شاه نیز میگفت که «هرکس نمیخواهد پاسپورت بگیرد و برود»
تکرار گفتمان «رستاخیزی» شاه پهلوی در صداوسیما و خط و نشان برای مردم؛ آیا منتقدان باید از ایران بروند؟
اگر زمانی پادشاه قدرقدرت قوی شوکتِ!! کشور، میگفت هرکسی رستاخیزی نیست پاسپورت بگیرد و از ایران برود، حالا کارشناسشدههای تازه از گرد راه رسیده گفتمان «ما از همه انقلابیتریم»، در روزهایی که مردم ایران به احترام خون سردار رشید وطن تمام قد ایستادهاند، حرف آن شاه را تکرار میکنند.
روزنو : اگر زمانی پادشاه قدرقدرت قوی شوکتِ!! کشور، میگفت هرکسی رستاخیزی نیست پاسپورت بگیرد و از ایران برود، حالا کارشناسشدههای تازه از گرد راه رسیده گفتمان «ما از همه انقلابیتریم»، در روزهایی که مردم ایران به احترام خون سردار رشید وطن تمام قد ایستادهاند، حرف آن شاه را تکرار میکنند.
به گزارش روز نو :اخیرا ویدئویی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که در آن یکی از چهرههای آشنای تلویزیونی، در برنامهای در رسانه ملی، به مناسبت تکریم شهید حاج قاسم سلیمانی، از گفتمانی نامشخص، به عنوان باور همه مردم ایران سخن میگوید و تأکید دارد هرکس این گفتمان را ندارد، از این کشور برود.(مشاهده ویدئو در اینجا)
در این ویدئو، زینب ابوطالبی از مجریهای شبکه افق، در برنامهای که در روز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی پخش میشود، میگوید: «من تأکید دارم که ما جنگطلب نیستیم اما گفتمانی که به آن باور داریم اقتضائاتی دارد و گاهی میطلبد که ما حماسی و جهادی زندگی کنیم؛ گاهی که البته شاید بیش از گاهی. و من به شدت اعتقاد دارم که باید یک خرده دوز این جدیت را در زندگیمان و فاصله گرفتن از بعضی مادیتهایی که تابحال خیلی درگیرش شدهایم به دلایل مختلف، در این چهل سال متأسفانه برخی ترویجش کردند و خواستند که یک زندگی نه سیخ بسوزد و نه کباب را برای ما درست کنند که یک حد میانه معتدل به نظر عاقلانه برای ما تفسیر و تبیینش کردند. اما به برکت خونی که ریخته شد ما یک تکان جدی خوردیم که یا باید آن حرفها را ببوسیم و کنار بگذاریم، ببخشید شاید توی دوربین من نباید این حرف را بزنم ولی اگر کسی اعتقاد ندارد، جمع کند از ایران برود. برود همان جاهایی که همان رفاه و همان مدل زندگی را دارد و اگر اعتقاد داریم به نظرم باید جدی به میدان بیاییم. به نظرم امروز نشان دادیم که همه ما ایرانیان به یک مدل زندگی سلحشورانه احتیاج داریم و آن مدل را نیاز داریم....»
تکرار گفتمان «رستاخیزی» شاه پهلوی در صداوسیما و خط و نشان برای مردم؛ آیا منتقدان باید از ایران برود؟
زینب ابوطالبی، مجری محجبه، بیحاشیه و نسبتا محبوب تلویزیون است که حدود دو دهه پیش با برنامه نوجوانانه نیمرخ، شهرتی در میان بچههای دهه شصت و هفتاد به دست آورد. او که پس از شهرت، مدتی از مقابل دوربین تلویزیون کنار رفت، در دهه ۹۰ با برنامه «نیمه پنهان ماه» در شبکه افق دوباره به مقابل دوربین بازگشت. نکته جالب توجه برای کسانی که او را قبلا هم دیده بودند این بود که ابوطالبی حالا در دورهای با ظاهر ساده و بیپیرایه در مقابل دوربین مینشست که عمده بانوان چادری مجری در تلویزیون، به هزار و یک نقش و نگار همراه با چادر آراستهاند و ابوطالبی، در عین سادگی، مقابل همسران شهدا مینشست تا نیمه پنهان سلحشوری مردانی را بگوید که برای میهن از جان خود گذشتهاند. با همه این توفیقات، این روزها بنظر می رسد گویا قرار است او نیز با ایراد سخنان شاذ و جنجالی، از پله مجری برنامههای فانتزی یکباره صعود کرده و ورودش به جمع کارشناسان رسانه ملی کلید بخورد.
از این پرسش شاید شخصی و در عین حال ضروری بگذریم که «سرکار خانم ابوطالبی، رد زندگی سلحشورانه و جهادی و به دور از مادیت را در کجای زندگی شما میتوان جست؟»؛ اما نکته مهم و محل تأمل در سخنان این تازه کارشناس، آن بخشهایی است که هرچند بر زبان یک بانوی جوان جاری شده که همه او را با یک برنامه فانتزی نوجوانانه میشناسند و حالا در قامت یک کارشناس، از باورهای یک ملت سخن میگوید و برای آنان خط و نشان میکشد، اما بر کسی پوشیده نیست که این نگاه و رویکرد در بخشی از طیفهای فکری مدعی انقلابیتر بودن ریشه دارد؛ حتی اگر مانند زینب ابوطالبی، ندای درونشان در لابهلای کلماتشان بیرون بریزد که: من نباید این را مقابل دوربین تلویزیون بگویم! کسانی که نگاه تنگ خود را مرّ گفتمان مورد قبول همه مردم ایران میدانند و گفتمان طاغوتی «هرکس نمیخواهد پاسپورت بگیرد و برود»، را به جای گفتمان مورد قبول حاج قاسمها جا میزنند؛ حال آنکه بر هیچ یک از شنوندگان و مخاطبان سخنانشان مشخص نیست، آنچه آنان به عنوان گفتمان مورد قبول ایرانیان از آن دم می زنند و بیباوران به آن را محکوم به اخراج از کشور میدانند، دقیقا چیست و چه مختصاتی دارد؟!
«خود مردمپنداری» بلایی است که این سالها گریبان یکایک ما را گرفته است و این بلا اگر گریبان طیفهای فکری نزدیکتر به قدرت را بگیرد، سرنوشتی جز سرنوشت طواغیت را برای ما رقم نخواهد زد.
صفحات تاریخ بسیار نزدیک این کشور را باید ورق زد تا ببینیم زمانی طاغوت دوران چگونه با تبختر، مردم را به رستاخیز میخواند و میگفت: «هر کسی نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود.» این جملهای بود که محمدرضا پهلوی بعد از اعلام نظام تک حزبی در ایران و تعطیلی همه احزاب در اسفند ۱۳۵۳، چشم در چشم مردم ایران رو به دوربین تلویزیون گفت.
امروز لازم است همه ما نگاه عبرتآموز به تاریخ داشته باشیم و پیش از همه، کسانی که قلبا و نه مصلحتاندیشانه و منفعتطلبانه، باورهایی نزدیک به لایههای قدرت و حاکمیت دارند و ضمنا ایران را برای «گفتمان بازتولید شده رستاخیز» میدانند، به این پرسش پاسخ دهند که چهل سال پیش، «از میان قشرهای مختلف و متنوع مردم» و «سازندگان رستاخیز» کدامیک مجبور به بستن چمدان خود و ترک ایران شدند؟
باور کنیم که ایران برای همه ایرانیان است؛ پدران و برادران ما، در جنگ، برای زندگی کردن و امنیت تنها بخشی از ایرانیان نجنگیدند و خونشان بر زمین جاری نشد.
فقط مانده بود یک مجری برای ملت ایران تعیین تکلیف کند!
سایت عصرایران نیز در واکنش به اظهارات این مجری نوشته است: این صحنه را باید یکی از شرم آورترین لحظات تاریخ تلویزیون در ایران دانست. وقاحت را بدانجا رساندهاند که در برنامه زنده از تلویزیونی که با پول ۸۰ میلیون ایرانی اداره می شود، بی هیچ شرمی میگویند که اگر مثل ایشان فکر نمی کنیم، جمع کنیم و از ایران برویم! مگر ایران ملک طلق تو یا هر کس دیگری است که این گونه برای مردمانش تکلیف معین می کنی؟
همان حرفی را که ۴۵ سال پیش شاه می گفت، اینک یک دختر جوان در رسانهای میگوید که به جای ملی بودن، به خانه خاله شبیه شده است. مقصر، او نیست، کسانی هستند که تریبون مردم را دست او دادهاند تا اینگونه نفرت بپراکند. وقتی پای بزرگان این قوم را از تلویزیون کوتاه کنند، طبیعی است که زبان خردان، دراز می شود. تبر زدن بر درخت یگانگی ملت ایران، گویا رسالت بعضیها شده است و خدا میداند که در آن سوی پردهها چه میگذرد.
شاید گفته شود شاه میگفت اگر عضو حزب رستاخیز نمیشوید بروید حال آن که این خانم میگوید اگر اعتقاد به زندگی سلحشورانه ندارد، جمع کند و برود. در بخش اول مشترک نیست ولی در اصل تهدید، اشتراک به وضوح دیده می شود: از ایران بروند! هنوز یک هفته از سخنان رهبری در دیدار با مردم قم نمیگذرد که در آن به «وحدت زیر تابوت پیکر سردار سلیمانی» اشاره کردند. آیا سخنان خانم مجری – کارشناس شبکه افق، نسبتی با این کلام راهبردی دارد؟
اصل 33 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح میکند: «هیچ کس را نمیتوان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل اقامت مورد علاقهاش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور کرد مگر در مواردی که قانون مقرر میدارد.» با این وصف آیا میتوان ایرانیانی را که به گونهای متفاوت از ایشان میاندیشند از اقامت در محل مورد علاقه شان منع کرد یا راند؟
به گزارش روز نو :اخیرا ویدئویی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که در آن یکی از چهرههای آشنای تلویزیونی، در برنامهای در رسانه ملی، به مناسبت تکریم شهید حاج قاسم سلیمانی، از گفتمانی نامشخص، به عنوان باور همه مردم ایران سخن میگوید و تأکید دارد هرکس این گفتمان را ندارد، از این کشور برود.(مشاهده ویدئو در اینجا)
در این ویدئو، زینب ابوطالبی از مجریهای شبکه افق، در برنامهای که در روز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی پخش میشود، میگوید: «من تأکید دارم که ما جنگطلب نیستیم اما گفتمانی که به آن باور داریم اقتضائاتی دارد و گاهی میطلبد که ما حماسی و جهادی زندگی کنیم؛ گاهی که البته شاید بیش از گاهی. و من به شدت اعتقاد دارم که باید یک خرده دوز این جدیت را در زندگیمان و فاصله گرفتن از بعضی مادیتهایی که تابحال خیلی درگیرش شدهایم به دلایل مختلف، در این چهل سال متأسفانه برخی ترویجش کردند و خواستند که یک زندگی نه سیخ بسوزد و نه کباب را برای ما درست کنند که یک حد میانه معتدل به نظر عاقلانه برای ما تفسیر و تبیینش کردند. اما به برکت خونی که ریخته شد ما یک تکان جدی خوردیم که یا باید آن حرفها را ببوسیم و کنار بگذاریم، ببخشید شاید توی دوربین من نباید این حرف را بزنم ولی اگر کسی اعتقاد ندارد، جمع کند از ایران برود. برود همان جاهایی که همان رفاه و همان مدل زندگی را دارد و اگر اعتقاد داریم به نظرم باید جدی به میدان بیاییم. به نظرم امروز نشان دادیم که همه ما ایرانیان به یک مدل زندگی سلحشورانه احتیاج داریم و آن مدل را نیاز داریم....»
تکرار گفتمان «رستاخیزی» شاه پهلوی در صداوسیما و خط و نشان برای مردم؛ آیا منتقدان باید از ایران برود؟
زینب ابوطالبی، مجری محجبه، بیحاشیه و نسبتا محبوب تلویزیون است که حدود دو دهه پیش با برنامه نوجوانانه نیمرخ، شهرتی در میان بچههای دهه شصت و هفتاد به دست آورد. او که پس از شهرت، مدتی از مقابل دوربین تلویزیون کنار رفت، در دهه ۹۰ با برنامه «نیمه پنهان ماه» در شبکه افق دوباره به مقابل دوربین بازگشت. نکته جالب توجه برای کسانی که او را قبلا هم دیده بودند این بود که ابوطالبی حالا در دورهای با ظاهر ساده و بیپیرایه در مقابل دوربین مینشست که عمده بانوان چادری مجری در تلویزیون، به هزار و یک نقش و نگار همراه با چادر آراستهاند و ابوطالبی، در عین سادگی، مقابل همسران شهدا مینشست تا نیمه پنهان سلحشوری مردانی را بگوید که برای میهن از جان خود گذشتهاند. با همه این توفیقات، این روزها بنظر می رسد گویا قرار است او نیز با ایراد سخنان شاذ و جنجالی، از پله مجری برنامههای فانتزی یکباره صعود کرده و ورودش به جمع کارشناسان رسانه ملی کلید بخورد.
از این پرسش شاید شخصی و در عین حال ضروری بگذریم که «سرکار خانم ابوطالبی، رد زندگی سلحشورانه و جهادی و به دور از مادیت را در کجای زندگی شما میتوان جست؟»؛ اما نکته مهم و محل تأمل در سخنان این تازه کارشناس، آن بخشهایی است که هرچند بر زبان یک بانوی جوان جاری شده که همه او را با یک برنامه فانتزی نوجوانانه میشناسند و حالا در قامت یک کارشناس، از باورهای یک ملت سخن میگوید و برای آنان خط و نشان میکشد، اما بر کسی پوشیده نیست که این نگاه و رویکرد در بخشی از طیفهای فکری مدعی انقلابیتر بودن ریشه دارد؛ حتی اگر مانند زینب ابوطالبی، ندای درونشان در لابهلای کلماتشان بیرون بریزد که: من نباید این را مقابل دوربین تلویزیون بگویم! کسانی که نگاه تنگ خود را مرّ گفتمان مورد قبول همه مردم ایران میدانند و گفتمان طاغوتی «هرکس نمیخواهد پاسپورت بگیرد و برود»، را به جای گفتمان مورد قبول حاج قاسمها جا میزنند؛ حال آنکه بر هیچ یک از شنوندگان و مخاطبان سخنانشان مشخص نیست، آنچه آنان به عنوان گفتمان مورد قبول ایرانیان از آن دم می زنند و بیباوران به آن را محکوم به اخراج از کشور میدانند، دقیقا چیست و چه مختصاتی دارد؟!
«خود مردمپنداری» بلایی است که این سالها گریبان یکایک ما را گرفته است و این بلا اگر گریبان طیفهای فکری نزدیکتر به قدرت را بگیرد، سرنوشتی جز سرنوشت طواغیت را برای ما رقم نخواهد زد.
صفحات تاریخ بسیار نزدیک این کشور را باید ورق زد تا ببینیم زمانی طاغوت دوران چگونه با تبختر، مردم را به رستاخیز میخواند و میگفت: «هر کسی نمیخواهد عضو حزب رستاخیز شود پاسپورتش را بگیرد و برود.» این جملهای بود که محمدرضا پهلوی بعد از اعلام نظام تک حزبی در ایران و تعطیلی همه احزاب در اسفند ۱۳۵۳، چشم در چشم مردم ایران رو به دوربین تلویزیون گفت.
امروز لازم است همه ما نگاه عبرتآموز به تاریخ داشته باشیم و پیش از همه، کسانی که قلبا و نه مصلحتاندیشانه و منفعتطلبانه، باورهایی نزدیک به لایههای قدرت و حاکمیت دارند و ضمنا ایران را برای «گفتمان بازتولید شده رستاخیز» میدانند، به این پرسش پاسخ دهند که چهل سال پیش، «از میان قشرهای مختلف و متنوع مردم» و «سازندگان رستاخیز» کدامیک مجبور به بستن چمدان خود و ترک ایران شدند؟
باور کنیم که ایران برای همه ایرانیان است؛ پدران و برادران ما، در جنگ، برای زندگی کردن و امنیت تنها بخشی از ایرانیان نجنگیدند و خونشان بر زمین جاری نشد.
فقط مانده بود یک مجری برای ملت ایران تعیین تکلیف کند!
سایت عصرایران نیز در واکنش به اظهارات این مجری نوشته است: این صحنه را باید یکی از شرم آورترین لحظات تاریخ تلویزیون در ایران دانست. وقاحت را بدانجا رساندهاند که در برنامه زنده از تلویزیونی که با پول ۸۰ میلیون ایرانی اداره می شود، بی هیچ شرمی میگویند که اگر مثل ایشان فکر نمی کنیم، جمع کنیم و از ایران برویم! مگر ایران ملک طلق تو یا هر کس دیگری است که این گونه برای مردمانش تکلیف معین می کنی؟
همان حرفی را که ۴۵ سال پیش شاه می گفت، اینک یک دختر جوان در رسانهای میگوید که به جای ملی بودن، به خانه خاله شبیه شده است. مقصر، او نیست، کسانی هستند که تریبون مردم را دست او دادهاند تا اینگونه نفرت بپراکند. وقتی پای بزرگان این قوم را از تلویزیون کوتاه کنند، طبیعی است که زبان خردان، دراز می شود. تبر زدن بر درخت یگانگی ملت ایران، گویا رسالت بعضیها شده است و خدا میداند که در آن سوی پردهها چه میگذرد.
شاید گفته شود شاه میگفت اگر عضو حزب رستاخیز نمیشوید بروید حال آن که این خانم میگوید اگر اعتقاد به زندگی سلحشورانه ندارد، جمع کند و برود. در بخش اول مشترک نیست ولی در اصل تهدید، اشتراک به وضوح دیده می شود: از ایران بروند! هنوز یک هفته از سخنان رهبری در دیدار با مردم قم نمیگذرد که در آن به «وحدت زیر تابوت پیکر سردار سلیمانی» اشاره کردند. آیا سخنان خانم مجری – کارشناس شبکه افق، نسبتی با این کلام راهبردی دارد؟
اصل 33 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح میکند: «هیچ کس را نمیتوان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل اقامت مورد علاقهاش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور کرد مگر در مواردی که قانون مقرر میدارد.» با این وصف آیا میتوان ایرانیانی را که به گونهای متفاوت از ایشان میاندیشند از اقامت در محل مورد علاقه شان منع کرد یا راند؟
منبع: ایرنا