قریب چهل روز از شهادت سردار قاسم سلیمانی میگذرد و هنوز ناگفتهها درباره شخصیت او زیاد است. شاید درجههای نظامی او بیشتر در تصاویر منتشر شده دیده شود، اما آن گونه که همراهانش توصیف میکنند حاج قاسم سلیمانی در لباس غیر نظامی اخلاقی متفاوت داشته است. هر چند او نظامی و غیر سیاسی بود اما برای حل مشکلات کشور تلاش میکرد.
سید محمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات و از چهرههای شناخته شده اصلاحطلب که با شهید حاج قاسم سلیمانی نشست و برخاست داشته در وصف او میگوید: «بیش از همه ما اهمیت و ارزش فرمایشات، حرکت و توصیههای امام را درک میکرد و هرچه داشت در آن مسیر بود. یکی از پیروان راستین بود؛ منتها به دلیل خودداری از تظاهر و تفاخر سعی نمیکرد که خودش را این طرف و آن طرف نزدیک کند و بشناساند.» دعایی اما روایت جدیدی از تلاشهای حاج قاسم برای حل چالشهای کشور تعریف کرده است. دعایی میگوید شهید سلیمانی چند روز قبل از شهادت در پاسخ به درخواست اسحاق جهانگیری پذیرفته که واسطه حل موضوع حصر شود.
حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی صبحگاه جمعه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ در حمله هلیکوپتری آمریکاییها در فرودگاه بغداد به شهادت رسید. از آن روز تا به حال ابعاد پنهان شخصیت فرمانده سپاه قدس بیشتر آشکار شده است. بخصوص در عرصه سیاست. دعایی میگوید با این که مشهور است من به آقای خاتمی ارادت دارم، ولی ایشان من را به مراسم روضه شخصی خود دعوت میکردند.
دعایی در مصاحبه با جماران در وصف این مجلس روضه گفته: بعد از سخنرانی چراغها خاموش میشد و مداحی میکردند. ما هم بلند میشدیم و سینه میزدیم. دو نفر در تاریکی آن جمعیت بیخ گوش من گفتند که «سلام ما را به آقای خاتمی برسان». یعنی این طیفها هم آنجا دعوت میشدند؛ در حالی که در آن منطقه مسکونی یعنی شهرک شهید دقایقی نوعاً همرزمان سطح بالای ایشان در سپاه ساکن هستند. این به دلیل رواداری و یک نوع نظربلندی و نگاه فراجناحی است. آنها همه میدانستند من شهره هستم به اینکه کاکایم (آقای خاتمی) را دوست دارم. شاید هم بعضی از آنها گلایه میکردند که چرا اینها را دعوت کردهاید. ولی او هم دعوت میکرد و هم فضایی بود که همگنان اینچنینی حضور داشتند و در تاریکی در گوش من میگفتند که سلام ما را به آقای خاتمی برسان.
آن گونه که روایت میشود رواداری حاج قاسم سلیمانی تنها به طیفهای مختلف سیاسی محدود نمیشود. بلکه شیوه مواجهه او با مردم و گروههای مختلف نیز قابل توجه است. دعایی تعریف میکند که یک نمونه آن را من اخیراً شنیدهام که خیلی جالب هم هست. یکی از دوستان گفت که در فرودگاه کرمان پروازی بود که بنا بود مسافران حرکت کنند و از سالن فرودگاه اعلام میشود که آماده پرواز باشید. مسافران سوار اتوبوسی میشوند که آنها را به کنار هواپیما برساند. حاج قاسم هم یکی از این مسافران بوده است. آقای سروشیان از بزرگان زرتشتیان کرمان است. زرتشتیان در کرمان طایفه محبوب و نجیبی هستند. آدمهایی خوشنام، امین و مورد احترام هستند. آنها در عزاداریهای حضرت اباعبدالله(ع) شرکت میکنند، نذر میدهند و شریک میشوند. آدمهای خوش برخورد و خوشقلبی هستند. سروشیان وقتی میبیند حاج قاسم در اتوبوس نشسته روی شانه ایشان دست میگذارد و میگوید «حاج آقا ما شما را دوست داریم». حاج قاسم وقتی او را میشناسد بلند میشود، بغلش میکند، میبوسد و کنار هم مینشینند. بعد میپرسد مشکل شما چیست؟ میگوید مشکل قضایی داریم و به تهران میرویم. ایشان میگوید شما تلفنتان را بدهید و من میگویم یکی از دوستان کمک کند تا مشکل شما حل شود. او هم تلفنش را میدهد. روز بعد از دفتر حاج قاسم به سراغش میروند، مدارکش را میگیرند، اظهاراتش را گوش میکنند، دنبال کارش را میگیرند و به نتیجه مطلوبی هم میرسد.»
دعایی همچنین در جریان مصاحبه خود گفته:«من دو جریانی که خود حاج قاسم با من در میان گذاشت را شاهد میگیرم. یک دفعه در بیت مقام معظم رهبری مناسبتی بود که ما با هم برخورد کردیم. دو هفته بعد از مراسمی بود که به اسم نکوداشت برای من در کتابخانه ملی گذاشته بودند. البته دیر به من اطلاع دادند و علیرغم مخالفت من برنامه را گذاشتند و من هم به رغم میل باطنی و به احترام برگزارکنندگان، پذیرفتم. طیفهای مختلفی آنجا آمدند و صحبت کردند و پیام دادند. حاج قاسم یک هفته بعد من را دید و با یک لحن بسیار صمیمی و انسانی گفت«به ما خبر ندادید؛ من هم دلم میخواست آنجا بیایم و چیزهایی بگویم». من شرمنده شدم و سعی کردم دستش را ببوسم.
او میافزاید: «یک مورد دیگر اینکه، او میدانست من برای بازگرداندن فضای ملاطفت و مهر فیمابین آقای خاتمی و مقام معظم رهبری و بیت ایشان، تلاشها و حرکتهایی داشتهام، و میدانست که من نسبت به آقای خاتمی علاقه دارم و هنوز وفادار به عهدی هستم که نیم قرن پیش با یکدیگر داشتیم. چون معتقدم که آقای خاتمی عوض نشد. آقای خاتمی سالم، معتقد و یکی از علاقهمندان و خدمتگزاران جدی انقلاب، امام و مقام معظم رهبری است. حاج قاسم حتی میدانست که ما بعد از کنار رفتن آقای خاتمی و انزوای ایشان برای نوعی ادای احترام و نشان دادن یک وفای ویژه سالروز تولدشان را آنجا میرویم و تبریک میگوییم. ایشان یک بار به من گفت، «شما با ارتباطاتی که داشتهاید سعی کنید مسأله بین آقا و اصلاحطلبان را حل کنید و پیگیری کنید». این یک خواسته خیلی خیرخواهانه بود.آقای جهانگیری گفت، «ما شب قبل از اینکه حاج قاسم به منطقه برود با ایشان صحبت کرده بودیم که به دلیل اعتماد و علاقهای که آقا به ایشان دارند برای وساطت ایشان خدمت آقا حرکتی صورت بگیرد و ایشان تلاشی کند که روابط بین دوستان تلطیف شود؛ به خصوص طیف مورد حصر». چون یک نگرانی وجود داشت که به دلیل سن بالای آنها و شاید بیماری اتفاقاتی بیفتد که خوشایند نباشد. میگفت با حاج قاسم صحبت کردیم و حاج قاسم هم پذیرفت که مطرح کند و گفت، «من وقتی از سفر برگشتم سعی میکنم که دنبال کنم». یعنی در این موقعیت بود که هم بشنود و هم بپذیرد.»