آینده چه خواهد شد؟ این مهمترین سوالی است که این روزها ذهن مردم جامعه ایران را درگیر کرده است. در ماههای گذشته اتفاقاتی در کشور رخ داده که جامعه ایران در حالتی قرار گرفته که گویا میل به تغییر و اصلاح دارد اما یا توانایی کافی ندارد و یا موانع پیش رو چنین اجازهای نمیدهند. در برخی مقاطع این میل به اصطلاح شکل مدنی دارد و در برخی مقاطع شکل توأم با خشونت به خود میگیرد. با این وجود آنچه مشهود و قطعی است خواست تغییر است. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع دکتر تقی آزاد ارمکی استاد دانشگاه و جامعهشناس گفتوگو کرده است. آزاد ارمکی معتقد است: «شما روزی را خواهید دید که با صدای بلند گفته میشود که برخی شیوههای مدیریتی گذشته اشتباه بوده است. روزی فرا خواهد رسید که به اشتباهبودن برخی رویهها در استفاده از افراد ناکارآمد و دور کردن نخبگان اعتراف خواهد شد. ما نیازمند پذیرش شرایط نامطلوب هستیم. در چنین شرایطی جامعه حاضر به فروپاشی نیست و قصد ندارد هزینه آن را متحمل شود. جامعه قصد دارد از این چالشها عبور کند. به همین دلیل نیز تغییرات پنهان در جامعه رخ میدهد و برخی تحولات بهصورت نامحسوس انجام میشود.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
آيا جامعه با چشمانداز مبهمي نسبت به آينده مواجه شده و نشانههاي خوبي مشاهده نميکند؟
به گزارش روزنو :برخي از جامعهشناسان که بيشتر دغدغه ديده شدن دارند، با توجه به اتفاقاتي که در سال جاري رخ داد عنوان ميکنند سال آينده سال تمام شدن است و ديدگاهي همراه با يأس و نااميدي نسبت به آينده دارند. اين عده از جامعهشناسان معتقدند جامعه ايران در سال آينده دو راه بيشتر پيش روي خود نميبيند؛ يا بايد تن به دشواريها بدهد و يا بايد تحرک تندتري داشته باشد. اين ديدگاهي است که برخي از تئوريسينهاي خارج از کشور نيز آن را مطرح ميکنند و معتقدند جامعه ايران يا بايد به شرايط تن بدهد و يا اينکه تغييرات اساسيتري انجام شود. در داخل کشور نيز در برخي مقاطع اصلاحطلبان ليدر اين گفتمان ميشوند و در مقاطع ديگر اصولگرايان چنين وضعيتي پيدا ميکنند. در شرايط کنوني اصولگرايان معتقدند دولت آقاي روحاني که با کمک جريان اصلاحطلب به قدرت رسيده، در عملکرد خود ناتوان بوده و مشکلات مردم را بيشتر کرده است. راه نجات نيز عبور از اين دولت و تشکيل دولت جديد است که رويکرد متفاوتي داشته باشد. بنده معتقدم چنين ديدگاههايي مشکلات را حل نميکند و بلکه بيشتر به سود راديکالها و کساني که بهدنبال قدرت هستند تمام خواهد شد. بهنظر من جامعه ايران آنچنان هم نااميد و مأيوس نيست. اگر چنين بود اين زيست اجتماعي که در جامعه وجود دارد، شکل نميگرفت. در چنين شرايطي برخي که احساس خطر ميکنند مهاجرت ميکنند و عده ديگري که احساس خطر نميکنند به سمت رويکردهاي مدني و اجتماعي حرکت ميکنند. اين رويکردهاي مدني امروز در بين خانوادهها و محفلهاي خانوادگي ظهور و بروز بيشتري پيدا کرده است. واقعيت اين است که جامعه تنها از يک مساله نااميد است و آن اينکه اغلب مسئولان فعلي نميتوانند مشکلات را درست حل وفصل کنند.
آيا اين يک اتفاق خوشايند است يا ناخوشايند؟
اين اتفاق خيلي خوبي است. مردم چنين جامعهاي بايد جشن بگيرند. مردم بهدنبال شرايطي هستند که بتوانند کنشگري اجتماعي انجام بدهند. دموکراسي در هيچجامعهاي با يک دولت فربه به وجود نميآيد. دموکراسي زماني شکل ميگيرد که براساس تغييرات کليت و شاکله سياسي پيشين اصلاح و نظام جديدي ايجاد شده باشد. اين وضعيت به خصوص درباره جنگهاي مهم و بزرگ تاريخ عينيت بيشتري داشته است. جامعه ايراني به اين نتيجه رسيده که دولت توانايي حل مشکلات را ندارد و به همين دليل به منطق ديگري رسيده است. جامعه ايران در حال انتقال قدرت از ساحت سياسي به ساحت اجتماعي است تا از اين طريق دولت منتخب را برساخت کند. برخلاف برخي که عنوان ميکنند جامعه ايران در حال حرکت به سمت نااميدي است، بنده معتقدم ما در بهترين دوران تاريخ اجتماعي ايران قرار گرفتهايم. جامعه ايران در شرايطي قرار گرفته که امکان استقرار يک دولت اقتدارگراي تماميتخواه را فراهم نميکند. به همين دليل نيز خود دولت فساد اقتصادي را مطرح ميکند. اين در حالي است که بهصورت طبيعي اين مساله بايد از طريق مخالفان سياسي مطرح ميشد. اين به معناي اين است که دولت از ضعف و ناتواني خود فغان سرداده و به آن اعتراف ميکند.
چرا در کشورهاي دموکرات قدرت سياسي به همراه قدرت اجتماعي در راستاي تحقق دموکراسي حرکت کردند اما اين وضعيت در ايران وجود ندارد و تنها در شرايطي ميتوان به تحقق دموکراسي اميدوار بود که قدرت از ساحت سياسي به ساحت اجتماعي منتقل شود؟
اغلب کشورهايي که امروز داراي دموکراسي هستند اين مرحله را در تاريخ خود طي کردهاند. شايد زودتر از ما اين مرحله را طي کرده باشند اما در يک مقطع زماني اين مرحله را پشت سر گذاشته اند، اين وضعيت در کشورهايي مانند فرانسه، آمريکا و انگليس رخ داده است. در اغلب اين کشورها هنگامي که گروههاي تماميتخواه اجازه بيشتر به حيات اجتماعي دادهاند از اين مرحله عبور کرده و به سمت دموکراسي حرکت کردهاند. هنگامي که يک دولت تماميتخواه در جامعه مستقر است کسي نميتواند دنبال نقد وضعيت موجود و حرکت به سمت دموکراسي باشد. با اين وجود هنگامي که دولت ناتوان شده و فساد بروز کرده، شرايط براي بروز دموکراسي بيشتر فراهم ميشود. پسزمينه اين اتفاق نيز تغيير بوده است. بعد از تغييرات و در دوران پس از جنگ ميتوانستيم به سمت دموکراسي حرکت کنيم. اين در حالي بود که در آن مقطع زماني داراي نقاط قوت مهمي هم بوديم. با اين وجود در تحقق پروژه شکست خورديم. در شرايط کنوني تحريمها ما را در شرايط جنگي قرار داده و باعث شده که فغان از ساختارهاي ناتوان بلند شود. در اين شرايط است که برخي عنوان ميکنند اعتماد عمومي نسبت به ساختارهاي تصميمگير کاهش پيدا کرده، در حالي که اين اتفاقي خوشايند است و به جاي نگراني بايد خوشحال بود.
آيا دولت ضعيف در دموکراتيزه شدن جامعه مانع ايجاد نميکند؟
چنين دولتي چارهاي جز اين ندارد. چنين دولتي بايد در تقابل و تعامل با عرصه نظام اجتماعي تغيير کند. مانع ايجاد کردن از موضع ضعف است نه قوت. در موضع قدرتبودن به معناي رفتاري ديگر است و مثلا اجازه داده نميشد مسئولي که دچار خطا شده و نمايندهاي که در دوران نمايندگي تخلف کرده است دوباره در انتخابات ثبت نام کند يا در رأس کارهايي قرار گيرد. از ضعف و هراس است که چنين رفتارهايي ديده ميشود و اجازه به ديگران داده نميشود. نتيجه اين رويکرد دروني کردن مشکل است. شما روزي را خواهيد ديد که با صداي بلند گفته ميشود که برخي شيوههاي مديريتي گذشته اشتباه بوده است. روزي فرا خواهد رسيد که به اشتباهبودن برخي رويهها در استفاده از افراد ناکارآمد و دور کردن نخبگان اعتراف خواهد شد. ما نيازمند پذيرش شرايط نامطلوب و بحراني هستيم. بحران به معناي اينکه در تصميمگيري ناتوان شده و به همين دليل فساد رشد کرده است. در چنين شرايطي جامعه حاضر به فروپاشي نيست و قصد ندارد هزينه آن را متحمل شود. جامعه قصد دارد از اين چالشها عبور کند. به همين دليل نيز تغييرات پنهان در جامعه رخ ميدهد و برخي تحولات بهصورت نامحسوس انجام ميشود. امروز يکي از دغدغههاي مهم مردم مساله حقوق انساني و حقوق شهروندي است. به همين دليل نيز صداي دستگاه قضائي بلند است. قوه قضائيه بهدليل اينکه قصد دارد به دغدغه مردم درباره حقوق خود پاسخ مناسبي بدهد بهدنبال اصلاح رفته است. با اين وجود برخي در اين بين گمان ميکنند از موضع و نگاه خاص دست به چنين اقدامي زده است. اين در حالي است که فشارهاي جامعه که بهدنبال جايگاه حقوقي و انساني خود است به قوه قضائيه فشار وارد کرده که در رويکرد خود تغيير ايجاد کند. در نهايت بايد گفت دستگاه قضائي به جاي اينکه جامعه را نجات بدهد نبايد دنبال چيز ديگري باشد.
از سخنان شما چنين برميآيد که جامعه ايران آبستن تغييراتي در آينده خواهد بود. آيا چنين است؟
بله.
اين تغييرات داراي چه مختصات و ويژگيهايي است؟
هنگامي که قدرت ضعيف ميشود فساد بيشتر خواهد شد. در چنين شرايطي بازيگران آينده تصميمگير جامعه ايران الزاما سياسي نخواهند بود و مسائل مربوط به زندگي مردم و حقوق و زيست اجتماعي آنها در اولويت قرار ميگيرد. مهمترين پيامد چنين وضعيتي بازيگران جديد سياسي و اجتماعي است که جهتگيري و ديدگاههاي جديدي براي مديريت جامعه خواهند داشت. پس از اين جامعه ايران وارد مرحله جديد ميشود و از نگاههاي خاص گذشته خود را رها خواهد کرد. در نتيجه در آيندهاي نه چندان دور جامعه ايران با افرادي مواجه خواهد شد که سامان فرهنگي و اجتماعي جديدي را طلب ميکنند. بازيگران اين عرصه نيز نگاهي صرفا ايدئولوژيک نخواهند داشت. در چنين شرايطي زندگي مردم داراي اهميت زيادي خواهد بود. اينکه اين فرايند به چه شکلي رخ خواهد داد داراي اهميت است. بنده اين فرايند را خشونتآميز نميبينم.
چرا اين فرايند عاري از خشونت خواهد بود؟
زماني که اصلاحطلبان در ايران قدرت را در اختيار داشتند ما به دموکراسي دست پيدا نکرديم و دچار راديکاليسم شديم. با اين وجود هنگامي که اصولگرايان قدرت را در دست گرفتند يک کنش دموکراتيک در کشور شکل گرفت. در چنين شرايطي جامعه در تقابل با گفتمان غالب راه ديگري در پيش گرفت و زيست اجتماعي خود را بهصورت مدني و غيرخونين تغيير داد. در اين فضا کساني مسير را مهيا کردند که در گذشته قرار بود براي تحقق دموکراسي در ايران رفتار تند داشته باشند. شرايطي که جامعه ايران در آينده سپري خواهد کرد ممکن است شرايطي را به وجود بياورد که به برخي از افراد سخت بگذرد اما به جامعه سخت نخواهد گذشت. کساني که تا ديروز قرار بوده کودتا کنند امروز به افرادي تبديل ميشوند که از رفتارهاي انتحاري جلوگيري ميکنند و اجازه اتفاق تند را نميدهند.
فشار تغييري که شما عنوان ميکنيد ممکن است براي طبقه متوسط جامعه قابل هضم باشد اما طبقه پايين جامعه داراي چنين ظرفيتي نيست و ممکن است اين تغييرات شکل خشونتآميز به خود بگيرد. آيا چنين نيست؟
آن چيزي که اصولگرايان را بهعنوان پيروز انتخابات مجبور ميکند از رفتارهاي جزمي دست بردارند، ضرورتهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه است. در چنين شرايطي اصولگرايان که به دعوت اقشار مردم وارد صحنه شده مجبور ميشوند بيشتر از اصلاحطلبان کنش اصلاحطلبي از خود نشان دهند. به همين دليل مجبور به ميرايي سياسي خواهند شد. در چنين شرايطي اصلاحطلبي فرصت بازپروري و قدرت گرفتن پيدا ميکنند. اين اتفاقات نيز در کوتاهمدت رخ خواهد داد و ساليان زيادي طول نخواهد کشيد. جامعه ديگر فرصت ندارد. هيچ نگاه و نگرش خاصي ديگر اين قدرت را ندارد که به جامعه اجازه تغيير ندهد. شرايط منطقه نيز تغيير کرده و ديگر کشورهاي منطقه مانند گذشته منتظر ننشستهاند که چه خواهد شد و بلکه همگي در مسير تغيير و تعالي قرار گرفتهاند. ضمن اينکه آمريکا نيز در منطقه خاورميانه است و به راحتي منطقه را ترک نخواهد کرد. در نتيجه شرايط به شکلي نيست که گويا فرصت زيادي براي تغيير وجود دارد. امروز جامعه ايران با هشتاد و پنجميليون نفر در صحنه تغيير مواجه است.
آيا اين تغيير نياز به اتاق تصميمگيري و يا ليدري واحد ندارد؟
اين تغيير اگر ليدر پيدا کند خطرناک خواهد شد. در نتيجه بهتر است سر نداشته باشد. در چنين شرايطي به جاي نيروهاي متمرکز با نيروهاي متکثر مواجه خواهيد بود. منازعات جامعه بايد دروني باشد تا غليان و تلاطم پيدا کند. رهبري واحد تنها براي انقلاب مناسب است و نه براي تغيير. در شرايط کنوني اين نيروهاي متکثر مسير تغيير را مشخص خواهند کرد. اگر مشاهده ميکنيم در اتفاقات آبانماه راديکاليسم وجود داشت بهدليل برخي عملکردها بود. اگر مديريت درست عمل کرده بود اعتراضات اين شکل را به خود نميگرفت. اين اتفاق در سال88 نيز رخ داد. ورود غيرضروري به عرصه مناقشات اجتماعي فضا را راديکال ميکند. هنگامي که دولت ضعيف ميشود امکان مداخله در مناقشات اجتماعي و فرهنگي را از دست ميدهد. چنين جامعه بر گمان ميکند ميتواند حرف بزند. در نتيجه حرف ميزند، عمل ميکند و پيش ميرود. در نتيجه شرايط امروز جامعه ايران بهترين وضعيت براي رسيدن به دموکراسي پنهان است. امروز جامعه ايران همه چيز را نقد کرده و چيزي باقي نمانده که آن را نقد نکرده باشد. اين نشانه بسيار خوبي براي تغيير در جامعه است.