انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ دیگر تنها موضوع مورد بحث سیاسیون نیست بلکه شرایط کشور بهنحوی پیش رفته که اقتصاد و حتی شرایط اجتماعی به نوعی با سرنوشت این انتخابات گره خورده است و نمیتوان در ارزیابی این انتخابات تنها به مولفههای سیاسی توجه داشت. پر بیراه نیست اگر اذعان شود شرایط انتخابات سال آینده متفاوت با سالهای ۹۲ و حتی ۸۴ است، چراکه گروههای مرجع که درصدد معرفی کاندیدا هستند توان ارزیابی تصمیم شورای نگهبان با گزینههای خود را ندارند و بیش از همه در اندیشه یافتن گزینهای هستند که علاوه بر رایآور بودن، بتواند نظر نهاد نظارتی را به سمت خود جلب کند. در سوی دیگر ماجرا شرایط بینالمللی است که بر انتخابات ایران تاثیرگذار خواهد شد از جمله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و وضعیت تحریمها که خواه ناخواه بر انتخابات ایران اثرگذار است. در این میان نباید به راحتی از کنار مردمی عبور کرد که چشم انتظار تدابیر بزرگان و تصمیمسازان کشور برای عبور از مرحله سخت تحریمها هستند که زندگی را بر آنها دشوار کرده است و همگان بر این باور هستند که کلید حل مشکلات اقتصادی رفع تحریمهاست. در راستای وضعیت کنونی کشور و آنچه در ماههای بعد بهویژه در انتخابات ریاست جمهوری رخ خواهد داد، سیدمصطفی تاجزاده فعال سیاسی اصلاحطلب با به گفتوگو پرداخت که متن آن را میخوانید.
«اصلاحات خوب است اما اصلاحطلبان موفق نيستند» اين جمله بارها شنيده شده است. بهعنوان يک چهره اصلاحطلب تحليل شما از اين جمله چيست؟
به گزارش روز نو :اينکه اصلاحات را خوب ميخوانند نشانه اقتدار آن است و به اين معناست که اغلب نيروهاي سياسي به اين نتيجه رسيدهاند که کشور راهي جز اصلاحات ندارد، بنابراين نگاه و استراتژي اصلاحي مقبوليت عام يافته است. به اين معنا که در سياســت خارجي بايد از تقابل دست برداريم و به سمت تعامل برويم و استراتژي کشور را توسعه اقتصادي قرار دهيم و نه مثلا ماجراجويي و بلندپروازي سياسي. در زمينه فرهنگي راهبرد تحميل يک سبک زندگي و بگير و ببند با بنبست مواجه شده و جواب نميدهد. به لحاظ اقتصادي نيز اکنون بسياري از منتقدان اعتراف ميکنند که کشور در دوره اصلاحات بيشترين رشد اقتصادي را کرد. يک دليل مهم آن اينکه وقتي جامعه مديران را منتخبان خود بداند و به آنها اعتماد کند و بانشاط و اميدوار باشد، نيمي از موانع از سر راه شکوفايي اقتصادي برداشته ميشود. ميمــاند 50درصد ديگر که به سياستهاي درست دولت در داخل و در سطح بينالمــلل و جلب سرمــايه بخش خصوصي و نيز جذب سرمايه خارجي ارتباط دارد. به لحاظ امنيتي هم وضع در دولت اصلاحات بينظير بود و امنترين دوره را داشتيم؛ نه نگران حمله خارجي بوديم و نه... زيرا اکثريت قاطع مردم در مجموع راضي بودند و چشمانداز روشني مقابل خود ميديدند.
اما بازداشت سياسي و محدوديــتهايي در زمان دولت اصلاحات بود. با توجه به اين موضوعات بــاز هم ميتــوان گفت جامعه در آن مقـطع آرام بود؟
در ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب چه زماني محدوديت نداشتيم که به محدوديتهاي دوران اصلاحات اشاره ميکنيد؟ بله موانع و حتي بگير و ببند بود اما آزادي و اميد هم بود. برخلاف امروز که مشکلات زياد و اميد کم است. من ميان بازداشت فعالان سياسي و مدني با نااميدي مردم ارتباط مستقيم نميبينم. در حال حاضر برخوردها در شرايط عادي نسبتا کم است و در دوره اصلاحات در شرايط مشابه بيشتر بود، ولي آن زمان بسياري از شاخصها مثبت و اميد بالا بود ولي امروز متاسفانه نااميدي گسترده و زياد شده است.
بخش دوم سوال اول يعني اصلاحطلبان موفق نيستند را تا چه اندازه باور داريد؟
اين جمله را اضافه کنم که اصلاحات در حال تبديلشدن به گفتمان غالب است حتي احمدينژاد هم امروز ميگويد من اصلاحطلبم زيرا او هم متوجه شده که براي نجات کشور راهي جز اصلاحات وجود ندارد. امروز بخش مهمي از اصولگرايان خود را اصولگراي اصلاحطلب ميخوانند. قســمت دوم ســـوال شما يعني موفقنبودن اصلاحطلبان در اين دوره دلايل مختلفي دارد. يکي به ضعف و ناکارآمدي دولت دوم روحاني برمي گردد که برخلاف دولت اول وي ناموفق ظاهر شد. دليل دوم دخالتهاي گسترده و بيسابقه دولت پنهان و حزب پادگاني است. سوم تحريمهاي نفتي و بانکي است و طرح آمريکا براي اينکه اقتصاد جمهوري اسلامي را مانند عراق صدام چنان ضعيف کند که هر بلايي خواست، بتواند سر آن بياورد. با اين وجود پيام ما به مسئولان ذيربط اين است که اگر با روشهايي درصدد حذف اصلاحطلبان هستيد، دستکم خودتان اصلاحات لازم را انجام دهيد. يعني حساب اصلاحات را از اصلاحطلبان جدا کنيد چون اگر اصلاحات فوري و ساختاري انجام ندهيد، کشور به سمت هرج و مرج و يا خداي نکرده به طرف جنگ کشيده ميشود. سخن من اين است که الان گرفتار تحريمهاي گستردهاي هستيم. اما چرا در دوره اصلاحات از تحريمهاي سنگين و اجماعي عليه ايران خبري نبود؟ خب همان راهبرد اصــلاحي را پيش گيريد تا از تحريم رها شويد. سخن ما با مردم نيز اين است که اگر به هر دليلي از عملکرد اصلاحطلبان راضي نيستيد، از اصلاحات نااميد نشويد، چراکه جايگرين اصلاحات همين اتفاقاتي است که در منطقه ميبينيم و کشور را به ناکجاآباد ميکشاند. پس فقط به حاکميت نميگوييم بين اصلاحات و اصلاحطلبان تفاوت قائل شويد. بلکه از مردم هم ميخواهيم که اين دو مقوله را از هم جدا کنند. ايران راهي جز اصلاحات ندارد و اگر اصلاحطلبان را نميپسنديد و آنها را ضعيف، ناتوان ، فاسد و... ميدانيد، از آنها عبور کنيد ولي اصلاحات را کنار نگذاريد. مردم در هر دوره اشخاص و احزاب اصلاحطلب را خلق يا پيدا خواهند کرد، چون جامعه عقيم نيست و ميتواند نيروهاي جديدي را پرورش دهد. بايد اضافه کنم که ما در مورد استراتژي و برنامههاي خود براي آينده اختلافنظرهايي داريم، به خصوص درباره چگونگي شرکت در انتخابات 1400 مانند مجلس يازدهم، دو نگاه «مشارکت به هر قيمت» و «مشارکت مشروط» طرفداران جدي دارد. اما حتي اگر رئيسجمهور غيراصلاحطلب سر کار بيايد، ميگوييم که راهي جز اجراي برنامههاي اصلاحي ندارند، اگر بنا بر حل مشکلات مردم و مهار معضلات جامعه داشته باشند و نخواهند ايران به سرنوشت عراق دچار شود.
منظورتان اين است که اگر اصلاحطلبان به هر دليلي نتوانند در انتخابات 1400 حضور داشته باشند يا پيروز شوند، رئيسجمهور اصولگرا موظف است به برنامه اصلاحطلبان عمل کند و آنها را در دستور کار قرار دهد؟
بله. علت آن است که اداره موفق ايران کنوني در گرو جلب اعتماد مردم است و اقتصاد کشور گشايش نخواهد يافت مگر آنکه تحريمها لغو شود. اگر افسار را به تندروها بدهند، در آن صورت بايد به خدا پناه برد.
احمدينژاد هم خيلي حرف زد اما کسي گوش نکرد.
فراموش نکنيد که پرونده ايران در زماني به شوراي امنيت رفت و اجماع جهاني عليه ما شکل گرفت که حکومت يکدستشده بود. تحريم نفتي و بانکي ايران نيز از زمان احمدينژاد شروع شد. پس از هم اکنون به رئيسجمهور بعدي ميگويم چنانچه حواس او جمع نباشد، بار ديگر اجماع جهاني عليه ايران ايجاد ميشود. از سوي ديگر براي بهبود اقتصاد کشور و مهار گراني و تورم و بيکاري بايد تحريمها را لغو کند. براي تحقق اين هدف بايد با آمريکا باوجود اختلافات 40ساله مذاکره و تنشزدايي کند. بهنظر من رئيسجمهور بعدي اصلاحطلب باشد يا اصولگرا و رئيس جمهور آمريکا ترامپ بماند يا بايدن بيايد، راه منطقي اين است که وارد مذاکره شويم. همچنين رئيسجمهور آتي بايد حرمت فضاي مجازي را نگه دارد و از فکر فيلترينگ کامل فضاي مجازي و قطع ارتباط اينترنت ايران با شبکه جهاني بيرون رود زيرا بخش مهمي از اقتصاد کشور وابسته به فضاي مجازي است. با قطعکردن اين رابطه کمر مردم خم ميشود. پس رئيسحمهور اصلاحطلب باشد يا اصولگرا نبايد با فضاي مجازي شوخي کند. افزون بر آن فراموش نکند که جامعه به سمت آزادي سبک زندگي حرکت ميکند. بايد قوه قضائيه را مجاب سازد که باحساب و کتاب بالاتري عمل کند. اعدام نويد افکاري بازتاب وسيعي در ايران و دنيا داشته است. ديگر اينطور نيست که اگر در کشور اتقاقي رخ داد فقط بازتاب داخلي داشته باشد. بنابراين هر تصميمي بايد باتوجه به بازتاب آن در افکار عمومي در ايران و جهان اتخاذ شود. کوتاه آنکه نميشود بعد 42 سال از تاسيس نظام، کانوني داشته باشيم که در همه زمينهها حرف اول آنها بزند ولي کمتر پاسخگو باشند و رئيسجمهوري بيايد که همه او را مسئول بدانند اما اختيار کار مهمي نداشته باشد. اصلاحطلب و اصولگرا هم ندارد کما اينکه در ابتدا که احمدينژاد آمد، او را معجزه هزاره سوم خواندند اما در پايان کار تکفيرش کردند. او هم نتوانست با اين سيستم کار کند چون نميشود يک طرف قدرت داشته باشد و پاسخگو نباشد و طرف ديگر قدرت نداشته باشد و پاسخگو باشد. حرف من در اين زمينه ملي است و نه جناحي. به همين دليل ميگويم نميشود يک نفر رئيسجمهور شود و صداوسيما اپوزيسيون او شود. کجاي دنيا صداوسيماي يک کشور در راس مخالفان رئيسجمهور منتخب اکثريت مردم باشد. البته کشور ميتواند شبکههاي راديو تلويزيوني مخالف دولت داشته باشد اما حداقل يک شبکه هم بايد در اختيار رئيسجمهور باشد و از دولت دفاع کند. از اولين روزي که آقاي روحاني راي آورد، صداوسيما بيشتر از صداي آمريکا عليه روحاني کار کرده است. زمان رئيس دولت اصلاحات هم همين بود. دو سال آخر احمدينژاد يعني پس از قهر يازده روزه او، که از چشمشان افتاد، همين رفتار را با او کردند. رئيسجمهور بايد شبکه راديويي و تلويزيوني حامي خود را داشته باشد، البته مخالفانش نيز بايد شبکه راديويي و تلويزيوني داشته باشند. نميشود صداوسيما فقط در دست مخالفان دولت باشد. همچنين نيروهاي مسلح نبايد در سياست و انتخابات و اقتصاد کشور دخالت کنند. نميشود بخش مهمي از اقتصاد ايران در اختيار برخي نهادها باشد، بعد بگوييم چرا شکوفا نميشود؟ هر که رئيس جمهوري شود آنها بايد به پادگانها برگردند.
بخـشهـــاي ديگر قدرت نهادهاي خاص را ندارند.
درست ميفرماييد. همانطور که اکنون بر اساس اصل 44 قانون اساسي شرکتهاي دولتي به بخـــش خصــوصي واگذار ميشـــود. بهنظر من رئيسجمهور براي بهبــــود وضع اقتصادي ميهن و مردم بايد دست نهادهاي موازي را از اقتصاد کشور کوتاه کند. نام اين اقدامها اصلاحـــات است و مسئولان بالاخـــره به آن ميرسند ولي ممکن است قبل از آنکه متوجه شوند، جامعه دچار شکافهاي عميقتر شود که اميدوارم با اصلاحات فوري و ساختاري به اين مرحله نرسيم.
بهنظر ميرسـد جـــامعه بيش از همه مواردي که ذکر کرديد از وضعيت اقتصادي نگران و ناراضي است.
موافقم. بههمين دليل اشاره کردم که ممکن است جامعه بهخاطر تنگناهاي اقتصادي به مرحله انفجار برسد. ولي اگر مردم احساس کنند چشمانداز اميدبخشي وجود دارد، اعتراض راديکال نخــــواهند کرد. يکي از مهمترين راههـــاي جلب اعتماد و رضايت و مشارکت مردم برپايي انتخابات رقابتي و آزاد است. براين اساس بايد هرچه سريعتر اعلام شود هر شخص واجد شرايطي ميتواند کانديداي رياستجمهوري شود تا مردم به هر نامزدي که دوست دارند راي دهند و وي با دست باز به وضع اقتصادي کشور سر و سامان دهد. در آن صورت نگراني مردم منتفي ميشود، چراکه احساس ميکنند شخصيت و احترام پيدا کردهاند و از جمله ميتوانند هر کانديدايي را که ميپسندند، برگزينند. در اين حالت به او مهلت خواهند داد به اقتصاد کشور سامان دهد. اگر انتخابات1400 مانند مجلس يازدهم برگزار شود و تنها اصولگرايان کانديدا شوند، جامعه به بنبست ميرسد، چراکه مردم احساس ميکنند حرف آنها شنيده نميشود و به احتمال زياد با صندوق راي قهر ميکنند و ممکن است درصدد برآيند با يک روش ديگر صداي خود را به گوش مسئولان برسانند.
برخي معتـقدند يــکي از اشــکالات اصلاحطلبان اين است که با مردم صحبت نميکنند و اين خطر هست که به تدريج از اصلاحطلبان رويـگردان شوند. اين در حالي است که اصولگرايان مسـاجد و هياتهاي مذهبــي را دارند و با حضور در اين مکانها با حاميانشان صحبت ميکنند. الان خيلي از قدرت اصلاحطلبان کم شده است. عدم حضور در جمع مردم و صحبت با آنها را تا چه حد در کاهش قدرت موثر مي دانيد؟
موثـــر است اما علت اصــلي کـــاهش قدرت اصلاحطلبان اين نيست که مسجد نداريم چون دوم خرداد هم مسجد نداشتيم.
در آن دوران مـــردم خواستـار تحول بودند.
الان مردم بيش از آن زمان خواستار تحول هستند ولي نااميدند که سيستم تحول را بپذيرد. در حال حاضر رقيب ما در جامعه اصولگرايان نيستند، شهرونداني هستند که ميگويند آنها اصلاحناپذير نيستند. آنها به اين دليل که جمهوري اسلامي را اصلاحناپذير ميبينند، از اصلاحطلبان فاصله گرفتهاند. دليل اصلي فاصلهگرفتن اين دسته از شهروندان از ما آن نيست که با آنها صحبت نکردهايم. البته بسياري از اشخاص و احزاب اصلاحطلب در اين زمينه کوتاهي ميکنند و با مردم حرف نميزنند. انتقاد به آنها وارد است و ادعا نميکنم که خود ما هم خطا نداشتهايم. اما مشکل اصلي اين نيست. مثالي بزنم. زماني ايران با يک بيانيه نهضت جبهه ملي تعطيل ميشد اما در سال 1357 اطلاعيه آنها برد زيادي نداشت چون جامعه از اصلاحات عبور کرده بود. اين بدان معنا نبود که رهبران جبهه ملي کارهايي را که در دهه 30 و 40 ميکردند، در دهه 50 انجام نميدادند. اتفاقا گذر زمان آنها را مجربتر کرده بود، اما چون جامعه از اصلاحات گذر کرده بود، رهبران جبهه ملي و حتي مهندس بازرگان ديگر برش مردمي زيادي نداشتند.
يعني ناکارآمدي يا اقدامات اشتباه عامل کمرنگشدن آنها نشد و خواست جامعه دليل اصلي بود؟ بر اين اسـاس ميخواهيد بگوييد که مردم دارند از اصلاحات عبور ميکنند؟
بله تا آنجا که بعضي به ما ميگويند که شما افراد خوبي هستيد ولي تلاشتان بيحاصل است. تغيير بايد صورت گيرد تا شما بتوانيد منشا اثر باشيد. به هر حال اصلاحات با نااميدي مردم افت ميکند. بههمين دليل معتقدم اصلاحطلبان بايد پيشنهادهاي اصلاحي خود را، چه درمورد ساختارها و چه درباره سياستهاي کلان کشور ارائه کنند تا مردم اميدوار شوند که با برنامه مزبور قطار مديريت ميهن در ريل و مسير درستي حرکت خواهد کرد. بهنظر من اصلاحات در حد گذشته ديگر جذاب نيست و جواب نميدهد. مثلا حمايت از نامزد نيابتي با اين استدلال که او از کانديداي ديگر، کمتر بد است، يا بهتر است راي نميآورد. درصد عظيمي از شهرونداني که در گذشته به ما راي ميدادند، الان به نامزد اصلاحطلبان راي نميدهند. البته ممکن است به کسي راي دهند که بتواند در سيستم اصلاح اساسي ايجاد کند. اگر قرار باشد همين شرايط فعلي استمرار يابد، ديگر فرقي نميکند حسن رئيسجمهور باشد يا حسين. اگر قرار باشد سياست خارجي ما در منطقه از سوي غيردولتيها تعيين شود چه فرقي ميکند رئيسجمهور چه فردي باشد؟ شايد 10 تا 15درصد فرق کند. اين چنددرصد اکثريت مردم را راضي نميکند. يا اگر قرار باشد هر که رئيسجمهور شود اما سياست داخلي و سياست فرهنگي کشور بسته باشد، براي مردم تفاوت زيادي نميکند چه فردي رئيسجمهور باشد.
البته برخي يکي از علل نااميدي جامعه از اصلاحطلبان را عملکرد آقاي روحاني ميدانند. به هر حال حــامي اصلي ايشان اصلاحطلبان بودند که مــردم را ترغيب به راي دادن کردند.
کاملا موافقم. وقتي مردم به نامزد مورد حمايت ما راي ميدهند ولي اتفاقي رخ نميدهند، ميگويند دوباره راي نميدهيم. بگذاريم از خود اصولگراها انتخاب شوند و مسئوليت قبول کنند. بله مردم به روحاني راي دادند تا با دنيا تعامل کند اما اگر قرار است هر فردي رئيسجمهور شد، ايران تحريم شود، چه فرقي ميکند روحاني باشد يا احمدينژاد؟ مزيت روحاني اين بود که جلوي تحريم را بگيرد. وقتي شکست بخورد و بياثر شود، چه فرقي ميکند چه کسي رئيسجمهور باشد.
ضررش اين بود که بخشي از جامعه به اصلاحطلبان بدبين شوند.
بله. البته انتقاد به وي وارد است که چرا نايستاد. بهنظر من روحاني ميبايست جلوي تحريمها را ميگرفت. روزي که ترامپ بر سر کار آمد، امکان مذاکره با او درباره سوريه بود.
شايد اختيار پذيرش مذاکره را نداشت.
در آن صورت ميبايست استعفا ميداد و به مردم ميگفت ميتوان جلوي تحريم را گرفت، اما نميگذارند. بسياري از مردم اکنون همين را ميگويند که اگر نميخواهند مذاکره کنند، بهجاي روحاني، جليلي بنشيند تا لااقل مسئوليت اداره کشور و گراني و تورم و بيکاري به خودشان بازگردد، شايد متنبه شوند. نه مثل حالا که به روحاني انتقاد کنند چرا کشور تحريم ميشود و هم جلوي مذاکره را ميگيرند. بهدليل همين تجربه منفي ميگويم اصلاحطلبان يا نبايد وارد انتخابات رياست جمهوري بشوند يا بايد با برنامهاي بيايند که ظرف مثلا يک سال تحريمهاي نفتي و بانکي را لغو کنند. و اگر جلوي منتخب مردم را گرفتند، به افکار عمومي گزارش دهد و ..
جاي خود را به نامزد به اصطلاح دولت پنهان بدهد که مدعي است باوجود تحريم نفتي و بانکي قادر به اداره کشور و مهار گراني و تورم و بيکاري است.
تصور نميکنيد شرکت نکردنمان در انتخابات مجلس يازدهم اشتباه بود چون شايد ميتوانستيم چهار کانديداي اصلاحطلب ديگر به مجلس بفرستيم؟
اول آنکه نميتوانستيم چراکه اکثريت مردم راي نميدادند. اگر صلاحيت کانديداهاي پيشرو را تاييد ميکردند، شايد و تنها شايد راي ميدادند. اما با کانديداهايي که تاييد شدند، اکثريت در انتخابات شرکت نميکردند. دوم آنکه اگر اين نامزدها راي هم ميآوردند، نميتوانستند کار مهمي انجام دهند. با کمال تاسف بايد گفت که وقتي علي مطهري را در حد نماينده مجلس تحمل نميکنند، سرنوشت خوب و روشني نخواهند داشت. بنابراين رايندادن ما اشتباه نبود. کساني که راي دادند امروز بگويند چه دستاوردي داشتهاند؟ شايد به همين دليل باشد که اکثريت قاطع شهرونداني که راي ندادند، امروز فکر نميکنند، اشتباه کردند. البته رايندادن انتخاب خوبي نبوده و نيست، اما بدتر از رايدادن در چنين انتخاباتي حداقل در شهرهايي مانند تهران است. ببينيد تنها 18درصد ساکنان پايتخت راي دادند. چهار پنجم واجدان شرايط راي ندادند. به بيان روشن انتخابات در شهري که تقريبا همه مقامات در آن زندگي ميکنند و بايد بيشترين نفوذ کلام را در آن داشته باشند، با تحريم مواجه شده است. خب يک جاي کار ايراد دارد. اين موضوع مهمي است. اگر زود بجنبند و دست به اصلاحات فوري و ساختاري بزنند، و رضايت و اعتماد مردم را جلب کنند، نارضايتي به نحو مطلوبي کم ميشود.
اگر مشارکت در انتخابات رياست جمهوري هم کم باشد ...
به احتمال زياد يک اصولگراي تندرو يا يک نظامي رئيسجمهور ميشود. و در هر حال اگر خوب کار کند مردم خواهند گفت اصلاحطلبان اشتباه ميکردند و خوب شد اينها آمدند. اما بايد به خدا پناه برد اگر بد عمل کند. اميدوارم فرصت جبران همچنان باقي بماند.
اما انتخابات رياست جمهوري ملي و حساس است.
فعلا که نظارت خاص، نهاد انتخابات را همراهي کرده است. اکثر مردم بهويژه در کلان شهرها ديگر مانند گذشته راي نميدهند. ميگويند راي هم بدهيم و فلان آقا رئيسجمهور شود، چه کاري ميتواند انجام دهد؟ پس چرا به او راي دهيم وقتي که ميدانيم نميتواند کاري کند. در چنين شرايطي امثال من مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نميکنيم. دعوت هم بکنيم راي نميآورند. به فرض اينکه راي هم بياورند 6 ماه بعد بايد از رايدهندگان خجالت بکشم. زيرا وضعيت بهگونهاي است که هر که رئيسجمهور شود، وضع اقتصادي کشور روز به روز بدتر ميشود چون دست او بسته است. تازه انتظارها زياد و امکانات کم و رو به کاهش است. وقتي وضعيت اينطور است چرا اصلاحطلبان مسئوليت بپذيرند؟ خودشان مسئوليت را بپذيرند.
در صــورت اميــد به حل مشکلات حاضر هستيد با اصولگرايان براي حمايت از يک کانديدا ائتلاف کنيد؟
تاکيد ميکنم مشکل اين است که انتخابات در شرايط کنوني تاثيرگذار به معناي واقعي کلمه نيست و از سويي رياستجمهوري تقريبا در اين شرايط اختيار لازم را ندارد. اگر همين روند باشد هر که رئيسجمهور شود، اصولگراي معتدل باشد يا اصلاحطلب، شکست خواهد خورد. اگر تحريم ادامه يابد، با هر رئيسجمهوري وضعيت اقتصادي در سال آينده بدتر از امسال خواهد بود. در آن صورت فرقي نميکند در انتخابات ائتلاف کنيم يا نکنيم. از سوي ديگر اگر انتخابات رقابتي باشد و مردم حرف اول را بزنند و نامزدي که پيروز شود بتواند برنامه خود را اجرا کند، نياز به ائتلاف در اين مرحله نداريم. بايد يک نامزد اصلاحطلب با برنامه روشن و عملي معرفي کرد تا با وعده و برنامه اصلاحات ساختاري، اعتماد مردم را جلب کند و شهرونداني را که با انتخابات قهر کردند، مجاب به راي…
از اين بحث عبور کنيم. در دوره قبل رياستجمهوري، شوراي شهر و تا حدي هم مجلس در دست اصلاحطلبان بود اما ظاهرا عملکردها در بخشهايي رضايت بخش نبود و پاسخگويي هم نداشتيم. تصور نميکنيد يکي از دلايل دلسردشدن جامعه به اصلاحطلبان به اين موضوع ارتباط داشته باشد؟
معلوم است که ارتباط دارد، اما نبايد فراموش کرد که مردم عملکرد خود ما را در دوره اصلاحات ديدهاند.
دوم خرداد با شرايط فعلي قابل مقايسه نيست و تفاوت دارد.
چه فرقي ميکند؟
خودتان اشاره کرديد که شرايط در آن سالها مطلوب بود.
تفاوت در سياستورزي اصيل و نيابتي يا استصوابي است. اولي باوجود 9 روز يک بحران موفق بود و دومي ناموفق. اگر ما در دوره 76 تا 84 کارنامه قابل قبولي نسبت به دولتهاي قبل و بعد از خود نداشتيم، منتقدان ميتوانستند بگويند شما نالايق و ناتوان هستيد و فقط شعار ميدهيد. اما ما در عمل ثابت کرديم.
گفتوگو و مذاکره براي حل مشکل يکي از اصول اصلاحات است. چرا تلاش نکرديد ديداري با شوراي نگهبان داشته باشيد؟
با آنها نشد که ديدار داشته باشيم. اينطور نيست که آنها با همه جلسه داشته باشند و فقط با اصلاحطلبان مذاکره نکنند. آنها به هيچيک از اصلاحطلباني که درخواست کردهاند، وقت اختصاص ندادهاند. الان که ديگر به علي مطهري هم وقت نميدهند. ميرسليم و موتلفه نيز در حال حذفشدن هستند. الان دور، دور سيداحمد خاتمي است و نه سيدمحمد خاتمي.
سوال آخر هم اينکه انتخابات آمريکا براي ايران چه نتايجي دارد و تصور ميکنيد پيروزي بايدن به نفع ايران است؟
در مجموع بايدن در شرايط کنوني بهتر است اما تصور نميکنم اگر او پيروز شود مشکلات ايران و آمريکا به سرعت حل خواهد شد. احتمالا بايدن هم سختگيرانه رفتار کند اما چون ميگويند با ترامپ مذاکره نميکنيم، با پيروزي رقيب او ميتواند بگويد 4 سال مقاومت کرديم و با وجود همه فشارهاي اقتصادي و غيره با ترامپ مذاکره نکرديم. حالا راه براي مذاکره با بايدن باز است. شايد به همين دليل باشد که تندروهاي وطني از پيروزي ترامپ دفاع ميکنند! جالب آنکه در شبکههاي اجتماعي از افراطيون و کاسبان تحريم ميپرسند که ترامپ قاتل سردار سليماني است. چطور از او حمايت ميکنيد؟ کاسبان تحريم جواب ميدهند که «بله، ترامپ اين ضعف را دارد ولي به نفع ما است که بيايد و نشان دهيم آمريکاي واقعي يعني ترامپ. در اين صورت ميتوانيم به جامعه بگوييم با اين فرد نميتوانيم مذاکره کنيم و از برجام خبري نخواهد بود.» در پايان بايد تاکيد کنم مشکلات کشور ما با انتخابات آمريکا حل نميشود. با انتخابات رقابتي و آزاد حل ميشود.