ما در چرخه آدمهای تکراری، احزاب تکراری و حرفهای تکراری گرفتار شدهایم
عبدالکریم حسینزاده فعال سیاسی اصلاحطلب و نماینده مجلس قبلی ، از اصلاحطلبان و شرایط امروز آنها سخن میگوید که در ادامه گزیدهای از این گفتگو را میخوانید.
به گزارش روز نو : جریان اصلاحات توانست در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود، نیروهای خود را به شوراهای شهر بفرستد و بخش قابلتوجهی از کرسیهای مجلس را نیز به دست بیاورد، با این حال این سوال وجود دارد که چرا با وجود داشتن قدرت، اصلاحطلبان
در اجرای شعارهای خود موفق نبودند.معمولا اصلاحطلبان در مواجهه
با این پرسش اینگونه پاسخ میدهند که «قدرت نهادهای مقابل یا نهادهای انتصابی بسیار بالاست.» این بخشی از مسئله است که اتفاقا درست هم است، اما همه پاسخ را در برنمیگیرد و نقد من به جریان اصلاحات از همین موضع است؛ زیرا معتقدم اصلاحطلبان برای عدم قبول مسئولیت همواره نیمی از حقیقت را گفتهاند و بخش مهم دیگر که ناشی از مسئولیت یا عملکرد خودشان است را نادیده گرفتهاند.
= میتوان همیشه از ساختار قدرت ایراد گرفت و این ایراد هم صحیح است، اما نکته من این است که صرف پرداختن و برجسته کردن این بخش، بیآنکه بخواهیم از مسئولیت و اقدامات و عملکرد خودمان بگوییم، اگر فریب مردم نباشد، پوشاندن واقعیت یا نادیده گرفتن بخشی از واقعیت است. به زبان خیلی ساده میتوان این مثال را زد که اصلاحطلبان «لا اله الا» را میگویند اما «الا الله» را نمیگویند.
= «ما در کشور مشکل بیکاری داریم و کسی آن را نفی نمیکند. حالا فرض کنید فردی دنبال کار نمیرود یا برای پیدا کردن شغل واقعا تلاش نمیکند و مدام در خانه از همین «تکنیک تکرار» استفاده کند و بگوید وضعیت اشتغال در کشور بحرانی است.» این که در کشور مشکل اشتغال داریم را من هم قبول دارم اما تکلیف تلاش من چه میشود؟ اگر بخواهم عملکرد اصلاحطلبان از سال ۹۲ به بعد را در یک جمله کلیدی بیان کنم، آن را با همین مثال میتوان توضیح داد. ایکاش فقط مشکل همین بود. نقد مهمتر این است که اصلاحطلبان در استفاده از این تکنیک هم دقت نمیکنند؛ یعنی تئوریسینهای این جریان هنوز در حال و هوای سال ۷۶ هستند و متوجه تغییر پاردایمها و تحولات جامعه نشدهاند. دهه هفتاد به لحاظ آزادیهای مدنی دهه بسیار آزاردهندهای بود و جریان خط امام که بعدها به نام اصلاحطلب مشهور شدند با ایده «رقیبهراسی» توانستند در حالی پیروز انتخابات شوند که این پیروزی اتفاقا برای خودشان بیش از هرکس دیگر غیرمنتظره بود.
= بسیاری از دوستان تئوریپرداز آیا واقعا نمیدانند که جامعه تغییر کرده است و شبکههای اجتماعی به سرعت اخبار را بین مردم توزیع میکنند؟ اجازه دهید در این مورد مثالی بزنم؛ اگر خاطرتان باشد در ماجرای فوت دنیا فنیزاده عروسکگردان شخصیت کلاهقرمزی، مادر او از ماجرا اطلاع نداشت اما خبر در تمام شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. یکی از خبرگزاریها برای تایید خبر با مادر این هنرمند تماس گرفت و مادرش گفت چنین چیزی صحت ندارد و بلافاصله خبری روی خروجی آن خبرگزاری رفت که «فوت فنیزاده تکذیب شد.» منظورم این است ما در جهانی زندگی میکنیم که مردم و جامعه از فوت یک فرد حتی زودتر از مادرش مطلع میشوند. حالا شما میخواهید این تغییرات را نبینید.
= معتقدم همانگونه که اصولگرایان بخشی از واقعیات را در استفاده از رسانههایی مثل صدا و سیما وارونه نشان میدهند، اصلاحطلبان نیز از راه دیگر واقعیت را وارونه نشان میدهند. در حالیکه جامعه تغییر کرده و مطالبهگر شده است اما هنوز تئوریسینهای اصلاحات حاضر نیستند این واقعیات را ببینند یا عامدانه آن را نمیبینند.
= جریان اصلاحات حتما دستاوردهایی داشته است. من هم خود را یک اصلاحطلب میدانم و به آرمانهای این جریان وفادارم اما لزومی نمیبینم از نقد آن سخن نگویم؛ چراکه در آن صورت به آرمان خودم خیانت کردهام.
= همانطور که گفتم ما در چرخه آدمهای تکراری، احزاب تکراری و حرفهای تکراری گرفتار شدهایم. اصلاحطلبان یک نگاه فتیشیستی به احزاب دارند و مدام میگویند مشکلات به خاطر این است که احزاب وجود ندارند. به گونهای که انگار اگر حزب تشکیل شود، فردا همه چیز درست میشود.
= موضوع فقط تاسیس حزب و تشکل مردمنهاد نیست. موضوع این است که واقعا باید برنامه داشت و برنامهمحور پیش رفت، همچنین اصلاحطلبان باید یک بار تکلیفشان با خودشان را مشخص کنند و یک مانیفست ارائه بدهند که در آن مشخص شود برنامه جریان اصلاحات درباره خصوصیسازی چیست، درباره بیمهها چه نظری دارند، درباره حقوق زنان، حجاب، حقوق زندانیان، ارتباط با غرب، آزادی رسانهها، شعارهای میهنی-فاشیستی و... چه نظری دارند.
= به جرات میگویم اگر از ده اصلاحطلب برجسته کشور بپرسید نظرتان درباره خصوصیسازی چیست، حداقل میتوانید ۴ نظر مختلف بشنوید. اگر بپرسید نظرتان درباره حجاب اجباری چیست، با نظرات متفاوت روبرو میشود. ایرادی هم ندارد که نظرات متفاوت باشد؛ ایراد آنجا است که در نبود یک استراتژی واحد، هر فردی تلاش میکند ملغمههایی از نظر یا سلیقه شخصی خودش را به کرسی بنشاند و از آن سخن بگوید. در برخی موارد من جبهه پایداری را ستایش میکنم؛ آنها میگویند رابطه با غرب حرام است و این ایده را چه غلط چه درست، پیش میبرند. کاری ندارم که چه منفعتی از آن میبرند یا نمیبرند. این بخش موضوع برایم مهم است که هر کسی وارد آن جریان شود، تکلیفش راجع به مذاکره با آمریکا مشخص است.اصلاحطلبان تا صد سال دیگر هم اگر به این سوالات پاسخ ندهند و برای آن جوابی نداشته باشند، مجبورند مسیر تکراری خود را در یک دور باطل مدام ادامه دهند و هر بار یک بز بلاگردان پیدا کنند و تقصیرات را به گردن آن بیندازند. این بز بلاگردان بیش از بیست سال است که همان ایده «رقیب هراسی» است.
= معتقدم اصلاحطلبان ابتدا باید مانیفستی آماده کنند که تمام نظرات، برنامهها و خواستههای آنها را دربرگیرد و بعد از چکشکاری و طرح نظرات تمام سلائق، بر پایه همین پیش بروند و ذرهای کوتاه نیایند. اصلاحطلبان دنبال براندازی نیستند، حالا بخشی از تندروها میخواهند چنین برچسبی به آنها بچسبانند، این دیگر مشکل اصلاحطلبان نیست و لزومی ندارد به خاطر برچسبگذاریهای رقیب از خواستههای برحق خود دست بکشند.
= اصلاحطلبان به دنبال تعامل با همه کشورهای جهان هستند، اگر رقیب آنها را غربزده بخواند، مشکل آنها نیست و لزومی ندارد به خاطر خوشخدمتی بر این هدف چشم بپوشند. اصلاحطلبان معتقد به آزادیهای مدنی و اجتماعی در چارچوب قانون اساسی هستند و اگر رقیب برای حذف آنها، این جریان را متهم به بسط ناهنجاری میداند، این دیگر مشکل خود آنهاست بنابراین لزومی ندارد از این هدف دست کشید.
= اگر اصلاحطلبان تغییراتی را در نگرش به موضوعات ایجاد کنند و به ارائه مانیفست روشن و دنبالهروی از آن بپردازند، در آن صورت بسیاری از بنبستها و بحرانهای کنونی برطرف خواهد شد؛ چراکه وقتی شما برنامه عملیاتی روشن و مشخصی داشته باشید، شناسایی و معرفی و یا حتی تربیت نیروهای سیاسی-اجرایی متناسب با آن برنامهها نسبت به شرایطی که هیچ ایده و برنامه روشنی نداشته باشید، راحتتر خواهد بود.