً از دایره تصمیمگیری و انتخابات مختلف کنار گذاشتند، ایران را صرفاً در گروهی خاص خلاصه کرده و منابع مادی و شریانهای حیاتی کشور را در اختیار آنان قرار دهند و هویت و نگرش الباقی مردم را به هیچ شمرده و از صحنه خارج کنند و گویی هر که در مسیر آقایان نیست «ذمی» است و صاحب حقی برابر نخواهد بود؛ یا باید مالیات ماندن را که همان پذیرش سبک زندگی و نوع نگرش آقایان است، بدهد، یا از کشورش برود.»