اتفاقات تلخ خوزستان، ۳۰ سال پس از جنگ؛ چرا وضع چنین است؟ | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۴
کد خبر: ۴۸۹۰۹۹
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۱ - ۰۲ مرداد ۱۴۰۰
چگونه کارد مشکلات به استخوان مردم رسید؟
واقعیت تلخ مستتر در این خبر، این است که دامداران خوزستان، یک روز، هفته آینده یا هفته بعدترش، به حرف بیایند و بگویند در این روز‌ها که خوزستان، ملتهب از تشنگی بود، چند راس گاومیش، به دست سلاخ سپرده شدند تا قبل از تلف شدن از بی‌آبی، خون‌شان حلال شود؟

اتفاقات تلخ خوزستان، ۳۰ سال پس از جنگ؛ چرا وضع چنین است؟

روز نو:این حکایت مردمی است که تنها ماندند و امیدشان را از مدیران، مدیرانی که دشوارترین وظیفه‌شان، شرکت در جلسات روزانه و امضا کردن بخشنامه‌ها و ابلاغیه‌هاست، بریده‌اند. خوشبختانه آقایان، بدون استثنا سفر‌های زیادی به خوزستان می‌کردند و وضع آنجا را می‌دیدند. برای فهم مشکلات مردم حتی نیازی نبود پای درددل آنان بنشینند، کافی بود نگاهی به ظاهر و سر و روی خرمشهر کنند تا متوجه عمق ماجرا شوند.

اتفاقات تلخی که هفته گذشته در استان خوزستان رخ داد و اخبارش به رسانه‌ها رسید، برای مردم ایران یک پیام مشترک داشت؛ بسیاری از مدیرانی که در ستاد‌های استانی بر صندلی مسوولیت نشسته‌اند، از درد مردم، از شدت دردی که بر تن مردم وارد می‌شود، چیز زیادی نمی‌دانند و بیش از آنکه دغدغه مسوولیت‌های‌شان را داشته باشند، نگران از دست دادن پست‌های مدیریتی هستند. مصداق بارز هم واکنش استاندار خوزستان در مقابل سوالات مجری برنامه «چاپ اول» تلویزیون بود که با افتخار! از تریبون سیما اعلام کرد: «۷۰۰ روستای استان، حتی پیش از تنش آبی استان، به دلیل فرسودگی لوله‌ها سال‌هاست که آب تانکری! می‌خورند.»

این مقام مسوول، در پاسخ مجری برای اقدام نقد و فوری در تغییر سیستم آبرسانی به همین ۷۰۰ روستا گفت: «هفته آینده با همفکری مردم ببینیم چکار می‌توانیم انجام دهیم!»

این جواب، یعنی بیگانگی یک مدیر با درد مردم؛ بیگانگی با درد مردمی که در گرمای ۶۰ درجه نه فقط تشنه می‌مانند، چون آب سالم برای خوردن ندارند، بابت سر رسیدن فقر هم، ناخواسته سوگوار می‌شوند. سرمایه کف دست مردم خوزستان، نفت که نبوده و نیست، همان معدود گاومیش‌هایی که باید در آب غلت بزنند تا روزی به سفره صاحب‌شان برسانند، نخیلات سربلند و تکه زمین‌هایی است که از دلش گندم و هندوانه و شلتوک و برنج می‌روید و حالا تکلیف‌مان را نمی‌دانیم که آیا باید برای همه اینها، فعل ماضی به کار ببریم؟

ابتدای امسال، رییس جهاد کشاورزی استان خوزستان اعلام کرد که «این استان با تولید سالانه ۱۷.۵میلیون تن (۱۷ میلیون و ۵۰۰ هزار تن) انواع محصولات زراعی و باغی (معادل ۱۳‌درصد کل تولیدات کشاورزی کشور) رتبه نخست تولیدات کشاورزی را در کشور دارد و قرار است تا ۵ سال آینده هم به ۲۷میلیون تن برسد. استان خوزستان، گندم مصرفی ۱۲.۵ میلیون نفر و برنج مصرفی ۱۳ میلیون نفر را تامین می‌کند و ۴۵ درصد شکر کشور نیز در این استان تولید می‌شود. ۶.۲ میلیون راس دام (۶ میلیون و ۲۰۰ هزار) در استان خوزستان وجود دارد که از این میزان، ۲,۳ میلیون راس (۲ میلیون و ۳۰۰ هزار) دام سبک است و حدود ۱,۸ میلیون راس (یک میلیون و ۸۰۰ هزار) در بخش غیرصنعتی و عمدتا عشایری پرورش می‌یابند که استان خوزستان با تولید سالانه ۴۵ هزار تن گوشت قرمز رتبه پنجم کشور را دارد که ۱۴هزار و ۵۰۰ تن از این حجم، گوشت دام سبک است.»

زمین تشنه‌ای که آب برای سیراب شدن ندارد، چه باری بدهد؟ دام تشنه‌ای که له‌له یک قطره آب می‌زند، چه رزقی به سفره صاحبش برساند؟

روز ۲۸ تیر ماه، این خبر و تصویر ضمیمه‌اش، اشک بسیاری از هموطنان را درآورد «مرگ حیوانات تشنه در یک قدمی دز.»

داستان از این قرار بود که مدیر پارک وحش دزفول، از تلف شدن دو حیوان این پارک به دلیل گرمای شدید و نبود آب برای نوشیدن خبر داده بود و گفته بود: «بدن حیواناتی مانند گوزن اروپایی، خرس، ببر و راکون به آب احتیاج دارد به‌طوری که این حیوانات مانند گاومیش باید ۲ یا ۳ بار در طول روز در آب بخوابند. طی سال‌های گذشته یک انشعاب آب لوله ۲اینچی از پارک لاله برای تامین آب پارک وحش اختصاص یافته بود که اخیرا اداره منابع طبیعی این اشتراک را قطع کرده است؛ بعد از قطعی آب شاهد تلف شدن یک راکون و یک گوزن اروپایی بودیم در حالی که فاصله پارک با رودخانه دز، کمتر از ۱۰۰ متر است.»

واقعیت تلخ مستتر در این خبر، این است که دامداران خوزستان، یک روز، هفته آینده یا هفته بعدترش، به حرف بیایند و بگویند در این روز‌ها که خوزستان، ملتهب از تشنگی بود، چند راس گاومیش، به دست سلاخ سپرده شدند تا قبل از تلف شدن از بی‌آبی، خون‌شان حلال شود؟

دیروز، خبرگزاری‌ها، تصاویری از دامپزشکانی منتشر کردند که داوطلبانه، راهی روستا‌های جنوب خوزستان شده بودند تا دام‌های رو به موت مردم را تیمار کنند. در یکی از این عکس‌ها، مردی، دست‌هایش را رو به زمین ترک خورده و سفید از بی‌آبی گرفته بود و احشام در حال مرگ را به دامپزشک نشان می‌داد.

زمین خوزستان می‌توانست نخشکد. زمین خوزستان در جوار هور و کارون و دز می‌توانست نخشکد اگر اعتباراتی که از ستاد تهران به سمت استان تزریق می‌شد، در نگاه مسوولان، تکه نانی نبود که در مسیر رسیدن به دهان مردم خوزستان، هر کسی سهمی از آن برای خود بردارد. زمین خوزستان می‌توانست نخشکد اگر مدیران، یاد می‌گرفتند که وقتی گاومیش بمیرد و زمین بخشکد و نخل بسوزد، معنایی ندارد جز فقر مضاعف. عکس‌ها گویاترین سند هستند که خوزستان آرمیده بر دریای عظیم نفت، چطور در همه این سال‌ها، ذره ذره در گودال فقر فرو رفت در حالی که نفت از چاه‌هایش فوران می‌کرد و زمین و هوا بوی نفت می‌داد ولی سفره مردم، بی‌نان می‌ماند و مردم، در ناباوری مرگ نخل و دام‌شان، از خود می‌پرسیدند، سهم ما از این فوران چرب سیاه متعفن چیست؟

اعتبارات چند صد میلیاردی که هفته گذشته، برای اقدامات ضروری به خوزستان تزریق شد، می‌توانست ۶ ماه قبل دستور پرداخت بگیرد. سیل مسوولانی که هفته گذشته، پرواز‌های تهران-‌اهواز را پیش‌خرید کردند در رقابت اینکه کدام، زودتر به فرودگاه بین‌المللی اهواز برسند، می‌توانستند ۶ ماه قبل، خود را برای تماشای نهر و تالاب خشکیده و گاومیش‌های تشنه و نخل‌های سوخته به زحمت بیندازند. ۶ ماه قبل، معنای این اقدامات، «دلجویی و دغدغه» بود. امروز، این اقدامات، بوی فخرفروشی دولت بابت کارنامه وزین مسوولیت می‌دهد. مردم خوزستان، چطور فراموش کنند که همه چاره‌ها می‌توانست خیلی خیلی زودتر روی کاغذ بیاید ولی دغدغه «صندلی‌ها» فرصتی برای دغدغه «درد مردم» باقی نمی‌گذاشت؟

فوت وقت و دیر رسیدن، بلای دیرینه ایران است. جنوب کرمان هم حال بهتری از خوزستان ندارد. لرستان هم، سیستان و بلوچستان هم، ایلام هم و کردستان هم. همه استان‌هایی که امروز پیشوند نام‌شان، «محرومیت» است، تاوان سوءمدیریت مدیران را پس می‌دهند. در غائله سیستان و بلوچستان، وقتی کار به جایی رسید که پزشکان خبر از «فاجعه انسانی» می‌دادند، مسوولان نظام سلامت به این فکر افتادند که به هشدار نماینده زاهدان هم، توجهی کنند و واکسن بفرستند و چنین کنند و چنان کنند. وقتی سیل گلستان و لرستان، خانه و زندگی مردم را شست و برد، مسوولان یادشان افتاد که سد‌ها باید لایروبی می‌شد. وقتی هزاران پیرزن و پیرمرد، چشم انتظار واکسن، کنار پیاده‌رو‌های تهران، شب را به صبح رساندند، وزیر بهداشت بعد از دوسال وزارت، لابه‌لای شعر سرودن‌هایش یادش افتاد که شبکه بهداشت پایتخت چه اوضاع خرابی داشته و باید اصلاح شود. حالا هم حکایت خوزستان است. مردم خوزستان، هر بار که در خرمشهر و آبادان، ساختمان‌های مثله شده از گلوله‌ها را می‌بینند، یادشان می‌افتد که مسوولان، به خصوص آن ستادی‌ها که در پایتخت نشسته‌اند، دغدغه‌های بسیار مهم‌تری از درد مردمی دارند که نسل اندر نسل، در گرمای ۶۰ درجه به دنیا می‌آیند و در گرمای ۶۰ درجه پیر می‌شوند و در گرمای ۶۰ درجه می‌میرند. ظرف ۴ روزگذشته، وقتی علت اعتراضات مردم، به تحریک گروهک‌های معارض نسبت داده شد، افراد زیادی تماس گرفتند و گفتند: «از طرف ما به خوزستانی‌ها پیام بدهید که خجالت می‌کشیم کولر خانه‌های‌مان را روشن کنیم. ما مثل شما، در هوای داغ تهران، روز را به پایان می‌بریم تا فقط بگوییم با شما همدردیم.»

این حکایت مردمی است که تنها ماندند و امیدشان را از مدیران، مدیرانی که دشوارترین وظیفه‌شان، شرکت در جلسات روزانه و امضا کردن بخشنامه‌ها و ابلاغیه‌هاست، بریده‌اند.

از کجا آغاز باید کرد؟

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح طلب نیز در یادداشتی نوشت: مسائل خوزستان به نقطه‌ای رسیده که همه اتفاق نظر دارند؛ حق متوجه مردم است. هر چند به نظر بنده نیازی نبود که فریاد مردم بلند شود تا مسوولان امر متوجه این حق شوند. خوشبختانه آقایان، بدون استثنا سفر‌های زیادی به خوزستان می‌کردند و وضع آنجا را می‌دیدند. برای فهم مشکلات مردم حتی نیازی نبود پای درددل آنان بنشینند، کافی بود نگاهی به ظاهر و سر و روی خرمشهر کنند تا متوجه عمق ماجرا شوند. اینکه می‌گویند رنگ رخساره نشان می‌دهد از سِرِّ ضمیر؛ در اینجا کار‌برد دارد. اگر سه‌دهه پس از جنگ به خرمشهر و آبادان وارد شویم و همچنان آثار جنگ و خمودگی چهره‌ها در آن دیده شود و از میراث گذشته آن فقط تعداد زیاد نمایندگان مجلس آن، باقی مانده باشد (این شهر سه نماینده در مجلس دارد) و هیچ نشان مثبت دیگری در آن نبینید، در این صورت واضح بود که ماجرا چیست؟ من همیشه در این فکر بودم که حتی اگر حقوق مردم آنجا را هم توجه نمی‌کردند، باز هم کوشش برای زدودن آثار جنگ یک الزام و ضرورت بود، حال چگونه چنین چیزی انجام نشده است، پرسش مهمی است.

اگر گزارش‌های فساد در منطقه آزاد خرمشهر اعلام و رسیدگی می‌شد کل ماجرای خوزستان برای همه روشن می‌شد. اصلا مساله برای آقایان روشن بود؛ مگر ممکن است در حکومتی که برای گرفتن اجازه نشر کتاب، واژه واژه کتاب‌ها به دقت خوانده و معنای محتمل آن شکافته و طعم آن مزه می‌شود، از بی آبی یا وضعیت خوزستان بی‌خبر باشند؟ اکنون که صدای اعتراض خوزستانی‌ها درآمده است، می‌توان پرسید که چه باید کرد و از کجا باید آغاز کرد؟ سعی می‌کنم که در پاسخ به این پرسش نکات اصلی و ریشه‌ای مورد نظرم را طی چند یادداشت تقدیم کنم. مساله این است که آیا خوزستانی‌ها یک‌شبه متوجه مشکلات خود شده‌اند و راه اعتراض را پیش گرفته‌اند؟ آیا پیش‌تر معترض نبوده‌اند؟ مگر ممکن است؟ اگر اعتراضی کرده‌اند چرا شنیده نشده است؟ یا اگر اعتراض کرده‌اند پس چرا عمل نشده است؟ از چه طریقی اعتراض کرده‌اند؟ آیا اعتراض آنان با واکنش منفی امنیتی مواجه شده است؟ شیوه‌های مدنی و ممکن اعتراضی آنان که در دسترس و مجاز بوده کدام است؟ در پاسخ ابتدا به دو نمونه نمایندگان مجلس و رسانه‌ها می‌توان اشاره کرد.

۱- مگر نه اینکه مردم خوزستان ۱۸ نماینده در مجلس دارند، و صد‌ها نماینده در شورای شهر و چند نماینده در مجلس خبرگان. پس چرا این نمایندگان که باید صدای قانونی این مردم باشند و مطالبات آنان را به صورت مدنی و قانونی پیگیری کنند تا کارد مشکلات به استخوان مردم نرسد در این ماجرای اخیر حضوری ندارند؟ پاسخ این است که آنان برای انجام این وظیفه انتخاب نشده‌اند، و اصولا با ایده درد مردم بیگانه هستند، چون از دل رقابتی آزاد و نمایندگی واقعی بیرون نمی‌آیند. تا هنگامی که مردم نتوانند نمایندگان واقعی خود را در ساختار حقوقی و سیاسی داشته باشند؛ صدای اعتراض آنان از تریبون‌های سیاسی و حقوقی بازتاب پیدا نمی‌کند، و کسی نخواهد بود که حقوق مردم را پیگیری و به نتیجه برساند، در نتیجه مردم بی‌دفاع شده و اقدام موثر و ملموس حقوقی و سیاسی نمی‌توانند انجام دهند. این وضع ادامه پیدا می‌کند تا هنگامی که زخم مشکلات، عفونت می‌کند و سراسر بدن را فرا می‌گیرد و هیچ آنتی‌بیوتیکی درد آن را آرام نمی‌بخشد و عفونت را خشک نمی‌کند.

اگر خوزستان نمایندگان واقعی داشت اجازه نمی‌دادند که ۳۰ سال پس از جنگ چنین وضعی در آنجا حکمفرما باشد. پرسشی که حکومت باید از خود بپرسد این است که اکنون در خوزستان با چه کسی طرف است؟ با مردمی که فاقد نمایندگی حقوقی هستند؟ یا سران عشایر و طوایف، یا نهاد‌های مدنی مثل شوراها، یا احزاب، یا سندیکا‌ها و ...؟ بله، هنگامی که هیچ گونه نمایندگی کردن را برای مردم به رسمیت نشناسیم، نتیجه همین خواهد شد که هر گونه اعتراض به درگیری و تقابل منجر شود. نمایندگی‌های موجود نماینده و حلّال مسائل مردم نیستند و قادر به نمایندگی مطالبات مردم نمی‌باشند، زیرا آنان از خلال فیلتر نظارت استصوابی بیرون آمده‌اند و نه از رقابت واقعی مردم. به همین دلیل آنان بخشی از مساله هستند و نه بخشی از راه‌حل. در نتیجه آنان در این ماجرا غایب هستند و جرات حضور در میان مردم را ندارند. باید در تهران و در مجلس دنبال مسدود کردن فضای مجازی باشند و نه تامین آب و برق و شغل برای مردم. آنان باید مطالبات ولی‌نعمتان خودشان را پیگیری کنند، این ولی‌نعمتان هر که هستند مردم خوزستان نیستند.

نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز