انتقاد انتحاري عليه پدر پايداري
روز نو :اگر نامش به گوشمان خورده و اگر زمينهاي در ذهنمان موجود باشد كه با شنيدن نام او، بروز ميكند و ذهنيتي درباره او را نمايان و آشكار ميكند، احتمالا اين سالها از اتفاق، بهعمد يا عادت صفحات يكي از روزنامههاي متعلق به منتهي اليه راست سياسي را ورق زده و متوني را از پيش چشم گذراندهايم كه گاه شگفتيمان را برانگيخته از اين همه صراحت كلام در نقد و شديدتر از نقدِ يك جريان سياسي رسمي كه در چارچوب نظام مستقر فعال است و نيز از اينكه اين «حسين قدياني» كيست كه اينچنين به اصلاحطلبان و حتي دولت و شخص حسن روحاني ميتازد، بيآنكه آب از آب تكان بخورد. اگر عامدانه يا محض عادت و حتي از سر حادثه و اتفاق در اين سالها اين روزنامه متعلق به منتهياليه راست سياسي را ورق زده و سر و چشممان لاي صفحات اين روزنامه چرخيده، احتمالا با مطبوعات سياسي آشناييم و ميدانيم نقد و حتي هجمه به اصلاحطلبان و البته دولت و حتي شخص حسن روحاني آنقدرها هم هزينهبردار نيست كه كسي از چند انتقاد مطبوعاتي به قلم «حسين قدياني» يا اصلا «حسين شريعتمداري» شگفتزده شود. آنچه اما درپي خواندن نوشتههاي قدياني پيش چشمان رژه ميرود، اغلب به مراتب فراتر از انتقاد مطبوعاتي است؛ حتي شگفتانگيزتر و به بيان دقيقتر، تندوتيزتر از آن جنسي از انتقاد مطبوعاتي كه در اين يا آن روزنامه چپ و راست ميخوانيم. چنانكه بايد گفت حتي در روزنامههاي تندروي جناح راست هم كم پيش ميآيد سروكارمان بيفتد به سطوري و كلامي انتقادي، به شدت و حدت آنچه قدياني مينويسد.
حسين قدياني كه مدتي است «ح» و «ق»، يعني حروف نخست نام و نامخانوادگياش را به عاريت گرفته و تركيبشان را عنوان كانال تلگرامي، نشريه الكترونيك يا به تعبير خودش «آخرين روزنامهديواري قرن»، قرار داده تا بهزعم خود از «حق» بنويسد، اين مدت اخير نهفقط اصلاحطلبان و طيف سياسي دولت، بلكه طيفي خاص از اصولگرايان را نيز هدف حملات كلامي و قلمي خود قرار داده و بهشدت عليه «جبهه پايداري» ميتازد. طيفي كه اگرچه نميتوان از يگانگيشان با قدياني و برخي چهرههاي شاخص سياسي همچون قاليباف و زاكاني -كه قدياني در مسيرشان گام برميدارد- سخن گفت اما دستكم از بيرون اردوگاه محافظهكاران، آنقدر در اهداف و حتي ابزار و روش به يكديگر شبيه بوده و هستند كه سخت بتوان از دوگانگيشان نوشت. همين حالا وقتي به صحن سبز بهارستان نگاه كنيم، در حالي قاليباف را راس كليت پارلمان و مجلس شوراي اسلامي ميبينيم و زاكاني را راس مركز پژوهشها اما در عين حال همين كه چشمانمان را چند نوبت تنگ و تار كنيم و بعد، با دقتي بيشتر به سبزي اين روزهاي صحن خيره شويم، با بدنه پايداري مواجه خواهيم شد كه اگرچه طيف اكثريت فراكسيون، اكثريت مجلس يازدهم نيستند اما طيفي بسيار قدرتمند، چرا! با اين حال درنهايت چنانكه در اين نخستين روزهاي اجلاسيه دوم مجلس يازدهم شاهديم، پايداريهاي پارلمان به رياست قاليباف و زاكاني در قوه مقننه رضا دادهاند و در ازاي آن، چند كرسي نازلتر همچون رياست كميسيون فرهنگي را به نام خود زدهاند. اين تصوير البته نشانگر آن نيست كه اختلافات اساسي ميان اين دو طيف جناح راست، زدودني و انكارپذير است اما دستكم از اين نشان دارد كه اين اختلافات پنهانشدني و قابل كنترلند و از قضا همين است كه اقدام اخير قدياني را به رفتاري تبديل كرده كه نهفقط قابل تامل، بلكه به واقع محل شگفتي است.
قدياني كه پيش از اين هم با صراحت در نقد جريان پايداري نوشته، اين چند روز مشي ديگري پي گرفت و تعابير و كلماتي را عليه پايداريها و مهمتر از آن، عليه آيتالله مرحوم مصباحيزدي، پدر معنوي اين جريان سياسي در نوشتههاي برخطش رديف كرده كه بعضا حتي عليه اصلاحطلبان و گروهي كه آنان را «فتنهگران» ميخواند هم كمتر به كار ميبرد. او صراحتا آيتالله به مصباح اهانت كرده، نسبت به جبهه پايداري و اعضايش، ابراز انزجار و نفرت كرده و از اين رفتار و گفتار، حتي وقتي بسياري از همفكران و حتي پيشكسوتانش در اين مسير، از در دوستي و محبت به او نهيب زده و هشدار دادند، دست نكشيد. چنانكه كمتر شناختهشدهها را با تعابيري از همان جنس كه عليه پايداريها و مصباحيزدي به كار برد، نواخت و سرشناسترهايي همچون حسين شريعتمداري را با رعايت ملاحظات و مقدمات اخلاق اجتماعي. با اين همه از آنچه گفته بود كوتاه نيامد و هر لحظه فراتر نيز رفت تا اينكه ناگهان از نامهنگاري يا به تعبير دقيقتر از بازنشر توام با ويرايش مجدد نامه چندي پيش خود به رهبر انقلاب گفت و متني را با عنوان «عذرخواهي بهعلاوه يك نكته از سر خيرخواهي» منتشر كرد و اينطور نوشت: «اختلافم با پايداري و اساسا مشرب غلط مخلصسازي كور و رياكارپرور -كه همه را جز خود فاسد ميخواند و همه را كليشه ميداند و همه را در همه حالتي، آنجور ميخواهد كه خود ميپسندد- سرجاي خود محفوظ. اين مهم و نيز بداخلاقيهاي فراوان اعوان و انصار خرد و كلان اين گروه -كه در صدق دوستيشان با علامه مصباح و موسسه امامخميني ترديد جدي وجود دارد- هرگز بهانه نميشود كه حقير بخواهم برخلاف يادداشتهاي متعدد قبليام، قلم را در مذمت «مطهري زمان» بچرخانم.» اشارهاي به مرحوم مصباحيزدي كه با پوزشخواهي او در سطور بعدي تكميل شد.
اين غائله البته احتمالا دنبالههاي بيشتري خواهد داشت اما تا اينجا خلاصه اين بود كه قدياني ظرف چند ساعت، بمبي را كه مهماتش، به باور او نقد مصلحانه است، در خانه پايداريها منفجر كرد و بعد، درحالي كه هنوز روشن بود علت انفجار چيست، كمر به پاكسازي و اطفاي حريق ناشي از انفجار بست؛ حال آنكه آنچه انفجار با او سروكار دارد، انتحار است، نه انتقاد!