انتخابات مجلس یازدهم با تمام گلایهها با حضور و مشارکت مردم به اتمام رسید و همانطور که پیشبینی میشد لیست وحدت اصولگرایان با نام ایران سربلند به سرلیستی محمدباقر قالیباف شهردار اسبق تهران پیروز این انتخابات شد. این در حالی است که اصلاحطلبان که در انتخابات دوره دهم مجلس همه کرسیهای تهران را با اختلاف فاحش و میلیونی از رقیب اصولگرای خود برده بودند در این انتخابات نتوانستند اقبال عمومی را بهدست آورند. عدهای معتقدند که این مساله ناشی از عملکرد دولت بهویژه در حوزههای اقتصادی و تنگناهای معیشتی است و برخی عملکردهای اصلاحطلبان در فراکسیون امید، شهرداری تهران و شورای شهر باعث شده تا مردم وقعی به این جریان سیاسی ننهند. از سوی دیگر دستهای نیز اتفاقات آبانماه و دیماه را در ریزش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان و کاهش مشارکت مردم موثر میدانند. با این حال هرچه که باشد امروز اصولگرایان از خلأ مشارکت گسترده مردم استفاده کرده و پیروز انتخابات شدهاند و اصلاحطلبان باید برای بازیابی سرمایه اجتماعی خود در جامعه و بازگشت درست به قدرت از هماکنون برنامهریزی کنند. آنچه مشخص است اصلاحطلبان برای همراه کردن سرمایه اجتماعی باید نخست مطالبات آنها را مورد توجه قرار دهند و نیازهای جامعه را مرتفع کنند. به عبارت دیگر اصلاحطلبان در صورتی موفق خواهند بود که در کنار جامعه مدنی قرار گیرند و جامعه اصلاحات را از آن خود بدانند. با این شرایط است که میتوان امید داشت آنها با تغییر گفتمان، کادرسازی و حمایت جامعه بتوانند در انتخابات ۱۴۰۰ بار دیگر موفقیتآفرین ظاهر شوند. برای بررسی شرایط فعلی جامعه و مشارکت مردم در انتخابات، نحوه حضور اصلاحطلبان، لزوم پوستاندازی این جریان و آنچه در سپهر سیاسی جامعه مشاهده میشود، با عبدا... ناصری فعال سیاسی اصلاحطلب و مشاور رئیس دولت اصلاحات به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
شرايط سياسي و اجتماعي جامعه و مشارکت مردم در انتخابات جمعه را چگونه بررسي ميکنيد؟
به گزارش روزنو :شايد مهمترين وجه انتخابات جمعه اين نحوه مشارکت بود. يعني ما در انتخابات مجلس هفتم نيز شاهد بوديم که با اينکه تقريبا همه اصلاحطلبان جز اندکي نسبت به انتخابات توجه نشان ندادند و رسما عدم مشارکت را اعلام کردند، مشارکت در شهرهاي بزرگ سياسي مثل تهران پايين بود. اما در اين انتخابات با اينکه قاطبه اصلاحطلبان تحريم يا عدم مشارکت را اعلام نکردند و حتي برخي بعدا ليست دادند اما نحوه مشارکت و پيام مشارکت مردم اثبات کرد که واقعيتهاي جديدي که در ساختار اجتماعي کشور بعد از ديماه 96 شکل گرفته، ساختاري جديد و واقعي است. به اين معنا که دو قطبي جديدي تعيينکننده و پر رنگ شده است. اين نکته با توجه به توسعه حوزه فناوري و شبکههاي اجتماعي نشان داد که افکار عمومي به صراحت تحت تاثير حوادث مهم راي نميدهد. از اين جهت بهنظر من بر خلاف آنهايي که مشکلات اقتصادي و معيشتي را مهمترين دليل ميدانند بهنظر من دغدغههاي اقتصادي و معيشتي دلايل ثانويه بود. اتفاقات ديماه 96، آبان 98، مسائل مربوط به هواپيماي اوکرايني و اخيرا بيماري کرونا و واکنشها نسبت به قيمت بنزين و اينکه مجلس ديگر از حوزه تصميمگيري خارج شده، نشان داد که به رغم تنگناهاي اقتصادي، اين مسائل در مشارکت مردم اولويت پيدا کرده است. من معتقدم اين انتخابات علاوه بر اصولگرايان به آن دسته از اصلاحطلباني که قدرت محور بودند نشان داد که جامعه بعد از ديماه 96 وارد دوره جديدي شده است. چون متاسفانه برخي از احزاب اصلاحطلب و چهرههاي اصلاحطلب اين واقعيت را قبول نداشتند که اتفاقات ماههاي اخير حرکتي از سوي جامعه مدني بوده و آنچه را که ديگران گفتند، پذيرفتند. اين لااقل براي ما اصلاحطلبان درسي بود تا براي آن دستهاي که هنوز بر اين گمانهاند که با حفظ شرايط گذشته ميتوانند به تعامل گذشته ادامه دهند مشخص شود که چنين نيست و اصلاحطلبان بايد راهبردها و گفتمان خود را تغيير دهند. پيشبيني من هم اين است که در مجموع تعداد اصلاحطلبان در اين مجلس به مراتب از مجالس هفتم و هشتم کمتر خواهد بود.
برخي کاهش معنادار مشارکت مردم در انتخابات در مقايسه با انتخاباتهاي گذشته را به عملکرد دولت و فراکسيون اميد مرتبط ميدانند؛ از ديدگاه شما کاهش مشارکت به اين دليل بوده يا علل ديگري نيز بر اين امر متصور است؟
من انکار نميکنم. اخباري هم که وجود دارد که حتي برخي از اعضاي آن دسته از احزاب اصلاحطلب که ليست دادند، در روز جمعه در رايگيري حاضر نشدند. اينکه عملکرد فراکسيون اميد و آقاي روحاني در مشارکت مردم و هواداران اصلاحات در انتخابات تاثير گذاشته غيرقابل کتمان است. بالاخره مردم با توجه به عملکردهاي دولت در حوزههاي مختلف بهخصوص مسائل اقتصادي و معيشتي قضاوت ميکنند و بر مبناي آن نظر ميدهند. عملکرد فراکسيون اميد، اصلاحطلبان و رويکرد مردم نسبت به آنها را نيز بر همين مدار ميتوان ارزيابي کرد. اما اين در برابر آن واقعيتهايي که اصولگرايان منصف با آن روبهرو هستند بسيار کمرنگ است. آن واقعيتها نيز از اين قرار است که اين تقسيمبنديهاي سياسي رنگ باخته و واقعيت جامعه فکر ميکند که با تغيير سياسي در پارلمان اتفاقي نميافتد. مردم تحولات عميق و بنيادين انتظار دارند و اين مهم را از اصولگرايان واقعي از جنس آقاي ناطق نوري، توکلي، لاريجاني و همه اصلاحطلبان مطالبه ميکنند. از اين رو اشتباه در اين خواهد بود که دو جريان سياسي از حالا به بعد اصرار داشته باشند که همان رويکردها و راهبردهاي گذشته را دنبال کنند و ناکاميهاي احتمالي را به کردن اين نهاد يا آن نهاد بيندازند. در نهايت دو قطبي جديدي که يکسوي آن جامعه مدني است، تعيينکننده خواهد بود.
برخي معتقدند اصلاحطلبان ميدانستند مردم حضور گستردهاي در اين انتخابات نخواهند داشت، براي همين پشت مردم حرکت کرده و فعاليت منسجمي نداشتند، در حالي که اصلاحطلبان بهعنوان جريان پيشرو بايد همواره جلوتر از مردم حرکت کرده و خط مشي سياسي آنها را تعيين کنند. اين مساله را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
من معتقدم اصلاحطلبان در اين انتخابات به دو طيف تقسيم شدند که يکي از اين دو طيف نسبت به بررسي صلاحيتها ناراحتي خود را ابراز کرد و وقتي نتوانست از مرحله نظارت عبور کند، به عدم ارائه ليست و عدم تبليغات متمايل شد. اين جريان ممکن است از نظر سياسي، حزبي و تشکيلاتي در اقليت اصلاحطلبان باشند و طيف ديگر که مقابل اين نگاه قرار داشت و از بدنه اجتماعي اصلاحطلبان عقب افتاد، در اکثريت قرار گيرند. بهنظر من احزابي مثل حزب اسلامي کار، نداي ايرانيان، مردمسالاري، همبستگي و آن عده از احزاب شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات که با جريان انتخابات حرکت کردند و ليست دادند بايد در رفتار سياسي و کنشگري خود تجديدنظر کنند وگرنه براي هميشه از جامعه مدني حذف خواهند شد.
بر خلاف بسياري از اصلاحطلبان که سياست عدم مشارکت در انتخابات را پيش گرفتند رئيس دولت اصلاحات راي داد و بر اين اساس برخي معتقدند ميان رويکرد بدنه جريان اصلاحات با مشارکت رئيس دولت اصلاحات نوعي تفاوت و دوگانگي وجود دارد. اين دوگانگي را چطور تحليل ميکنيد؟
بهنظر من اين دوگانگي دو بخش دارد؛ وجه نخست آن را همانطور که گفته شد بايد در احزابي ديد که آمدند، ليست دادند و معتقد بودند که اگر ائتلاف همهجانبه صورت بگيرد پيروز خواهند شد که البته پيروز نشدند. اينها بايد در رفتار سياسي و حزبي خود تجديدنظر کنند. وجه دوم دستهاي از افراد بهعنوان رهبران، ليدرها يا مشخصا خود رئيس دولت اصلاحات هستند. من معتقدم براي جامعه و مخاطباني که گفتمان آقاي روحاني را پذيرفتهاند بسيار ارزشمند بود که رئيس دولت اصلاحات اعلام کرد «از هيچليستي حمايت نميکنم ولي هميشه رأي ميدهم»، من محضورات سياسي و باورهاي واقعي رئيس دولت اصلاحات را درک ميکنم و از اين منظر رئيس دولت اصلاحات هنوز برايم يک کنشگر الگوست که به مردم و نظام دروغ نميگويد. رئيس دولت اصلاحات با نظام سياسي جمهوري اسلامي عجين شده و معتقد است که اين نظام سياسي اگر به مّر قانون بازگردد ميتواند از مشکلات عبور کرده و موفق باشد. رئيس دولت اصلاحات براي حمايت از ليست خيلي تحت فشار بود چون آقاي مجيد انصاري همحزبي وي، سرليست تمام ليستهاي اصلاحطلبان بود اما رئيس دولت اصلاحات از هيچليستي حمايت نکرد. از سويي بهنظر من آن دسته از اصلاحطلباني که اصرار کردند حضورشان در پاي صندوق راي رسانهاي شود، اشتباه بزرگي مرتکب شدند. هر چند اين واقعيتي است که من چند ماه قبل از انتخابات نيز به آن اشاره کردم و گفتم اين انتخابات چه بخواهيم و چه نخواهيم مرحلهاي خوب و جديد براي پوستاندازي جبهه اصلاحات خواهد بود و همينطور هم خواهد شد. يعني انشعاب يا دودستگي در جبهه اصلاحات را انکار نميکنم. اگر چنين اتفاقي بيفتد براي آينده بسيار مفيد است، چراکه اصلاحطلب واقعي که در کنار جامعه مدني است، نميتواند بيتوجه به مطالبات مردمي با آنها صادق نباشد. بايد بپذيرد در مواردي اشتباه کرده و رويکرد، راهبردها و تاکتيکها را تغيير دهد.
پيش از انتخابات برخي از اصلاحطلبان مخالف ارائه ليست بر اين عقيده بودند که با وجود احتمال عدم رايآوري اتفاقا ارائه ليست توسط احزاب اصلاحطلب ميتواند وزن اين احزاب را در جريان اصلاحات مشخص کند؛ چقدر با اين گزاره موافقيد؟
کاملا اين رويکرد را تاييد ميکنم به همين جهت معتقدم اصلاحطلبان بايد در رويکردهاي خود تجديدنظر کنند، چون راهبردهاي آينده بدون توجه به دوقطبي جديد تاثيري نخواهد داشت. خيلي صريح ميگويم اصلاحطلبان ديگر نميتوانند مدعي باشند که راهبردهاي ما همواره ملاحظات دو سوي ماجرا را در نظر ميگيرد. يعني بايد به مطالبات مردم و جامعه مدني توجه کرد اصلاحات مدنظر جامعه را دنبال کرد. گام اول آن تلاش براي رفع نواقص، کمبودها و نارساييهاي قانون است. تغيير در اين حوزه البته با واکنشهايي مواجه خواهد شد و مسيري آسان نخواهد بود. اصلاحطلبان بايد نسبت خود را با اين دوگانه جديد روشن کنند؛ دوگانهاي که تقريبا دو سال است شکل گرفته است.
دوران جديدي که اصلاحطلبان بايد شروع کرده و پوستاندازي کنند، تابع چه مولفههايي است؟
تاکيد کردم که اصلاح و تغيير قانون اساسي گام اول برونرفت از دشواريهاست. يعني اولين مولفه اصلاحطلبي در دوران جديد بايد تلاش در اين مسير باشد. هر اصلاحطلبي که در اين روند نگاه و حرکت نکند، نخواهد توانست رويکردهاي خود را پيش ببرد. اگر بخواهم يک مولفه بسيار قوي و روشن براي اصلاحطلبي بگويم همين رويه خواهد بود؛ يعني تلاش براي اصلاح و تکميل نارساييها.
با توجه به اينکه اصولگرايان قاطبه مجلس آينده را در دست خواهند گرفت، نحوه مواجهه آنها با دولت و شخص رئيسجمهور چگونه خواهد بود؟
من معتقدم مقام معظم رهبري اجازه برخورد پرتنش با آقاي روحاني و دولت به مجلس نخواهد داد. چون هم مقام معظم رهبري و هم هسته سخت قدرت بهرغم برخي حرفهايي که آقاي روحاني ميزند، به اين جمعبندي رسيده که آقاي روحاني درکل رئيسجمهوري هماهنگ است و لذا تا 1400 با او خواهند آمد، اما حتما اين مجلس راه را براي شکلگيري حوادثي از جنس 92 و 96 خواهد بست.
برخي از فعالان سياسي معتقدند مجلس دهم آنچنان که بايد در راس امور نبود و نتوانست در تصميمات کلان کشور تاثير بگذارد؛ از ديد شما مجلس يازدهم ميتواند به رأس امور بازگردد؟
خير؛ با اين ترکيبي که پيشبيني ميشود مجلس جديدي شکل خواهد گرفت و بخش قابل توجه آن نيروهاي کمتجربه و تندرو هستند، بهنظرم اين مجلس از جنس مجلس هفتم خواهد بود البته به مراتب هماهنگتر با هسته سخت. از اين جهت نبايد انتظار داشت که اين مجلس بتواند چندان تغييري ايجاد کند و به راس امور بازگردد. آنهايي که در اين دوره روي کار خواهند آمد توانايي لازم را براي بالابردن وزن مجلس و تاثيرگذاري در تصميمات کلان نخواهند داشت و همانظور که گفته ميشود مجلس دهم در راس امور نبود، مجلس يازدهم نيز نميتواند در راس امور باشد.