چندجانبه گرايی لازم اما دشوار است
روزهای نخست پس از اعلام نتایج انتخابات ایالاتمتحده عملا به میدانی بدل شده است که بسیاری از نگاهها را مات و مبهوت به افق سیاستهای این کشور به خصوص در عرصه سیاست خارجی معطوف کرده است. در این میان مشخصا نگاه دموکراتها بیشتر معطوف به خارج از کشور و خارج از آمریکا است و بنابراین سرمایه گذاری گستردهای بر روی سیاست خارجی خواهند داشت. با توجه به اینکه دونالد ترامپ در سیاست خارجی خود ناموفق بود و از اروپا فاصله گرفت و در خاورمیانه هم این منطقه را با مشکلاتی مواجه کرده است، در عراق، سوریه، لبنان و ایران و دیگر کشورها و حتی افغانستان ناموفق بوده و در جنگ قفقاز هم آنچنان که باید و شاید نتوانسته است موفقیتی کسب کند. این ناکامیهایی که در سیاست خارجی آمریکا رقم خورده است یک میراث منحوسی برای بایدن به جا گذاشته است. اوباما معتقد بود دیگر با خاورمیانه کاری نداریم اما بایدن نمیتواند چنین کاری انجام دهد و این سیاست را دنبال کند، آن زمان هم که اوباما این عقیده را داشت وضعیت منطقه ما آنقدر آشفته و درهم ریخته نبود. از سوی دیگر به نظر می رسد که بایدن مقداری از این سیاستهای بهبود روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی فاصله گرفته و به سمت تثبیت آرامش حرکت کند. به آن شدتی که ترامپ به دنبال امتیاز دادن به رژیم صهیونیستی بود قطعاً بایدن به این سمت حرکت نخواهد کرد اما در ارتباط با سوریه، عراق، لبنان و ایران دست به اقداماتی خواهد زد. اقداماتی که شاید بعضا از طریق کانالهای دیگری از جمله اروپا باشد و شاید در این بحبوحه بسیاری نیز به این اقدامات روی خوش نشان ندهند و در آن میان کارشکنیهایی انجام دهند. در راستای بررسی این مساله گفتوگویی با رحمان قهرمانپور، کارشناس مسائل بینالملل داشته است که در ادامه میخوانید.
سياست خارجي ايالاتمتحده در دوران پساترامپ با چه چالشهايي بايد دست و پنجه نرم کند و آيا مسير چندجانبه گرايي را در پيش خواهد گرفت؟
به گزارش روز نو :بسياري از موارد در عرصه سياستگذاري ايالاتمتحده آمريکا با ابهاماتي همراه است به اين علت که از دوران اوباما در سياست خارجي آمريکا روندي شکل گرفته که ذيل مفهوم چرخش به سمت آسيا مطرح شده است و حتي در دوران ترامپ نيز اين اصل در سند استراتژيک امنيت ملي آمريکا آمده است. ابهامي که امروز وجود دارد اين است که آيا آمريکا در دوران بايدن چندجانبه گرايي گذشته را مي تواند در عمل احيا کند و در اين عرصه موفق خواهد شد يا در ادامه مسيري که در چند سال گذشته طي شده است، حضور خود را در خاورميانه کاهش خواهد داد و همچنان بر موضوع چين تمرکز خواهد کرد. در اين مورد اختلاف نظر وجود دارد. برخي خوش بين هستند که بايدن زمينههاي چند جانبه گرايي را فراهم خواهد کرد. در اين راهبرد قطعا اتحاديه اروپا نقش مهمي دارد. روابط ايالاتمتحده آمريکا و کشورهاي اروپايي يک رابطه ديرينه است و به تعبير استراتژيستهاي قديمي، اروپا بزرگترين و استراتژيکترين متحد ايالاتمتحده است پس زمينههاي چندجانبه گرايي مي تواند از اين طريق در زمان بايدن ايجاد شود. متخصصاني که بر اين باور هستند که اين اتفاق رقم نخواهد خورد، بر اين باور هستند که چند سال است ايالاتمتحده يک روند فکري و سياسي قدرتمند را در پيش گرفته است که معتقد است آمريکا نبايد هزينههاي چندجانبهگرايي و يا به تعبيري حفظ نظم بينالمللي را بپذيرد. اين جريان از سطح فکري در سالهاي گذشته به سطح سياستگذاري در ايالاتمتحده نيز رسيده است که نمونه بارز آن اقدامات دونالد ترامپ در عرصه رياست جمهوري بوده است. بايد توجه کرد که اين اصل صرفا مربوط به طيف جمهوري خواه نيست و در دموکراتها نيز ريشه دوانده است. افرادي که بر اين باور هستند که ايالاتمتحده يکجانبهگرايي را پيش خواهد برد بر اين باور هستند که اصولا پيش برد چندجانبهگرايي به شکلي که پس از جنگ جهاني دوم و در عصر جنگ سرد وجود داشت و در دهه نود ميلادي و حتي پس از حمله 11 سپتامبر به شکلي ادامه داشت، امروز ديگر ممکن نيست، بنابراين دولت بايدن نيز نمي تواند اين اصل چندجانبهگرايي را احيا کند. اين به آن معنا نيست که اروپا ديگر نقشي در تحولات جهاني نخواهد داشت.
چه عواملي بر سر راه احياي چندجانبهگرايي در جهان وجود دارد؟
در اروپا و خاورميانه در سالهاي اخير تحولاتي رقم خورده است که عملا چندجانبهگرايي را دشوار کرده است. در اروپا خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا، بحران اقتصادي سال 2008 و ظهور جريان راست افراطي، اروپا را در وضعيت دشوارتري نسبت به سالهاي قبل قرار داده است. حتي خود اروپا نيز در اين عرصه به بن بست خورده و عملا چالشهاي زيادي را در پيش روي خود مي بيند. من بر اين باور هستم که اجراي چندجانبهگرايي همچون گذشته وجود ندارد و جهان مسير سختي را در اين راه دارد.
بــا تـــوجـــه به سخت بودن اجراي چندجانبهگرايي در عــرصه بينالمللي دولت بايدن در قبال ايران و خاورميانه چگونه عمل خواهد کرد؟
به نظر ميرسد که دولت بايدن در قبال ايران و خاورميانه يک سياست دوگانه در پيش گيرد و همزمان دو سياست را در دستورکار قرار دهد. از يک طرف تلاش خواهد کرد تا از ظرفيت اروپا و باقي مانده چندجانبهگرايي در قبال ايران استفاده کند و از طرف ديگر تلاش خواهد کرد تا مسير کاهش حضور آمريکا در خاورميانه را همچنان ادامه دهد. سياستي که نشات گرفته از همان اصلي است که بر اين باور هستند براي نظم جهاني ديگر ايالاتمتحده نبايد هزينه کند. اين سياست آمريکا در خاورميانه شايد تغييراتي در اين منطقه ايجاد کند.
با روي کـــار آمــدن جو بايدن آيا ايران نيازمند قراردادهايي همچون قرارداد 25 ساله ميان ايران و چين است؟
ايران قطعا به روابط و قرارداد با چين نياز دارد زيرا چين يک بازيگر مهم و استراتژيک در جهان است که هيچ مانعي نميتواند در مقابل رشد اقتصادي و قدرت آن را بگيرد. بنابراين چين يک نياز ضروري براي همه کشورها است و همه کشورها روابط خود را با چين در حال ترميم کردن هستند و در زمينهاي گام برميدارند که چگونه روابط آينده خود را با چين ترسيم کنند. بايد دقت کرد که قرارداد 25 ساله ايران و چين ارتباطي با آمريکا ندارد و برخي به اشتباه تصور ميکنند که اين قرارداد ناشي از فشار ايالاتمتحده است در صورتي که اينگونه نيست و در واقع يک رويکردي است که بسياري از کشورها همچون امارات و عربستان نيز در دستورکار قرار دادهاند و حتي متحدان ايالاتمتحده نيز با چين چنين قراردادهايي دارند به شکلي که 10 کشور خاورميانه امروز يا به دنبال قرارداد مشابه با چين هستند و يا چنين تفاهمنامه اي امضا کرده اند.
در ايــن تغيير و تحولات در عرصه بينالمللي نقش روسيه چه خواهد بود و آيا در راستاي عدم بهبود روابط ايران و ايالاتمتحده گام خواهد برداشت؟
اين ادعاها در قالبهاي گذشته روابط بينالملل و سياست خارجي شايد مي توانست درست باشد. اگر بخواهيم با چارچوبهاي گذشته شرايط جديد را تحليل کنيم عملا به نتيجهاي نخواهيم رسيد. اين در چارچوب دوگانههاي گذشته و دو قطبيهاي گذشته است و امروز نميتواند صحت داشته باشد که روسيه براي عدم بهبود روابط ايران و ايالاتمتحده اقدامي انجام دهد. اتفاقاتي که در 10 سال گذشته در عرصه بينالمللي رقم خورده است بسياري از معادلات و چارچوبهاي گذشته را تغيير داده است. روسيه از سال 2012 تصميم گرفته تا به صورت استراتژيک در خاورميانه حضور فعالتر داشته باشد و در همين راستا نقش خود را در سوريه فعالتر کرده است و همکاريهاي راهبردي با ايران انجام داده است. بنابراين طرح چنين مسائلي به قدري کلي است که نميتوان نسبت به آن نظر داد زيرا اثبات يا عدم اثبات آن دشوار است به اين علت که زمينههاي همکاري جزئي و گسترده اي وجود دارد که ممکن است در برخي از آنها تمايل به موفقيت باشد و در برخي نباشد. روسيه همچون هر کشور ديگري منافع خود را دارد. منافع روسيه در اين است که ايران به غرب نزديک نشود اما اساسا بايد مطرح کرد منظور از غرب کدام غرب است زيرا زماني که به اروپا نگاه ميکنيم، اروپا توان اين را ندارد که مانع اقدامات ترکيه در مديترانه شرقي شود و در اين خصوص نيز اجماع نظر نيز ندارد. بنابراين مفهومي که از غرب وجود داشته است، امروز به هم خورده است. مسلما خوشايند روسيه نيست که ايران و عربستان در حوزه انرژي به يکديگر نزديک شوند زيرا منافع روسيه در اين است که اوپک تضعيف شود تا بتواند انرژي خود را به فروش برساند. بايد توجه داشت که بازگشت بايدن به برجام اتفاق بزرگي است و به راحتي رقم نمي خورد و خود به تنهايي ميتواند دستاورد بزرگي براي يک دوره رياستجمهوري او باشد.
روسيه مانع مذاکرات احتمالي ايران و ايالاتمتحده خواهد شد؟
خير روسيه خود به چنين مانعي بدل نخواهد شد زيرا تا حدي نياز دارد که تنش ميان ايران و ايالاتمتحده کمتر شود تا آمريکا با خيال راحت از خاورميانه برود تا روسيه جايگاه خود را در خاورميانه تقويت کند. قطعا منتفع اصلي خروج آمريکا از منطقه روسيه است. به دنبال خروج آمريکا از خاورميانه دو کشور ديگر وارد اين منطقه خواهند شد که چين و روسيه هستند. بنابراين روسيه نگران اين است که تنش ميان ايران و آمريکا سبب شود تا عقبنشيني آمريکا از خاورميانه متوقف شود و يا به تعويق بيفتد. در نتيجه به نفع روسيه است که آمريکا و ايران مشکلات خود را حل کنند. بايد توجه داشت که مفاهيم گذشته در توضيح وضعيت فعلي مشکل دارند. در گذشته براي مثال گفته ميشد که ايران و عراق يا ايران و روسيه دشمني ذاتي با يکديگر دارند که اين قالبهاي قديمي است و در دهههاي پيش صحت داشته است اما عملا از سال 2010 آن مفاهيم کارکرد خود را از دست دادهاند و نميتوانند صحت داشته باشند.