ستيز با پوپوليسم
محمود سريع القلم
روزنو : پوپوليسم امروز و براي ايرانيان از پس تجربهيي هشت ساله، ديگر واژه يا اصطلاحي ناشناخته و مختص به علم سياست نيست كه در بررسي تاريخي تجربههاي ديگر جاهاي دنيا با آن مواجه شده باشند. نخستين بار پيش از انتخابات 84 بود كه اين اصطلاح به طور گسترده در رسانهها و مطبوعات در بيان روشنفكران و پژوهشگران در توصيف شكلي از سياستورزي كه با شعارهاي عوامانه ميخواست در انتخابات شركت كند، به كار رفت. ايشان در آن نوشتهها و گفتارها خلق را از فرارسيدن پوپوليسم انذار ميدادند و پيامدهاي ناگوار آن را بر ميشمردند، اما نتيجه آن شد كه ديديم. كار از كار گذشت. به خاطر دارم در ديماه 85 در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران همايشي از سوي بسيج دانشجويي با عنوان «پوپوليسم: عوامگرايي با مردم باوري» برگزار شد كه در آن جامعهشناساني چون يوسف اباذري، حميدرضا جلاييپور، حسين كچوئيان، شجاعي زند و ابراهيم فياض درباره اين مفهوم سخن گفتند. با وجود پوشش رسانهيي آن نشست باز كمتر به نظر ميرسيد كه درك و دريافت جامعه از اصطلاح پوپوليسم روشن و دقيق شده باشد. به تعبير دقيقتر گويي بايد جامعه هشت سال پوپوليسم و شيوههاي آن در سياستورزي و اداره اقتصاد و مديريت جامعه را تجربه ميكرد تا ميفهميد كه چه معنا و مفهومي دارد و سياست پوپوليستي چه تاثيري در زندگي روزمرهاش خواهد گذاشت. به همين خاطر وقتي دكتر محمود سريعالقلم استاد نام آشناي روابط بينالملل دانشگاه شهيد بهشتي عصر سهشنبه 19 آذرماه سال 1392 در موسسه فرهنگي امام موسي صدر درباره پوپوليسم سخن ميراند، تقريبا تمام مخاطبان ميدانستند كه مراد او چيست و به چه نحو سياستورزيهايي اشاره ميكند. در واقع از فحواي سخنان دكتر سريعالقلم چنين بر ميآمد كه او با محور قرار دادن سيره و انديشههاي امام موسي صدر ميكوشد به نقد پوپوليسم بپردازد و با نشان دادن الگويي كه اين شخصيت كوشيد در زندگي كوتاه خود به نمايش بگذارد، در برابر روش و منشي كه پوپوليستهاي امروز جامعه ما به آنها عمل كردند، موضعگيري كند. ضمن آنكه نبايد فراموش كرد كه نقد دكتر سريعالقلم تنها متوجه سياستمداران نبود و چنان كه مشخصه ديگر آثار ايشان است، همه جا به خصايل و خلق و خوهاي فرهنگي ايرانيان نيز اشاره داشت و ميكوشيد با ارائه مثالهايي به نقد فرهنگ سياسي ايرانيان بپردازد.
متديني كه با جهان تعامل داشت
البته دكتر سريع القلم كه پيش از اين نيز كتابي درباره امام موسي صدر نگاشته، در اين نشست قرار بود درباره «پوپوليسم ستيزي امام موسي صدر» سخنراني كند. او خود درباره علت توجه به شخصيت امام موسي صدر گفت: «ما دانشجويان علم سياست در طول كار خودمان موظف هستيم كه درباره يك شخصيت بزرگ كار كنيم، من به واسطه تحولات ايران بعد از انقلاب اسلامي به دنبال فردي ميگشتم كه ضمن آنكه متدين هست، با نظام بينالملل در ستيز نباشد و از آن به تناسب ظرفيتهاي جامعه استفاده كند. امام موسي صدر فردي بود با درجه اجتهاد، اما در عين حال با افرادي از شيعه و سني و مسيحي و سران كشورهاي عربي و رييس كارخانههاي آلمان و سران اتحاد شوروي تعامل داشت. اينكه فردي خودش را از مدارهاي اثرگذاري منزوي نكند، ايدهآل است.»
پوپوليسم به مثابه يك مزاج فكري
دكتر سريع القلم كه در آثارش ميكوشد فرهنگ سياسي ايرانيان را بازنمايي و مورد واكاوي قرار دهد، انتخاب وجه پوپوليسم ستيزي در شخصيت امام موسي صدر را مرتبط با لايه مسلط در انديشه و عمل ايراني خواند. او گفت واژه پوپوليسم كه از اصطلاح «پوپولاس» به معناي مردم ساخته شده، در امريكاي لاتين متولد شده است. او اين واژه را در برابر خردگرايي و عقلانيت و نخبهگرايي و تخصصگرايي خواند و گفت: پوپوليسم يك نوع مزاج است، يعني تصميمگيري بر اساس اموري كه در گذشته و آينده نزديك رخ داده است. پوپوليسم نه با گذشته و نه با آينده كاري دارد. پوپوليسم با استدلال و مطالعه كاري ندارد بلكه نوعي عوامفريبي براي راضي كردن مردم جامعه براي چند روز آينده است. پوپوليسم كه در امريكاي لاتين شكل گرفت، ارتباط تنگاتنگي با ديكتاتوري داشت، به طوري كه در آن منطقه براي آنكه رهبران سياسي اقتدارگرا بتوانند حمايت عامه مردم را داشته باشند، به پوپوليسم روي آوردند. پوپوليسم يك حس زمانه و خواسته و روحيه مقطعي و كوتاهمدت است. معمولا پوپوليسم بيثباتي به همراه دارد. سياستمدار پوپوليست مردم را در يك فضاي محدود مكاني و زماني و فلسفي محصور ميكند تا بتواند اهداف خود و گروه مورد علاقهاش را پيش ببرد. ما تجربه پوپوليسم را در آلمان نازي ديدهايم. در اين كشور ديديم كه سياستمداران چگونه توانستند چنان مسائل را اغراق شده به مردم بنمايانند كه بتوانند روح ايشان را تسخير كنند و قوه استدلالي آنها را به تعطيلي بكشانند. بنابراين پوپوليسم براي دنياي پيچيده امروز يك جريان فكري و سياسي بسيار خطرناكي است و ميتواند مردم يك كشور را در يك دوره كوتاهي راضي نگه دارد، اما آينده ايشان را تخريب كند و باعث شود كه از پيشبينيهاي منطقي فاصله بگيرند و وارد فضاهايي بازگشتناپذير شوند.
ريشههاي پوپوليسم در روحيه ايراني
سريعالقلم پس از بيان اين چارچوب نظري از مفهوم پوپوليسم اما به اين امر پرداخت كه چرا مدعي است كه در روحيه ايراني يك لايه خفته و بعضا فعال پوپوليستي داريم و به همين خاطر تحت تاثير پوپوليسم قرار ميگيريم. او گفت كه پوپوليسم در ايران دو ريشه تاريخي دارد؛ نخست فقر اقتصادي و دوم فقر فرهنگي و فكري. اگر سوابق كمونيستهاي ايران در 80 سال گذشته را مطالعه كنيد درمييابيد كه بسياري از آنها از خانوادههاي فقير و مناطق دور افتاده كشور و با نارضايتي از اوضاع اجتماعي برآمدهاند و در فضايي كه خلأهاي فراواني وجود دارد، به سراغ كمونيسم رفتهاند. به همين خاطر است كه كمونيسم در ايران با مثلا كمونيسم در لهستان قابل مقايسه نيست. در لهستان از كمونيسم تشكلهاي اجتماعي به وجود آمد و با مليگرايي لهستاني مختلط شد و در نهايت وقتي كه شرايط مهيا شد به موفقيت لهستانيها براي ايجاد جامعه دموكراتيك انجاميد. اما در ايران كمونيسم با پوپوليسم همراه شد زيرا ما در ايران همواره دغدغه توزيع نابرابر داشتيم. در طول تاريخ امپراتوري ايراني به دليل حاكميت ظلم و ستم و سركوب اقوام و جامعه هميشه با مشكل توزيع امكانات و درآمدها مواجه بوديم. علت اينكه ما ايرانيان به واژه عدالت علاقهمنديم، هم يك بعد واقعي و هم يك بعد رواني دارد و به دليل ظلمي است كه در بسترهاي تاريخ اين كشور حضور داشته است. به همين دليل كمونيسم براي كمونيستهاي ايراني يك چارچوب فلسفي نشد، بلكه بستري براي مبارزه با نظم و وضع موجود و علاقه به بومي كردن امكانات كشور و فاصله گرفتن از نظم بينالملل شد. در نتيجه مبارزه با امپرياليسم از نوع كمونيسم در كنار لايههاي پوپوليستي چپ ايراني همراه شد و در نتيجه نگاههاي منطقي سوسياليستها نتوانست اجرا شود و جريان كمونيستي با سبك و سياق احساساتي ايراني ادامه پيدا كرد. اما منبع دوم يعني فقر فرهنگي به مشكل ايرانيان در تعامل با يكديگر بازميگردد. من در كتاب «اقتدارگرايي در عصر قاجار» به اين نتيجه رسيدم كه مشكل ما ايرانيان اين نيست كه افكار متفاوت داريم. براي كشوري كه قدمت طولاني دارد، پذيرش افكار متفاوت دشوار نيست. اما مساله اصلي شخص محوري است كه ناشي از انعكاس تاريخ استبدادي و شاهنشاهي در روحيه ايرانيان است و ريشه خلقي و شخصيتي دارد. به همين دليل است كه ايرانيان نميتوانند با يكديگر تعامل يابند. در حالي كه در كشوري مثل چين مردم به راحتي با يكديگر تعامل دارند و در نهايت بر اساس يك هرم حزبي يا خانوادگي يا اجتماعي به يك نظر متمايل ميشوند و بر اساس آن عمل ميكنند. اما در فرهنگ ايرانيان به محض اينكه با هم اختلاف فكري مييابيم از هم جدا ميشويم. به همين دليل تاريخ انشعاب در ميان هر آنچه تحزب در ايران بوده، بسيار جدي است.
امام موسي صدر در برابر پوپوليسم
اما چرا دكتر سريعالقلم معتقد است كه امام موسي صدر با پوپوليسم در ستيز بود؟ او در مقام پاسخ به اين پرسش گفت: امام موسي صدر 16 سال فكري، تربيتي، عقيدتي و اجتماعي كرد و اين نشاندهنده يك منظومه فكري است. در جامعه ما هزاران ايراني داريم كه ظاهر ديني دارند، اما عملكردشان نشان ميدهد كه در باطن ضد دين هستند. در حالي كه عملكرد امام موسي صدر نشان ميدهد كه براي باورها و اعتقادات وقت گذاشت. او نهتنها يك نظم فكري داشت، بلكه يك برنامه عملي نيز داشت و به دنبال كادرسازي و تربيت گروه براي اجراي اهدافش داشت. اگر اين را با تحولات امروز جامعه ما مقايسه كنيد، متوجه منظورم ميشويد. خلاف پوپوليسم مشورت كردن، مبارزه با خودخواهي، تبادل فكر و با استدلال كار كردن است. اگر زندگي امام موسي صدر را مطالعه كنيد، در مييابيد كه ايشان با تلاشي مداوم مرتب در ميان افراد و گروهها حضور مييافت تا موضوعي را به اجماع برسانند. در طول زندگي عملي ايشان از بروز چند صد بحران در لبنان جلوگيري به عمل آمد. اين به خاطر روح و روان اجماعي ايشان بود. اين درست برخلاف پوپوليسم است. زيرا پوپوليسم مكانيسمي است كه از مغز يك نفر نشات ميگيرد و در ديگران حكمران حكم زورگويانه اعمال ميكند. اين در حالي است كه امام موسي صدر درباره مخالفانش ميگويد كه من تحمل نميكنم كه خاري در چشم مخالفانم باشد. ايشان در عمل نيز اعتقادش را به اين سخن نشان ميداد. در علوم انساني كساني بهتر عمل ميكنند كه از انسان مستقل از جغرافيا، نظام فكري، تاريخ و ويژگيهاي يك ساختار فهم عميقتري داشته باشند. امام موسي صدر چنين درك عميقي داشت و مخالفانش را ميفهميد. اينكه فردي بفهمد چرا انسان طغيان ميكند، راستگو نيست، خودمحور است، نشان ميدهد كه درك عميقي از علوم انساني داشت. يكي ديگر از ويژگيهاي ايشان انصاف است. انصاف به تعبير دكتر صديقي كالايي كمياب است و خصلتي است كه در ميان ايرانيان بسيار ضعيف است. انصاف به اين معناست كه وجوه گوناگون يك موضوع يا فرد را با يكديگر ببينيم. سياه و سفيد بودن ذهن ما ايرانيان سبب شده كه شناخت ما از پديدهها بسيار ناقص است. اين ايراد بزرگي است كه بايد از جامعهشناسي و روانشناسي و انسانشناسي مدد بگيريم و آن را در خود رفع كنيم. امام موسي صدر توانسته بود اين نقيصه را در خود رفع كند. ايشان با منتقدان و مخالفان خودش با سعه صدر رفتار ميكرد. من هر چه گشتهام در عالم دين و دينداري كسي را با اين جامعيت نيافتم كه اينقدر ابعاد مختلف ديني در شخصيتش تبلور يافته باشد. ايشان در لابهلاي يك بحران بزرگ از مشكل اقتصادي يك خانواده نيز غافل نميشد. تشكيل حركت محرومين يكي از ويژگيهاي غيرايراني و غيرخاورميانهيي است، كه نشاندهنده گرايش اومانيستي در شخصيت ايشان است.
پوپوليسم ضد قاعده است. در حالي كه امام موسي صدر نشان ميداد كه نگاه دراز مدت به مسائل دارد. ايشان وقتي وارد لبنان شد، وارد كار نظامي نشد، بلكه سالها به دنبال بنيانهاي اجتماعي بود و ميكوشيد افراد را از يك نظام سنتي، ديني بيرون آورد و به يك نظام اعتقادي وارد سازد و سپس كارهاي سياسي و نظامي صورت دارد. يكي ديگر از ويژگيهاي پوپوليسم آن است كه يك رهبر پوپوليست با اشتباهات مردم همراه ميشود تا اهداف خودش را در قالب اين سخنان تعريف كند. در حالي كه در داستان بستنيفروش مسيحي در لبنان شاهديم كه امام موسي صدر با مردم همراه نميشود و نميگويد كه چون اين مرد مسيحي است، از او بستني نميخريم. او پوپوليستي عمل نميكند. بلكه ميكوشد عده زيادي را جمع ميكند و به بستنيفروشي ميبرد تا فكر و روش غلط مردم را با روش خودش اصلاح كند.
نقد حال: صدا و سيما اصالتا يك نهاد پوپوليستي است
در سخنان سريعالقلم در توصيف پوپوليسم اشارههاي آشكاري به تجربه اخير ايرانيان بود. او گفت كه پوپوليسم يعني اينكه مردم پول اندكي بگيرند و براي يك ماه راضي باشند. افراد پوپوليستي با اين كار امتياز سياسي ميگيرند و هيچ كس هم نميپرسد كه آيا اين كار منطقي است يا خير. يعني به جاي اصلاح فضاي كسب و كار و نظام مالياتي و برقراري روابط معقول بينالمللي به آنچه مردم به اشتباه به آن علاقهمندند، تن ميدهد. نتيجه هم مصايب فراواني براي جامعه است. در كشورهاي پيشرفته تربيت عقلي افراد از كودكي صورت ميگيرد. آنها حتي از نحوه چينش كودكان در كلاسها تعامل را به بچهها ياد ميدهند. در حالي كه در نظام آموزشي ما تنها به دانشآموزان و دانشجويان حفظ كردن محفوظات را ياد ميدهند. ما ياد نگرفتهايم كه سوال كنيم. به همين خاطر است كه در شرايط فعلي مطمئن هستم كه وضع سياست خارجي ما بهتر ميشود، درآمد نفتي ما با اهتمامي كه صورت ميگيرد، بيشتر ميشود و وضع اقتصادي ما بهبود مييابد. اما مشكل فرهنگيمان حل نميشود. ما تربيت نميشويم كه به كشور تعلق داريم. تربيت عقلي در خانواده و مدرسه بسياري ضعيف است. در نتيجه ما احساسي، غريزي و پوپوليستي تربيت ميشويم. صدا و سيماي ما هم متاسفانه به اين جريان كمك ميكند. از يك لبوفروش يا راننده تاكسي كه تمام روز را سرگرم حل مشكلات معيشتياش است، درباره جريان هستهيي نظرخواهي ميكند. بنابراين صدا و سيما اصالتا يك نهاد پوپوليستي است و به جلوگيري از رشد عقلي و استدلالي جامعه كمك ميكند البته بايد ميان عقل و هوش تمايز گذاشت. ايرانيان در زمينه هوش تحصيلي از بهترينهاي دنيا هستند اما در عقل اجتماعي بسيار ضعيفند. هوش اجتماعي ما ايرانيان پوپوليستي است. وقتي دو نفر تصادف ميكنند، همه دور آن ماشينها جمع ميشويم و قضاوتهاي كارشناسي هم ميكنيم! هوش اجتماعي يعني دريافتن اين موضوع كه يك نفر كجا حق اظهارنظر دارد و ميتواند وارد شود.
فاصله فكر و عمل در ميان ايرانيان بسيار زياد است
رابطه نظر و عمل يكي ديگر از موضوعاتي بود كه دكتر سريعالقلم به آن پرداخت و به عنوان يكي از معضلات خلق و خوي ايراني برشمرد. او گفت يكي از برجستهترين ويژگيهاي امام موسي صدر آن است كه فاصله عمل و فكر در ايشان بسيار كم است. وقتي عملكرد ايشان را بررسي ميكنيم، شاهد توازن و تناسب ميان اين عملكرد ايشان و باورهاي ديني و اعتقادي هستيم. فاصله فكر و عمل در ميان ايرانيان بسيار زياد است در حالي كه اگر بخواهم كل سيره امام موسي صدر را در يك واژه خلاصه كنم، ميگويم ايشان دنبال تغيير بود. او براي تغيير از سخنراني صرف استفاده نميكرد بلكه ساختار ميساخت و ميكوشيد عمل كند. در حالي كه پوپوليستها به تغيير علاقه ندارند و به دنبال بهرهبرداري از امكانات براي منافع فردي و گروهي خودشان هستند. اگر در دو قرن اخير به دنبال مصلحان ديني بگرديم، افراد معدودي را مييابيم كه ضمن آنكه متدين بودند، عملكردشان نيز به دين نزديك بوده است و از خود يك الگوي صحيح به جاي گذاردند. امام موسي صدر الگوي عقلانيت عرفي و ديني است. امام موسي صدر ميتوانست پوپوليست باشد و در جنوب لبنان مسكن مهر راه بيندازد و همه را به طور موقتي راضي كند. اما ايشان به طور بنيادي عمل ميكرد و سفرهاي زيادي به آفريقا و ساير كشورهاي اسلامي ميكرد تا از ايشان براي پروژهها بهره بگيرد. يكي ديگر از ويژگيهاي پوپوليسم، نپذيرفتن تفاوتهاست. پوپوليسم همه را يكسان ميانگارد و انسانها را در يك چارچوب مشترك ميبيند. در حالي كه در عملكرد امام موسي صدر شاهديم كه هر فرد و گروه و طايفهيي جايگاه خاص خودش را دارد. ايشان روشهاي متفاوت با افراد متفاوت داشت. در حالي كه پوپوليستها به دنبال يكسانسازي و يك شكلسازي هستند. پوپوليستها به دنبال تعميم دادن هستند.
مرز ميان پوپوليسم و احترام به مردم
سريع القلم در پايان سخنراني البته ميان پوپوليسم و احترام به مردم تفاوت قايل شد و گفت: امام موسي صدر به فكر مردم بود، براي مردم احترام قايل بود و براي مشكلات ايشان برنامهريزي ميكرد و گرههاي زندگي بسياري را باز ميكرد، به جاهاي مختلف براي دستيابي به منابع سفر ميكرد اما وقتي به حوزه فكر و برنامهريزي ميرسيد، با بهترينها مشورت ميكرد. اين مرز ميان پوپوليسم و احترام به مردم است. كساني كه نزديك ايشان بودند، ميگويند كه براي هر تصميمي با افراد زيادي مشورت ميكرد. در حالي كه پوپوليستها با دانشگاه و متن و نخبگان فكري و نظر كارشناسي كاري ندارند. من معتقدم كه تفكر ديني اصالتا ضد پوپوليسم است. پوپوليسم نشات گرفته از سنتهاي استبدادي انباشته شده در تاريخ ايران است. پوپوليسم و بيتوجهي به خرد و فكر و برنامهريزي و آيندهنگري موجب ميشود كه آينده را از دست بدهيم و از گذشته درسهاي لازم را نگيريم. پوپوليسم چارچوبهاي منطقي تصميمگيري را مختل ميسازد و مردم را براي كوتاهمدت راضي و منابع را تلف ميكند. بنابراين وقتي مجموعهيي از عملكردها و سخنرانيهاي امام موسي صدر را در دوره خودش يعني دهه 1330 خورشيدي در كشورهاي عربي آن زمان بررسي ميكنيم، درمييابيم كه جهان را به خوبي ميفهمد و برنامهريزي ميكند و به دنبال اهداف خودش حركت ميكند. اين وجوه شخصيتي امام موسي صدر براي من كه جهان جديد را تجربه كردهام، بسيار جالب توجه بوده است.
دفاع سريع القلم از دانشگاه و صنف دانشگاهي
استاد دانشگاه در دنيا تعريف مشخص دارد و كسي است كه زندگياش در دانشگاه است. يعني عمده وقتش را در تحقيق و مطالعه و تدريس و راهنمايي رساله ميگذراند. او مراتب سختي را گذرانده تا به اين جايگاه رسيده است. در كشور ما انبوهي از افراد هستند كه با ديپلم سراغ كار اجرايي رفتند و بعد از دورهيي لابهلاي دهها كار ليسانس و بعد فوق ليسانس و دكترا گرفتند. در حالي كه دست كم در رشتههاي علوم انساني يك استاد دانشگاه حداقل بايد بر پنج هزار كتاب اشراف علمي داشته باشد. در چند ماه گذشته به عنوان يك ايراني بسيار متاثر شدم وقتي شنيدم يكي از وزراي پيشين در پاسخ به اين سوال كه شما حالا ميخواهيد چه بكنيد، گفت برميگردم دانشگاه! گويي دانشگاه جايي است كه همه در جيبشان دارند و وقتي وزير و وكيل نشدند، به آن رجوع كنند. در دفاع از صنف خودم ميگويم كه نبايد تعاريف را مخدوش كرد. من معتقدم كسي كه با علم سر و كار دارد، نميتواند پوپوليست باشد. يك دانشگاهي در هر رشتهيي با منطق و استدلال سر و كار دارد. كسي كه دكترا دارد و پوپوليست است، اصلا درست درس نخوانده است. گفتهاند در سال جاري 181 هزار نفر متقاضي دكترا داريم. اگر تمام كشورها را جمع كنيم و در يك ضريب، ضرب كنيم، به اين اندازه نميشود. من معتقدم و دنبال اين هستم كه در بسياري از جاها دورههاي دكترا را تعطيل كنم زيرا مدركگرايي بسيار به ما ضربه زده است. ما هزاران نفر را داريم كه دكترا دارند، اما يك پاراگراف انگليسي نميتوانند بنويسند و در دوره دكترا 10 كتاب نيز نخواندهاند.
نخبهگرايي در جامعه ما مثل بسياري از مفاهيم ديگر بد تفسير شده است. براي مثال در كشورهاي صنعتي دنيا مقصود از ليبراليسم يك ساختار آزاديخواه است كه در آن بهترين گروهها و افراد به دنبال كار و توليد هستند. اما اين واژه در ايران معناي كاملا متفاوتي يافته است. همچنين اصطلاح دموكراسي كه بدون تحزب امكانپذير نيست. اما ما دموكراسي را با انتخابات اشتباه ميگيريم. در متون علم سياست گفته ميشود كه در دنيا 84 كشور دموكراتيك وجود دارد و 118 كشور هم وجود دارد كه در آنها انتخابات برگزار ميشود. هدف از نخبهگرايي نيز انتخاب و گزينش بهترينها براي بهترين تصميمگيريهاست.
ما بيشتر قبيلههاي سياسي داريم يعني افرادي كه سالها با هم بودهاند و با هم انس يافتهاند و يكديگر را به خوبي ميشناسند و در نتيجه با هم كار ميكنند. اين با مفهوم شهروندي متفاوت است. شهروندي ربطي به قوم و قبيله ندارد.
ما به آداب ديني بيشتر از باورهاي ديني علاقه داريم. تجربه زندگي من نشان ميدهد كه هر چه بيشتر ميكوشم يك ايراني را بشناسم، بيشتر گيج ميشوم. يك ايراني لايههاي متعددي دارد در حالي كه شناخت يك ژاپني خيلي سادهتر است. به تعبير دكتر ديناني كل خلقت بر صدق بنا شده است. متاسفانه اين صدق در زندگي ما بسيار محدود است.
متديني كه با جهان تعامل داشت
البته دكتر سريع القلم كه پيش از اين نيز كتابي درباره امام موسي صدر نگاشته، در اين نشست قرار بود درباره «پوپوليسم ستيزي امام موسي صدر» سخنراني كند. او خود درباره علت توجه به شخصيت امام موسي صدر گفت: «ما دانشجويان علم سياست در طول كار خودمان موظف هستيم كه درباره يك شخصيت بزرگ كار كنيم، من به واسطه تحولات ايران بعد از انقلاب اسلامي به دنبال فردي ميگشتم كه ضمن آنكه متدين هست، با نظام بينالملل در ستيز نباشد و از آن به تناسب ظرفيتهاي جامعه استفاده كند. امام موسي صدر فردي بود با درجه اجتهاد، اما در عين حال با افرادي از شيعه و سني و مسيحي و سران كشورهاي عربي و رييس كارخانههاي آلمان و سران اتحاد شوروي تعامل داشت. اينكه فردي خودش را از مدارهاي اثرگذاري منزوي نكند، ايدهآل است.»
پوپوليسم به مثابه يك مزاج فكري
دكتر سريع القلم كه در آثارش ميكوشد فرهنگ سياسي ايرانيان را بازنمايي و مورد واكاوي قرار دهد، انتخاب وجه پوپوليسم ستيزي در شخصيت امام موسي صدر را مرتبط با لايه مسلط در انديشه و عمل ايراني خواند. او گفت واژه پوپوليسم كه از اصطلاح «پوپولاس» به معناي مردم ساخته شده، در امريكاي لاتين متولد شده است. او اين واژه را در برابر خردگرايي و عقلانيت و نخبهگرايي و تخصصگرايي خواند و گفت: پوپوليسم يك نوع مزاج است، يعني تصميمگيري بر اساس اموري كه در گذشته و آينده نزديك رخ داده است. پوپوليسم نه با گذشته و نه با آينده كاري دارد. پوپوليسم با استدلال و مطالعه كاري ندارد بلكه نوعي عوامفريبي براي راضي كردن مردم جامعه براي چند روز آينده است. پوپوليسم كه در امريكاي لاتين شكل گرفت، ارتباط تنگاتنگي با ديكتاتوري داشت، به طوري كه در آن منطقه براي آنكه رهبران سياسي اقتدارگرا بتوانند حمايت عامه مردم را داشته باشند، به پوپوليسم روي آوردند. پوپوليسم يك حس زمانه و خواسته و روحيه مقطعي و كوتاهمدت است. معمولا پوپوليسم بيثباتي به همراه دارد. سياستمدار پوپوليست مردم را در يك فضاي محدود مكاني و زماني و فلسفي محصور ميكند تا بتواند اهداف خود و گروه مورد علاقهاش را پيش ببرد. ما تجربه پوپوليسم را در آلمان نازي ديدهايم. در اين كشور ديديم كه سياستمداران چگونه توانستند چنان مسائل را اغراق شده به مردم بنمايانند كه بتوانند روح ايشان را تسخير كنند و قوه استدلالي آنها را به تعطيلي بكشانند. بنابراين پوپوليسم براي دنياي پيچيده امروز يك جريان فكري و سياسي بسيار خطرناكي است و ميتواند مردم يك كشور را در يك دوره كوتاهي راضي نگه دارد، اما آينده ايشان را تخريب كند و باعث شود كه از پيشبينيهاي منطقي فاصله بگيرند و وارد فضاهايي بازگشتناپذير شوند.
ريشههاي پوپوليسم در روحيه ايراني
سريعالقلم پس از بيان اين چارچوب نظري از مفهوم پوپوليسم اما به اين امر پرداخت كه چرا مدعي است كه در روحيه ايراني يك لايه خفته و بعضا فعال پوپوليستي داريم و به همين خاطر تحت تاثير پوپوليسم قرار ميگيريم. او گفت كه پوپوليسم در ايران دو ريشه تاريخي دارد؛ نخست فقر اقتصادي و دوم فقر فرهنگي و فكري. اگر سوابق كمونيستهاي ايران در 80 سال گذشته را مطالعه كنيد درمييابيد كه بسياري از آنها از خانوادههاي فقير و مناطق دور افتاده كشور و با نارضايتي از اوضاع اجتماعي برآمدهاند و در فضايي كه خلأهاي فراواني وجود دارد، به سراغ كمونيسم رفتهاند. به همين خاطر است كه كمونيسم در ايران با مثلا كمونيسم در لهستان قابل مقايسه نيست. در لهستان از كمونيسم تشكلهاي اجتماعي به وجود آمد و با مليگرايي لهستاني مختلط شد و در نهايت وقتي كه شرايط مهيا شد به موفقيت لهستانيها براي ايجاد جامعه دموكراتيك انجاميد. اما در ايران كمونيسم با پوپوليسم همراه شد زيرا ما در ايران همواره دغدغه توزيع نابرابر داشتيم. در طول تاريخ امپراتوري ايراني به دليل حاكميت ظلم و ستم و سركوب اقوام و جامعه هميشه با مشكل توزيع امكانات و درآمدها مواجه بوديم. علت اينكه ما ايرانيان به واژه عدالت علاقهمنديم، هم يك بعد واقعي و هم يك بعد رواني دارد و به دليل ظلمي است كه در بسترهاي تاريخ اين كشور حضور داشته است. به همين دليل كمونيسم براي كمونيستهاي ايراني يك چارچوب فلسفي نشد، بلكه بستري براي مبارزه با نظم و وضع موجود و علاقه به بومي كردن امكانات كشور و فاصله گرفتن از نظم بينالملل شد. در نتيجه مبارزه با امپرياليسم از نوع كمونيسم در كنار لايههاي پوپوليستي چپ ايراني همراه شد و در نتيجه نگاههاي منطقي سوسياليستها نتوانست اجرا شود و جريان كمونيستي با سبك و سياق احساساتي ايراني ادامه پيدا كرد. اما منبع دوم يعني فقر فرهنگي به مشكل ايرانيان در تعامل با يكديگر بازميگردد. من در كتاب «اقتدارگرايي در عصر قاجار» به اين نتيجه رسيدم كه مشكل ما ايرانيان اين نيست كه افكار متفاوت داريم. براي كشوري كه قدمت طولاني دارد، پذيرش افكار متفاوت دشوار نيست. اما مساله اصلي شخص محوري است كه ناشي از انعكاس تاريخ استبدادي و شاهنشاهي در روحيه ايرانيان است و ريشه خلقي و شخصيتي دارد. به همين دليل است كه ايرانيان نميتوانند با يكديگر تعامل يابند. در حالي كه در كشوري مثل چين مردم به راحتي با يكديگر تعامل دارند و در نهايت بر اساس يك هرم حزبي يا خانوادگي يا اجتماعي به يك نظر متمايل ميشوند و بر اساس آن عمل ميكنند. اما در فرهنگ ايرانيان به محض اينكه با هم اختلاف فكري مييابيم از هم جدا ميشويم. به همين دليل تاريخ انشعاب در ميان هر آنچه تحزب در ايران بوده، بسيار جدي است.
امام موسي صدر در برابر پوپوليسم
اما چرا دكتر سريعالقلم معتقد است كه امام موسي صدر با پوپوليسم در ستيز بود؟ او در مقام پاسخ به اين پرسش گفت: امام موسي صدر 16 سال فكري، تربيتي، عقيدتي و اجتماعي كرد و اين نشاندهنده يك منظومه فكري است. در جامعه ما هزاران ايراني داريم كه ظاهر ديني دارند، اما عملكردشان نشان ميدهد كه در باطن ضد دين هستند. در حالي كه عملكرد امام موسي صدر نشان ميدهد كه براي باورها و اعتقادات وقت گذاشت. او نهتنها يك نظم فكري داشت، بلكه يك برنامه عملي نيز داشت و به دنبال كادرسازي و تربيت گروه براي اجراي اهدافش داشت. اگر اين را با تحولات امروز جامعه ما مقايسه كنيد، متوجه منظورم ميشويد. خلاف پوپوليسم مشورت كردن، مبارزه با خودخواهي، تبادل فكر و با استدلال كار كردن است. اگر زندگي امام موسي صدر را مطالعه كنيد، در مييابيد كه ايشان با تلاشي مداوم مرتب در ميان افراد و گروهها حضور مييافت تا موضوعي را به اجماع برسانند. در طول زندگي عملي ايشان از بروز چند صد بحران در لبنان جلوگيري به عمل آمد. اين به خاطر روح و روان اجماعي ايشان بود. اين درست برخلاف پوپوليسم است. زيرا پوپوليسم مكانيسمي است كه از مغز يك نفر نشات ميگيرد و در ديگران حكمران حكم زورگويانه اعمال ميكند. اين در حالي است كه امام موسي صدر درباره مخالفانش ميگويد كه من تحمل نميكنم كه خاري در چشم مخالفانم باشد. ايشان در عمل نيز اعتقادش را به اين سخن نشان ميداد. در علوم انساني كساني بهتر عمل ميكنند كه از انسان مستقل از جغرافيا، نظام فكري، تاريخ و ويژگيهاي يك ساختار فهم عميقتري داشته باشند. امام موسي صدر چنين درك عميقي داشت و مخالفانش را ميفهميد. اينكه فردي بفهمد چرا انسان طغيان ميكند، راستگو نيست، خودمحور است، نشان ميدهد كه درك عميقي از علوم انساني داشت. يكي ديگر از ويژگيهاي ايشان انصاف است. انصاف به تعبير دكتر صديقي كالايي كمياب است و خصلتي است كه در ميان ايرانيان بسيار ضعيف است. انصاف به اين معناست كه وجوه گوناگون يك موضوع يا فرد را با يكديگر ببينيم. سياه و سفيد بودن ذهن ما ايرانيان سبب شده كه شناخت ما از پديدهها بسيار ناقص است. اين ايراد بزرگي است كه بايد از جامعهشناسي و روانشناسي و انسانشناسي مدد بگيريم و آن را در خود رفع كنيم. امام موسي صدر توانسته بود اين نقيصه را در خود رفع كند. ايشان با منتقدان و مخالفان خودش با سعه صدر رفتار ميكرد. من هر چه گشتهام در عالم دين و دينداري كسي را با اين جامعيت نيافتم كه اينقدر ابعاد مختلف ديني در شخصيتش تبلور يافته باشد. ايشان در لابهلاي يك بحران بزرگ از مشكل اقتصادي يك خانواده نيز غافل نميشد. تشكيل حركت محرومين يكي از ويژگيهاي غيرايراني و غيرخاورميانهيي است، كه نشاندهنده گرايش اومانيستي در شخصيت ايشان است.
پوپوليسم ضد قاعده است. در حالي كه امام موسي صدر نشان ميداد كه نگاه دراز مدت به مسائل دارد. ايشان وقتي وارد لبنان شد، وارد كار نظامي نشد، بلكه سالها به دنبال بنيانهاي اجتماعي بود و ميكوشيد افراد را از يك نظام سنتي، ديني بيرون آورد و به يك نظام اعتقادي وارد سازد و سپس كارهاي سياسي و نظامي صورت دارد. يكي ديگر از ويژگيهاي پوپوليسم آن است كه يك رهبر پوپوليست با اشتباهات مردم همراه ميشود تا اهداف خودش را در قالب اين سخنان تعريف كند. در حالي كه در داستان بستنيفروش مسيحي در لبنان شاهديم كه امام موسي صدر با مردم همراه نميشود و نميگويد كه چون اين مرد مسيحي است، از او بستني نميخريم. او پوپوليستي عمل نميكند. بلكه ميكوشد عده زيادي را جمع ميكند و به بستنيفروشي ميبرد تا فكر و روش غلط مردم را با روش خودش اصلاح كند.
نقد حال: صدا و سيما اصالتا يك نهاد پوپوليستي است
در سخنان سريعالقلم در توصيف پوپوليسم اشارههاي آشكاري به تجربه اخير ايرانيان بود. او گفت كه پوپوليسم يعني اينكه مردم پول اندكي بگيرند و براي يك ماه راضي باشند. افراد پوپوليستي با اين كار امتياز سياسي ميگيرند و هيچ كس هم نميپرسد كه آيا اين كار منطقي است يا خير. يعني به جاي اصلاح فضاي كسب و كار و نظام مالياتي و برقراري روابط معقول بينالمللي به آنچه مردم به اشتباه به آن علاقهمندند، تن ميدهد. نتيجه هم مصايب فراواني براي جامعه است. در كشورهاي پيشرفته تربيت عقلي افراد از كودكي صورت ميگيرد. آنها حتي از نحوه چينش كودكان در كلاسها تعامل را به بچهها ياد ميدهند. در حالي كه در نظام آموزشي ما تنها به دانشآموزان و دانشجويان حفظ كردن محفوظات را ياد ميدهند. ما ياد نگرفتهايم كه سوال كنيم. به همين خاطر است كه در شرايط فعلي مطمئن هستم كه وضع سياست خارجي ما بهتر ميشود، درآمد نفتي ما با اهتمامي كه صورت ميگيرد، بيشتر ميشود و وضع اقتصادي ما بهبود مييابد. اما مشكل فرهنگيمان حل نميشود. ما تربيت نميشويم كه به كشور تعلق داريم. تربيت عقلي در خانواده و مدرسه بسياري ضعيف است. در نتيجه ما احساسي، غريزي و پوپوليستي تربيت ميشويم. صدا و سيماي ما هم متاسفانه به اين جريان كمك ميكند. از يك لبوفروش يا راننده تاكسي كه تمام روز را سرگرم حل مشكلات معيشتياش است، درباره جريان هستهيي نظرخواهي ميكند. بنابراين صدا و سيما اصالتا يك نهاد پوپوليستي است و به جلوگيري از رشد عقلي و استدلالي جامعه كمك ميكند البته بايد ميان عقل و هوش تمايز گذاشت. ايرانيان در زمينه هوش تحصيلي از بهترينهاي دنيا هستند اما در عقل اجتماعي بسيار ضعيفند. هوش اجتماعي ما ايرانيان پوپوليستي است. وقتي دو نفر تصادف ميكنند، همه دور آن ماشينها جمع ميشويم و قضاوتهاي كارشناسي هم ميكنيم! هوش اجتماعي يعني دريافتن اين موضوع كه يك نفر كجا حق اظهارنظر دارد و ميتواند وارد شود.
فاصله فكر و عمل در ميان ايرانيان بسيار زياد است
رابطه نظر و عمل يكي ديگر از موضوعاتي بود كه دكتر سريعالقلم به آن پرداخت و به عنوان يكي از معضلات خلق و خوي ايراني برشمرد. او گفت يكي از برجستهترين ويژگيهاي امام موسي صدر آن است كه فاصله عمل و فكر در ايشان بسيار كم است. وقتي عملكرد ايشان را بررسي ميكنيم، شاهد توازن و تناسب ميان اين عملكرد ايشان و باورهاي ديني و اعتقادي هستيم. فاصله فكر و عمل در ميان ايرانيان بسيار زياد است در حالي كه اگر بخواهم كل سيره امام موسي صدر را در يك واژه خلاصه كنم، ميگويم ايشان دنبال تغيير بود. او براي تغيير از سخنراني صرف استفاده نميكرد بلكه ساختار ميساخت و ميكوشيد عمل كند. در حالي كه پوپوليستها به تغيير علاقه ندارند و به دنبال بهرهبرداري از امكانات براي منافع فردي و گروهي خودشان هستند. اگر در دو قرن اخير به دنبال مصلحان ديني بگرديم، افراد معدودي را مييابيم كه ضمن آنكه متدين بودند، عملكردشان نيز به دين نزديك بوده است و از خود يك الگوي صحيح به جاي گذاردند. امام موسي صدر الگوي عقلانيت عرفي و ديني است. امام موسي صدر ميتوانست پوپوليست باشد و در جنوب لبنان مسكن مهر راه بيندازد و همه را به طور موقتي راضي كند. اما ايشان به طور بنيادي عمل ميكرد و سفرهاي زيادي به آفريقا و ساير كشورهاي اسلامي ميكرد تا از ايشان براي پروژهها بهره بگيرد. يكي ديگر از ويژگيهاي پوپوليسم، نپذيرفتن تفاوتهاست. پوپوليسم همه را يكسان ميانگارد و انسانها را در يك چارچوب مشترك ميبيند. در حالي كه در عملكرد امام موسي صدر شاهديم كه هر فرد و گروه و طايفهيي جايگاه خاص خودش را دارد. ايشان روشهاي متفاوت با افراد متفاوت داشت. در حالي كه پوپوليستها به دنبال يكسانسازي و يك شكلسازي هستند. پوپوليستها به دنبال تعميم دادن هستند.
مرز ميان پوپوليسم و احترام به مردم
سريع القلم در پايان سخنراني البته ميان پوپوليسم و احترام به مردم تفاوت قايل شد و گفت: امام موسي صدر به فكر مردم بود، براي مردم احترام قايل بود و براي مشكلات ايشان برنامهريزي ميكرد و گرههاي زندگي بسياري را باز ميكرد، به جاهاي مختلف براي دستيابي به منابع سفر ميكرد اما وقتي به حوزه فكر و برنامهريزي ميرسيد، با بهترينها مشورت ميكرد. اين مرز ميان پوپوليسم و احترام به مردم است. كساني كه نزديك ايشان بودند، ميگويند كه براي هر تصميمي با افراد زيادي مشورت ميكرد. در حالي كه پوپوليستها با دانشگاه و متن و نخبگان فكري و نظر كارشناسي كاري ندارند. من معتقدم كه تفكر ديني اصالتا ضد پوپوليسم است. پوپوليسم نشات گرفته از سنتهاي استبدادي انباشته شده در تاريخ ايران است. پوپوليسم و بيتوجهي به خرد و فكر و برنامهريزي و آيندهنگري موجب ميشود كه آينده را از دست بدهيم و از گذشته درسهاي لازم را نگيريم. پوپوليسم چارچوبهاي منطقي تصميمگيري را مختل ميسازد و مردم را براي كوتاهمدت راضي و منابع را تلف ميكند. بنابراين وقتي مجموعهيي از عملكردها و سخنرانيهاي امام موسي صدر را در دوره خودش يعني دهه 1330 خورشيدي در كشورهاي عربي آن زمان بررسي ميكنيم، درمييابيم كه جهان را به خوبي ميفهمد و برنامهريزي ميكند و به دنبال اهداف خودش حركت ميكند. اين وجوه شخصيتي امام موسي صدر براي من كه جهان جديد را تجربه كردهام، بسيار جالب توجه بوده است.
دفاع سريع القلم از دانشگاه و صنف دانشگاهي
استاد دانشگاه در دنيا تعريف مشخص دارد و كسي است كه زندگياش در دانشگاه است. يعني عمده وقتش را در تحقيق و مطالعه و تدريس و راهنمايي رساله ميگذراند. او مراتب سختي را گذرانده تا به اين جايگاه رسيده است. در كشور ما انبوهي از افراد هستند كه با ديپلم سراغ كار اجرايي رفتند و بعد از دورهيي لابهلاي دهها كار ليسانس و بعد فوق ليسانس و دكترا گرفتند. در حالي كه دست كم در رشتههاي علوم انساني يك استاد دانشگاه حداقل بايد بر پنج هزار كتاب اشراف علمي داشته باشد. در چند ماه گذشته به عنوان يك ايراني بسيار متاثر شدم وقتي شنيدم يكي از وزراي پيشين در پاسخ به اين سوال كه شما حالا ميخواهيد چه بكنيد، گفت برميگردم دانشگاه! گويي دانشگاه جايي است كه همه در جيبشان دارند و وقتي وزير و وكيل نشدند، به آن رجوع كنند. در دفاع از صنف خودم ميگويم كه نبايد تعاريف را مخدوش كرد. من معتقدم كسي كه با علم سر و كار دارد، نميتواند پوپوليست باشد. يك دانشگاهي در هر رشتهيي با منطق و استدلال سر و كار دارد. كسي كه دكترا دارد و پوپوليست است، اصلا درست درس نخوانده است. گفتهاند در سال جاري 181 هزار نفر متقاضي دكترا داريم. اگر تمام كشورها را جمع كنيم و در يك ضريب، ضرب كنيم، به اين اندازه نميشود. من معتقدم و دنبال اين هستم كه در بسياري از جاها دورههاي دكترا را تعطيل كنم زيرا مدركگرايي بسيار به ما ضربه زده است. ما هزاران نفر را داريم كه دكترا دارند، اما يك پاراگراف انگليسي نميتوانند بنويسند و در دوره دكترا 10 كتاب نيز نخواندهاند.
نخبهگرايي در جامعه ما مثل بسياري از مفاهيم ديگر بد تفسير شده است. براي مثال در كشورهاي صنعتي دنيا مقصود از ليبراليسم يك ساختار آزاديخواه است كه در آن بهترين گروهها و افراد به دنبال كار و توليد هستند. اما اين واژه در ايران معناي كاملا متفاوتي يافته است. همچنين اصطلاح دموكراسي كه بدون تحزب امكانپذير نيست. اما ما دموكراسي را با انتخابات اشتباه ميگيريم. در متون علم سياست گفته ميشود كه در دنيا 84 كشور دموكراتيك وجود دارد و 118 كشور هم وجود دارد كه در آنها انتخابات برگزار ميشود. هدف از نخبهگرايي نيز انتخاب و گزينش بهترينها براي بهترين تصميمگيريهاست.
ما بيشتر قبيلههاي سياسي داريم يعني افرادي كه سالها با هم بودهاند و با هم انس يافتهاند و يكديگر را به خوبي ميشناسند و در نتيجه با هم كار ميكنند. اين با مفهوم شهروندي متفاوت است. شهروندي ربطي به قوم و قبيله ندارد.
ما به آداب ديني بيشتر از باورهاي ديني علاقه داريم. تجربه زندگي من نشان ميدهد كه هر چه بيشتر ميكوشم يك ايراني را بشناسم، بيشتر گيج ميشوم. يك ايراني لايههاي متعددي دارد در حالي كه شناخت يك ژاپني خيلي سادهتر است. به تعبير دكتر ديناني كل خلقت بر صدق بنا شده است. متاسفانه اين صدق در زندگي ما بسيار محدود است.