
اصلاحِ اصلاحات، تنها راه بازگشت دوباره
از اواسط دولت دوم روحانی، چگونگی استراتژی اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ به یکی از مهمترین بسترهای تحلیلی سیاسیون تبدیل شد. در همین حال با توجه به نارضایتی بالای مردم و فشار اقتصادی شدید که بخشی از آن ناشی از فشار حداکثری ترامپ بود و بخشی دیگر ناشی از سوءمدیریت دولت و همینطور با اتفاقات سال۹۶ و ۹۸ و شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، اکثر تحلیلگران پیشبینی میکردند که مردم مشارکت چندانی در انتخابات نخواهند داشت. در سوی دیگر هم این تفکر وجود داشت که در صورت مشارکت پایین، اصولگرایان پیروز انتخابات خواهند شد؛ در چنین وضعیتی کار اصلاحطلبان بر خلاف اصولگرایان سخت بود. اصلاحطلبان آن طور که انتظار داشتند نتیجهای از حمایت همهجانبه از روحانی و همینطور مجلس دهم نگرفتند و سرخورده شدند و از سویی مردم نیز اصلاحطلبان را در بروز این مشکلات مقصر میدانستند.
ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب پس از انتخابات مجلس در سال 98 گفته بود: «تصویری که برای مردم از انتخابات ۹۶ و وعدههای اصلاحطلبان برای انتخاب روحانی و دولت تدبیر و امید ایجاد شده، این است که وعدههای اصلاحطلبان باد هوا بوده است.» در این میان نگاهها به واکنش سید اصلاحات بود، ولی مشخص بود که او هم با این شرایط در موضعگیری درباره انتخابات مردد است.
به گزارش روز نو :سیدمصطفی تاجزاده، قبل از انتخابات مجلس یازدهم در سال ۹۸، در مصاحبهای با روزنامه همشهری گفته بود:«پس از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶در شهرهای ایران، تردید نسبت به بهبود اوضاع و امور کشور با روند جاری به حدی بالا رفته است که آقای خاتمی میگوید من اگر تکرار هم کنم، دیگر مردم رأی نمیدهند.» در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ هم عدهای از اصلاحطلبان معتقد بودند اصلاحات نباید نامزدی معرفی کند و رهبر اصلاحات هم همچون انتخابات مجلس نباید از لیست یا شخصی حمایت کند. ولی عدهای از اصلاحطلبان نظیر بهزاد نبوی و عبدالواحد موسوی لاری، معتقد بودند تحریم بیفایده است و باید مشارکت فعال وجود داشته باشد.
در واقع این دسته امیدوار بودند مانند انتخابات سال ۹۲ بتوانند با حمایت از چهره نزدیک به اصلاحطلبان و ایجاد یک روند دو قطبی، حداقل بازی را به ضرر تمامیتخواهان بههم بزنند.
به همین دلیل هم افراد زیاد از سیدحسن خمینی گرفته تا جهانگیری و تاجزاده برای شرکت در انتخابات اقدام کردند، ولی شورای نگهبان کار را یکسره و تمام گزینههای اصلاحطلبان را رد صلاحیت کرد و تنها دو گزینه حداقلی و کمی نزدیک به طیف اصلاحطلبان باقی گذاشت؛ عبدالناصر همتی و مهرعلیزاده.
در این میان همچنان اختلاف در اصلاحطلبان بین شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، حمایت یا عدم حمایت از نامزدهای نزدیک به آنها بیشتر میشد. در نهایت اکثر چهرههای مطرح اصلاحطلب در انتخابات شرکت کردند، ولی علنا از کسی حمایت نکردند. البته برخی از چهرهها از جمله کرباسچی، کروبی، عطریانفر و بهزاد نبوی از همتی حمایت کردند. خاتمی هم از لیست جمهور شورای شهر حمایت کرد، اما به شکل علنی اسمی از نامزدهای باقی مانده در انتخابات ریاست جمهوری نبرد. میرحسین موسوی انتخابات را مهندسی شده نامید و تصمیم شخصیاش مبنی بر شرکت نکردن در انتخابات را علنی نکرد و همین اظهار نظرها تشتت بیشتر بین اصلاحطلبان را رقم زد.
درنهایت نتیجه انتخابات در مشارکتی زیر پنجاه درصد اعلام شد و همان شد که از قبل برای همه قابل حدس زدن بود. این شرایط و میزان آرا به نامزد غیر اصولگرا این سوال را ایجاد کرده که آیا اصلاحطلبی به پایان خود رسیده است؟ بعد از اعلام نتایج حجاریان توئیت کرد: «اصلاحات صندوقمحور مرد. اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده یا میتوان رد پای قاتل یا قاتلین را پیدا کرد؟»
محمد عطریانفر، عضو حزب کارگزاران سازندگی، که از مخالفان تحربم انتخابات بود، نیز با بیان اینکه عدهای از اصلاحطلبان منفعتطلب هستند، گفت: «ما هم میدانستیم احتمال پیروزی ضعیف است و این چیزی نبود که قابل پیشبینی نباشد، اما باور ما این است که اگر بخواهید بدنه اجتماعی خود را فعال نگه دارید نمیتوانید منفعل عمل کنید. این انفعال پذیرفته شده نبود و به این برمیگردد که برخی از دوستان دوست دارند روی اسب برنده شرط ببندند و زمانی در انتخابات مشارکت کنند که پیروزی خود را قطعی بدانند که این نگاه باطلی است. این نگاه سیاستورزی مسئولانه نیست و نوعی منفعتطلبانه است که مورد تایید ما نیست.»
نظرات مختلف بین صاحبنظران اصلاحطلب بالا گرفت. علویتبار از نظریهپردازان اصلاحطلب از جبهه اصلاحات استعفا داد. افرادی مثل رسول منتجبنیا، دبیر کل حزب جمهوریت ایران اسلامی با بیان اینکه اصلاحات صرفا یک تشکیلات نیست بلکه یک اندیشه و جریان فکری است که تمام شدنی نیست و مرده پنداشتن آن اشتباه است، گفت:«اکنون اصلاحطلبها هیچ قدرتی در نظام ندارند، بهترین زمان را در اختیار دارند تا به صورت جدی به آسیبشناسی از عملکرد خود بپردازند.» تاجیک از دیگر تئوریسینهای اصلاحات نیز معتقد است اصلاحطلبان باید پوست بیندازند. او میگوید:«تنها راه نجات جریان اصلاحطلبی را این میدانم که آن جریان اصلاحطلبی اصیل را از زیر این روکش زمخت جریان اصلاحطلبی مرسوم و رسمی بیرون بکشند.»
با این وجود اما به عقیده برخی تحلیلگران حتی در این وانفسا هم، همچنان میتوان نشانههایی از زنده بودن اصلاحات یافت. سخنان و دفاعیات نامزدهای ریاست جمهوری در مناظرات، خود شاهدی بر این مدعاست. شنیدن حرفهایی از نامزدهای تمام اصولگرا و حتی تندرو، در مورد دفاع از حقوق زنان، وعده انتخاب زنان برای داشتن سهم بیشتر در مدیریت کشور، اجتناب از فیلترینگ، الزام به رعایت حقوق شهروندی، به رسمیت شناختن حق اعتراض و نقد حاکمیت، بهرهمندی از برجام و سخنانی از این جنس که پیش از این فقط مختص اصلاحطلبان بود، خود نشانهای بر موثر بودن اصلاحات و تفکر اصلاحطلبی طی دوم خرداد ۷۶ تا خرداد ۱۴۰۰ است. شنیدن این سخنان از کسانی که اسلافشان در همین دهه هفتاد برای بیرون ماندن چند تار موی دختران یا اکران فیلمی کمی جسورانه درباره روابط زن و مرد، کفنپوش به خیابانها میآمدند یا با باتوم به سینماها حمله میکردند، خود امتیاز ویژهای از تاثیر این گفتمان بر جریان فکری سیاسیون است.
با این حال قابل کتمان نیست، چنان که آب راکد میگندد، هر تفکری به صورت مداوم نیاز به نقد، کلیشهشکنی، بازنگری در تئوری و اهداف و گفتمانش دارد تا محل رویش و جوانه و اقبال مردم شود. البته این بازنگری به درون، بخش اول کار اصلاحات است. بخش دوم کار آنها استفاده از شرایط موجود است. به این معنی که حالا که با اقدام شورای نگهبان حتی آن دسته از اصلاحطلبان حداقلی که به بهانه ماندن در قدرت و حفظ شرایط موجود مطالباتشان را کاهش میدادند هم هیچ جایگاهی در ساختار قدرت ندارند، باید با نگاهی شدیدا تیزبین، ریشهنگر و سختگیرانه، به نقد سخت دولت و نظام بپردازند و از آنها پیشرفت ملموس در همه امور را طلب کنند. آنان باید زبان تند و مطالبهگر مردم شوند و جهت پیگیری ریزبهریز وعدههای نامزدهای پیروز شده در انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر و اصولگرایانی را که اکنون در باد پیروزی خوابیدهاند، در معرض امتحان راستگویی قرار دهند که آیا به معنای واقعی تحمل صدای مخالف و منتقد را دارند؟
تئوریسینهای اصولگرا به گمان خودشان با یکدست کردن حاکمیت راه را برای خود آسان کردهاند غافل از اینکه این شرایط فشار شدیدی از جانب افکار عمومی به نامزد مقبولشان وارد کرده و شدیدا انتظارها را از آنها بالا برده است و حال بر اصلاحطلبان است که دوش به دوش با افکار عمومی این فشار را مدیریت کنند. موضوعی که تاجزاده هم در توئیتی که بعد از انتخابات منتشر کرد، تلویحا به آن اشاره کرد:«اگر حکومت یکدست مشکلات اقتصادی را حل کند و حقوق مردم را پاس دارد، حمایتش میکنیم. در مقابل بیاعتنایی به منافع ملت و یا تجاوز به حقوق شهروندان میایستیم و پاسخگویش میکنیم.»
به هر ترتیب سال ۱۴۰۰ برای اصلاحطلبان به عنوان نقطه عطفی دیگر به حساب میآید. اکنون زمان اصلاح اصلاحطلبی است. آنها باید راه درستی بیابند برای ارتباط برقرار کردن با نسل جوان و نوجوانان دهه هشتاد به بعد که شاید تصویر واضحی از دوم خرداد 76، رهبر اصلاحات و حتی اتفاقات 88 ندارند. آنها باید ضمن بازنگری در شیوههای برخورد با توده مردم، بین قشر فرودست جامعه راه پیدا کنند و از راه تلاش برای بهبود معیشت آنها، سیاستهای خود را بین مردم تبیین کنند، در غیر این صورت باید خود را به تاریخ بسپارند.