گزینه گریزناپذیر تهران - لندن
مجید تفرشی
روزنو :
در اهمیت سفر هیات پارلمانی بریتانیا به تهران، اختلاف نظری میان دوستان و منتقدان دولت حسن روحانی وجود ندارد. در شرایطی که ایران دستکم هشت سال گرفتار محدودیتهای مختلف جهانی بوده، این قبیل سفرها و دیدارها؛ قاعدتا باید برای دو طرف گفتوگو مغتنم و مهم تلقی شود. با این همه، سفر یک هیات پارلمانی از بریتانیا به ایران، پس از یک دوره طولانی اختلاف عمیق، درگیری دیپلماتیک، سوءظن دوجانبه و قطع رابطه نسبتا کامل، امری مهم و تاثیرگذار است.
ریاست هیات چهارنفره پارلمانی بریتانیا در سفر به تهران را «جک استراو» وزیر پیشین کشور و خارجه و عضو ارشد حزب کارگر در مجلس عوام آن کشور برعهده دارد. دیگر اعضای این هیات، لرد «نورمن لامونت» عضو ارشد حزب «محافظهکار» در مجلس لردها و «جرمی کوربن» و «بن والاس»- به ترتیب نمایندگان عضو احزاب «کارگر» و «محافظهکار»- هستند.
«استراو» را در ایران تقریبا همه میشناسند. سفرهای چندباره او در دوران وزارت خارجهاش در موضوع چالش هستهای را افکار عمومی به یاد دارند. «لامونت» نیز کسی است که روزگاری از رهبران تاثیرگذار «محافظهکاران»، وزیر خزانهداری (دارایی) و از نامزدهای جدی نخستوزیری کشورش در چالشهای درونحزبی پس از حکومت «مارگارت تاچر» بود و اکنون نیز یکی از مرشدان فکری و سیاسی «دیوید کامرون» نخستوزیر کنونی بریتانیاست.
«جرمی کوربن» هم از محترمترین سیاستمداران پارلمانی بریتانیا در دهههای اخیر و شخصیتی است که اغلب مردم و حتی دلبستگان احزاب راستگرا نیز برای او احترام خاصی قایل هستند؛ احترامی که با مخالفتهای بنیادین و بیانعطاف او علیه جنگ عراق و افغانستان و تجاوزطلبیهای اسراییل، بیش از پیش شد.
مخالفان این سفر در ایران و جهان کم نیستند. طیفی منتقد در ایران و غرب، با دو رویکرد ظاهرا متنافر، در عمل تلاش داشتند تا از این سفر جلوگیری کرده یا در راه تاثیرگذاری و توفیق آن مانعتراشی کنند. در ایران، شماری از سیاستمداران منتقد و مخالف دولت روحانی معتقدند که نیازی به رابطه با بریتانیا وجود ندارد و داشتن هرگونه ارتباطی با این «استعمارگر پیر» صرفا ضرر و زیان در پی خواهد داشت. بسیاری از مروجان این دیدگاه، همانهایی هستند که حدود دو سال قبل در اقدامی ظاهرا انقلابی و متهورانه به سفارت بریتانیا هجوم بردند. اقدامی که بعدها و بهتدریج همگان به خسارت باربودن آن اعتراف کرده و حتی اخیرا آن را «افتادن در دام صهیونیسم و امپریالیسم» عنوان کردند. پیامد این هجوم را در خوشبینانهترین شکل ممکن، میتوان «با صورت کوبیدن به مشت دشمن» ارزیابی کرد.
ولی این گروه همچنان معتقدند که نهتنها باید از هرگونه ارتباط با بریتانیا دوری کرد که حتی باید از میهمانان آن کشور نیز با «شعار مرگ بر انگلیس» و در صورت امکان، با پرتاب اشیا به سوی آنان نارضایتی از هیات اعزامی را آشکار ساخت.
از قضا، این دیدگاه، حامیان و همراهان تندرویی در اسراییل، اروپا و آمریکا نیز دارد. کسانی که معتقدند نباید با این قبیل دیدارها و بهبود روابط تهران و لندن اجازه داد که ایران در برابر فشارها و تحریمهای بیسابقه جهانی بایستد و روابط خود با دنیا را بهبود بخشد. اینان معتقدند که هرگونه مماشاتی با ایران، در نهایت، به زیان اسراییل و غرب است.
برای این عده، بهترین گزینه، تحریم انتخابات اخیر توسط مردم یا انتخاب یک رییسجمهور تندرو برای تداوم سیاهنمایی و رادیکالیزهکردن سیاست خارجی ایران بود.
موافقان اعزام هیات بریتانیایی به تهران و «ایران زدایی»، در ایران و غرب اصراری بر پنهانکردن گذشته پرتنش و تاریخ روابط استعماری و خشونتبار بین دو کشور ندارند. بریتانیا، دستکم دو سده سابقه مناسبات ناعادلانه و استعمارگونه با ایران داشته است. به باور بسیاری از مورخان، در ادواری از تاریخ معاصر، رفتار حکومتگران بریتانیا با ایران به مراتب بدتر از رفتارشان با کشورهای استعمارزده بوده و اشغال ایران در دو جنگ جهانی، تلاش برای ایرانزدایی در خلیجفارس و اشغال جزایر ایرانی، تاراج نفت ایران برای یک دوره طولانی و دخالت مستقیم در تحولات سیاسی داخلی ایران از این قبیل موارد است. در سالهای پس از انقلاب نیز چه در لغو ناروای یکسویه قراردادهای نظامی ایران، چه در حمایت آشکار و نهان از یورش ارتش صدام به ایران و چه در چالشهای اخیر ایران و غرب، بریتانیا وجهه مناسبی از خود در ایران بروز نداده است.
بریتانیا نیز در سالهای پس از انقلاب نسبت به آموزهها و عملکرد حکومت جدید ایران معترض بود. در موضوعاتی چون چالشهای ایران و اعراب، مساله صلح خاورمیانه، موضوعات مرتبط با دعاوی حقوق بشر و چالش اخیر بر سر برنامه هستهای با ایران؛ مشکلات جدی داشته و دارد.
اکنون، دو کشور، در شرایطی قرار دارند که به طور اصولی و جدی تصمیم به بهبود روابط گرفتهاند. بریتانیا در یک دهه اخیر با در پیشگرفتن سیاستهای افراطی ضدایرانی، گاهی، حتی تندتر از «اتحادیه اروپا» و آمریکا، از شرکای اروپایی خود در بازار ایران عقب افتادهاند. لندن برای حل برخی مسایل اقتصادی داخلی خود نیاز به شریک تجاری همانند ایران دارد. لندن به این جمعبندی رسیده که حل مشکلات منطقهای با نادیده انگاشتن توان تاثیرگذاری تهران و «ایرانزدایی» امکانپذیر نیست. بنابراین در عرصه منطقهای و جهانی نیز پیشگامی در بهبود روابط با ایران، میتواند بازگشت یا افزایش اعتبار بریتانیا را موجب شود.
از سوی دیگر، تهران نیز به خوبی به نقش کلیدی لندن در ارتباط با اروپا و آمریکا در حل چالشهای جهانی خود آگاه است و تلاش دارد تا از طریق بهبود روابط با بریتانیا، مساله ترمیم روابط خارجی خود بهعنوان یک تاکتیک و استراتژی را جدیتر بگیرد. ایران و بریتانیا؛ به خوبی به دشواری راه پیشرو و دشمنان موجود در هر دوسو، در بهبود روابط و پشت سرگذاشتن چالشهای پیشین واقفند. ولی ضمنا آگاهند که در مواجهه با مشکلات و موانع جدی فراروی خود، این بهترین گزینه ممکن و موجود است و گریزی از آن متصور نیست.
در اهمیت سفر هیات پارلمانی بریتانیا به تهران، اختلاف نظری میان دوستان و منتقدان دولت حسن روحانی وجود ندارد. در شرایطی که ایران دستکم هشت سال گرفتار محدودیتهای مختلف جهانی بوده، این قبیل سفرها و دیدارها؛ قاعدتا باید برای دو طرف گفتوگو مغتنم و مهم تلقی شود. با این همه، سفر یک هیات پارلمانی از بریتانیا به ایران، پس از یک دوره طولانی اختلاف عمیق، درگیری دیپلماتیک، سوءظن دوجانبه و قطع رابطه نسبتا کامل، امری مهم و تاثیرگذار است.
ریاست هیات چهارنفره پارلمانی بریتانیا در سفر به تهران را «جک استراو» وزیر پیشین کشور و خارجه و عضو ارشد حزب کارگر در مجلس عوام آن کشور برعهده دارد. دیگر اعضای این هیات، لرد «نورمن لامونت» عضو ارشد حزب «محافظهکار» در مجلس لردها و «جرمی کوربن» و «بن والاس»- به ترتیب نمایندگان عضو احزاب «کارگر» و «محافظهکار»- هستند.
«استراو» را در ایران تقریبا همه میشناسند. سفرهای چندباره او در دوران وزارت خارجهاش در موضوع چالش هستهای را افکار عمومی به یاد دارند. «لامونت» نیز کسی است که روزگاری از رهبران تاثیرگذار «محافظهکاران»، وزیر خزانهداری (دارایی) و از نامزدهای جدی نخستوزیری کشورش در چالشهای درونحزبی پس از حکومت «مارگارت تاچر» بود و اکنون نیز یکی از مرشدان فکری و سیاسی «دیوید کامرون» نخستوزیر کنونی بریتانیاست.
«جرمی کوربن» هم از محترمترین سیاستمداران پارلمانی بریتانیا در دهههای اخیر و شخصیتی است که اغلب مردم و حتی دلبستگان احزاب راستگرا نیز برای او احترام خاصی قایل هستند؛ احترامی که با مخالفتهای بنیادین و بیانعطاف او علیه جنگ عراق و افغانستان و تجاوزطلبیهای اسراییل، بیش از پیش شد.
مخالفان این سفر در ایران و جهان کم نیستند. طیفی منتقد در ایران و غرب، با دو رویکرد ظاهرا متنافر، در عمل تلاش داشتند تا از این سفر جلوگیری کرده یا در راه تاثیرگذاری و توفیق آن مانعتراشی کنند. در ایران، شماری از سیاستمداران منتقد و مخالف دولت روحانی معتقدند که نیازی به رابطه با بریتانیا وجود ندارد و داشتن هرگونه ارتباطی با این «استعمارگر پیر» صرفا ضرر و زیان در پی خواهد داشت. بسیاری از مروجان این دیدگاه، همانهایی هستند که حدود دو سال قبل در اقدامی ظاهرا انقلابی و متهورانه به سفارت بریتانیا هجوم بردند. اقدامی که بعدها و بهتدریج همگان به خسارت باربودن آن اعتراف کرده و حتی اخیرا آن را «افتادن در دام صهیونیسم و امپریالیسم» عنوان کردند. پیامد این هجوم را در خوشبینانهترین شکل ممکن، میتوان «با صورت کوبیدن به مشت دشمن» ارزیابی کرد.
ولی این گروه همچنان معتقدند که نهتنها باید از هرگونه ارتباط با بریتانیا دوری کرد که حتی باید از میهمانان آن کشور نیز با «شعار مرگ بر انگلیس» و در صورت امکان، با پرتاب اشیا به سوی آنان نارضایتی از هیات اعزامی را آشکار ساخت.
از قضا، این دیدگاه، حامیان و همراهان تندرویی در اسراییل، اروپا و آمریکا نیز دارد. کسانی که معتقدند نباید با این قبیل دیدارها و بهبود روابط تهران و لندن اجازه داد که ایران در برابر فشارها و تحریمهای بیسابقه جهانی بایستد و روابط خود با دنیا را بهبود بخشد. اینان معتقدند که هرگونه مماشاتی با ایران، در نهایت، به زیان اسراییل و غرب است.
برای این عده، بهترین گزینه، تحریم انتخابات اخیر توسط مردم یا انتخاب یک رییسجمهور تندرو برای تداوم سیاهنمایی و رادیکالیزهکردن سیاست خارجی ایران بود.
موافقان اعزام هیات بریتانیایی به تهران و «ایران زدایی»، در ایران و غرب اصراری بر پنهانکردن گذشته پرتنش و تاریخ روابط استعماری و خشونتبار بین دو کشور ندارند. بریتانیا، دستکم دو سده سابقه مناسبات ناعادلانه و استعمارگونه با ایران داشته است. به باور بسیاری از مورخان، در ادواری از تاریخ معاصر، رفتار حکومتگران بریتانیا با ایران به مراتب بدتر از رفتارشان با کشورهای استعمارزده بوده و اشغال ایران در دو جنگ جهانی، تلاش برای ایرانزدایی در خلیجفارس و اشغال جزایر ایرانی، تاراج نفت ایران برای یک دوره طولانی و دخالت مستقیم در تحولات سیاسی داخلی ایران از این قبیل موارد است. در سالهای پس از انقلاب نیز چه در لغو ناروای یکسویه قراردادهای نظامی ایران، چه در حمایت آشکار و نهان از یورش ارتش صدام به ایران و چه در چالشهای اخیر ایران و غرب، بریتانیا وجهه مناسبی از خود در ایران بروز نداده است.
بریتانیا نیز در سالهای پس از انقلاب نسبت به آموزهها و عملکرد حکومت جدید ایران معترض بود. در موضوعاتی چون چالشهای ایران و اعراب، مساله صلح خاورمیانه، موضوعات مرتبط با دعاوی حقوق بشر و چالش اخیر بر سر برنامه هستهای با ایران؛ مشکلات جدی داشته و دارد.
اکنون، دو کشور، در شرایطی قرار دارند که به طور اصولی و جدی تصمیم به بهبود روابط گرفتهاند. بریتانیا در یک دهه اخیر با در پیشگرفتن سیاستهای افراطی ضدایرانی، گاهی، حتی تندتر از «اتحادیه اروپا» و آمریکا، از شرکای اروپایی خود در بازار ایران عقب افتادهاند. لندن برای حل برخی مسایل اقتصادی داخلی خود نیاز به شریک تجاری همانند ایران دارد. لندن به این جمعبندی رسیده که حل مشکلات منطقهای با نادیده انگاشتن توان تاثیرگذاری تهران و «ایرانزدایی» امکانپذیر نیست. بنابراین در عرصه منطقهای و جهانی نیز پیشگامی در بهبود روابط با ایران، میتواند بازگشت یا افزایش اعتبار بریتانیا را موجب شود.
از سوی دیگر، تهران نیز به خوبی به نقش کلیدی لندن در ارتباط با اروپا و آمریکا در حل چالشهای جهانی خود آگاه است و تلاش دارد تا از طریق بهبود روابط با بریتانیا، مساله ترمیم روابط خارجی خود بهعنوان یک تاکتیک و استراتژی را جدیتر بگیرد. ایران و بریتانیا؛ به خوبی به دشواری راه پیشرو و دشمنان موجود در هر دوسو، در بهبود روابط و پشت سرگذاشتن چالشهای پیشین واقفند. ولی ضمنا آگاهند که در مواجهه با مشکلات و موانع جدی فراروی خود، این بهترین گزینه ممکن و موجود است و گریزی از آن متصور نیست.