چرا دایی و قلعهنویی به استقلال و پرسپولیس نرفتند؟
روزی از همان روزهایی که امیر قلعهنویی در اوج دوران مربیگری خود که نافش با قهرمانی لیگ برتر بسته شده بود قرار داشت و به تازگی نیز استقلال را برای سومین بار قهرمان لیگ کرده بود، ویدیویی از حاشیه تمرین استقلال منتشر شد که امیر را خندان روی صندلی پلاستیکی نشان میداد که با لبخند به حرفهای جوانی که خود را پرسپولیسی معرفی کرده بود و از او درخواست میکرد به پرسپولیس بیاید و این تیم را از وضعیت بغرنجش در لیگ نجات دهد گوش میداد و در انتها با لبخندی به آن جوان گفت که وضعیت تیم شما هم درست میشود.
آن زمان امیر در اوج قدرت خود در لیگ برتر بود و با خیال راحت به تکرار قهرمانیهای خود در استقلال میاندیشید. بعدا او در مصاحبه ای مدعی شد که دو بار توسط حبیب کاشانی و محمد رویانیان به او پیشنهاد سرمربیگری در پرسپولیس آن هم با رقمهای سنگین شد.
این اولین پیشنهاد پرسپولیس به امیر نبود. چه بسا اگر آن جمعه برفی ۱۹ اسفند ۶۷ عبدالعلی چنگیز به صرافت نمیافتاد تا دست امیر قلعهنویی تازه برگشته از قطر را بگیرد و برای دربی جام حذفی پیراهن استقلال را به تن او نمیکرد حالا امیر قلعهنویی نه تنها مربی استقلال قهرمان لیگ برتر که یک مربی پرسپولیسی میشد که مدیرانی چون حبیب کاشانی و محمد رویانیان مجبور نمیشدند برای نجات تیم خود از بحران دست به دامن یک امیر استقلالی شوند. این پیشدستی آبیها در جذب هافبک خلاق و جوان آن روزهای فوتبال ایران که سال قبلش اولین بازی ملی خود را در جام دهه فجر انجام داده بود باعث شد تا خواسته علی پروین در جذب او برآورده نشود.
هر چند زمانی مرتضی فنونیزاده مدعی شد که قلعهنویی در سال ۶۵ به تمرین پرسپولیس آمد و توسط پروین رد شد اما با توجه به سابقه نقل و قولهای فنونیزاده و میزان اعتباری که او با تناقضگوییهایش به حرفها و ادعاهای خود بخشیده کسی زیاد این حرف او را جدی نگرفت و بعدا هم در مقام تکذیب برآمد اما پروین پس از بازگشت امیر از قطر خود شخصا به او پیشنهاد بازی در پرسپولیس را داد و اینجاست که استقلالیها باید مدیون چنگیز باشند که پیراهن آبی را به تن هافبک خلاق و جوان آن روزها پوشاند.
هافبکی که بعدا به پاس وفاداریاش به باشگاه و رها نکردن این تیم در سال کوچ ستارههایش، لقب ژنرال را از هواداران آبی گرفت. آن جمعه برفی اسفند ۶۷ اگرچه با حذف استقلال با باخت در ضربات پنالتی همراه شد اما بازیکنی را به استقلال هدیه داد که بعدا با قهرمانیهایش در استقلال حسرت رقیب را برانگیخت.
امیر که به دلیل سبقه شاهینیاش انتظار میرفت همچون همبازیاش مجتبی محرمی پیراهن پرسپولیس را به تن کند، در آن جمعه سرد اسفند انتخابی کرد که انگار سرنوشت محتوم او بود. سرنوشت محتوم مردی که در میان آن همه ستاره ریز و درشت سالهای پایانی دهه هفتاد استقلال، توانست پس از دوران بازی نیز با استقلال بماند و تبدیل به پرافتخارترین مربی این باشگاه در لیگ برتر شود. او احتمالا امروز از تصمیمش در رد پیشنهاد پرسپولیس در سال ۶۷ خوشحال است و آن را تقدیر خود میداند اما این فرصت را هم داشت که جنجالیترین انتقال مربی در فوتبال ایران را هم به نام خود ثبت کند.
هر چند یک بار استقلالیها بیژن ذوالفقارنسب را که سابقه بازی در پرسپولیس داشت در سال ۷۱ روی نیمکت خود دیده بودند اما با اینکه هیچگاه سابقه مربیگری پرسپولیس را نداشت مورد استقبال هواداران استقلال قرار نگرفت و آنها او را با روزهای سیاه سقوط به دسته سه به یاد میآوردند. یا قبل از او نشستن مسعود معینی استقلالی آن هم به جای پروین در جام باشگاههای آسیا با شکست مقابل محمدان بنگلادش تبدیل به یک کابوس و خاطره بد برای قرمزها شد. اما نشستن امیر با آن همه سابقه و محبوبیت در استقلال روی نیمکت پرسپولیس چیزی در حد ترکیدن یک بمب تاریخی در نقل و انتقالات فوتبال ایران میمانست.
بمبی قویتر از همه بمبهایی که فتحاللهزاده ترکانده بود. نظیر این اتفاق میتوانست همین چند ماه پیش با پیشنهادی که احمد سعادتمند به علی دایی برای سرمربیگری استقلال داد رخ دهد. اما دایی نیز با اینکه خود اعتراف به استقلالی بودنش در دوران کودکی کرده بود و با اینکه خود را وامدار هیچ تیم و کسی در این فوتبال نمیداند، این پیشنهاد را نپذیرفت.
وقتی دایی با این خصوصیات جسارت و انگیزه شکستن قبح نشستن روی نیمکت رقیب را ندارد از قلعهنویی که خود را یک آبی اصیل میداند انتظاری جز رد پیشنهاد سنگین رویانیان میرود؟