تجربه تلخ و وحشتناک سمانه در خانه مجردی فرزاد | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۰
یک بار طعم بدبختی را با دوستی خیابانی چشیده بودم اما باز هم عبرت نگرفتم و با یک آشنایی خیابانی دیگر خود را در منجلاب گناه غرق کردم. حالا دیگر سرخورده شده ام و به خاطر مشکلات روحی که برایم به وجود آمده است تعادل روانی ام را هم از دست داده ام.

امروز تنها مانده ام و فقط به آینده تاریک خودم می اندیشم که آیا راه بازگشتی خواهم داشت؟! سمانه درحالی که بر گذشته خود افسوس می خورد ادامه داد: دختری سرکش با روحیات متفاوت از دیگر همسن و سال های خودم بودم و هجدهمین بهار زندگی را پشت سر می گذاشتم که با پسر همسایه دوست شدم.

آن روزها غرق در غرور جوانی می خواستم با آرایش های غلیظ جلب توجه کنم. خانواده هم مرا آزاد گذاشته بودند و حتی مادرم برایم لوازم آرایشی می خرید. پس از مدتی ارتباط مخفیانه و تماس های تلفنی، بالاخره احمد به خواستگاری ام آمد و باهم ازدواج کردیم غافل از این که این گونه آشنایی ها و ازدواج ها فقط براساس «احساسات جوانی» است و عقل و منطق در آن دخالتی ندارد اما نمی دانم چرا فکر می کردم این حرف ها فقط برای دیگران است و من با عشق و علاقه همسرم را انتخاب کرده ام. هنوز ۶ماه از زندگی مشترکمان نگذشته بود که «عشق و علاقه» جای خود را به «نفرت و نزاع» داد و بدین ترتیب با فروکش کردن احساسات جوانی از یکدیگر جدا شدیم.

پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود به همین خاطر هم مرا وادار کرد که برای فراموش کردن این «شکست تلخ» در دانشگاه آزاد ادامه تحصیل بدهم. ۴سال بعد مهندس معماری شدم و با سرمایه ای که پدرم در اختیارم گذاشته بود خیلی زود وضعیت مالی خوبی پیدا کردم. در همین دوران بود که بی توجه به شکستی که در زندگی به خاطر «عشق خیابانی» خورده بودم، در حالی که مطلقه بودم با جوانی که ۳سال از من کوچکتر بود دوست شدم.

فرزاد که می دانست از تمکن مالی برخوردارم و دیگر به او علاقه مند شده ام از من می خواست حتی قبض تلفن او را هم پرداخت کنم و من همه گرفتاری ها و مشکلات مالی او را برطرف می کردم. ما مخفیانه با یکدیگر محرم شده بودیم و قرار بود بعد از مدتی اگر روحیات مان با یکدیگر هم خوانی داشت ازدواج کنیم. اما او پس از یک سال که از من سوءاستفاده کرد دو روز قبل به بهانه ای مرا به یک خانه مجردی در بولوار هاشمیه کشاند و به شدت کتک زد او از شب گذشته هم با ارسال پیام از من می خواهد یا20 میلیون تومان پول به او بدهم یا مرا می کشد. مادر فرزاد هم که از ارتباط من و پسرش به شدت ناراضی است او را در منزل پنهان کرده است و اجازه نمی دهد تا با او روبه رو شوم. سمانه با گفتن این جملات، آرایش های غلیظ خودرا پاک کرد و گفت: دیگر خسته شده ام نمی خواهم با این آرایش های زننده جلب توجه کنم. کاش آن روز که برای اولین بار لوازم آرایشی را به دست گرفتم مادرم دستم را داغ می کرد که این گونه بدبخت نمی شدم.
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز