انتظار میرفت که سال 98 یکی از پر خبرترین و پر سوژهترین سالها برای رسانهها باشد اما برعکس شده و یکی از بیرمقترین سالهای انتخابات است. فضای انتخاباتی در کشور اصلا شبیه سالهای گذشته در آستانه انتخابات نیست. فعالان سیاسی همه تلاش خود را میکنند تا دوباره شور و نشاط را به فضای سیاسی کشور برگردانند و سطح مشارکت مردم را بالا ببرند اما گویی احزاب و جریانهای سیاسی در خوابی عمیق فرو رفتهاند و قرار نیست به این زودی از این خواب سنگین بیدار شوند و آنها دچار نوعی سستی فعالیت در رابطه با انتخابات شدهاند. درواقع حیات و شادابی یک جامعه را با شاخصههایی چند میتوان سنجید که یکی از آنها فعالیتها و تلاشهای سیاسی سیاستپیشگان و احزاب سیاسی است. اما جامعه پیرامونی ما چندی است سیاست را به فراموشی سپرده و تن به سکوت سیاسی داده که البته این امر در درازمدت حتما خطرساز است.
به گزارش روز نو :فعالان و نخبگان فکری و سیاسی دلایل زیادی را نسبت به این بیرمقی و سکون سیاسی مطرح کردهاند. از جمله نبود راهکار و استراتژی کارآمد از سوی احزاب سیاسی، وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و همچنین عدم بروزرسانی گفتمانسازی بین جریانهای سیاسی اشاره میکنند. کارشناسان با اینکه میدانند ادامه چنین روندی برای فضای سیاسی کشور ناخوشایند است اما هنوز نتوانستهاند راهکار و درواقع راه درمانی برای برونرفت از آن بیابند.
درواقع با وجود آنکه جریانها و احزاب سیاسی این رکود و رخوت را درک میکنند، میدانند دیگر نمیتوان با این فرمان جلو رفت. اما همچنان برای گذار از این دوران چارهاندیشی نکردهاند. آنچه در این میان باید مورد توجه قرار داد این است که نخبگان سیاسی و تئوریسینهای هرکدام از این جریانها باید به بازنگری در راهبردها و تاکتیکهای سیاسی بپردازند و همچنین بازاندیشی و اصلاح درون گفتمانی داشته باشند. در همین رابطه اخیرا برخی از شخصیتها و طیفهای مختلف این دو جریان سیاسی با تحرکات انتخاباتی خود در تلاش هستند تا دوباره فضای کشور را برای یک انتخابات گسترده آماده کنند و سطح مشارکت سیاسی را بالا ببرند. اما تا به حال این تلاشها نه تحرکی در بدنه اجتماعی ایجاد کرده و نه فضای کشور را به سمت انتخابات، یعنی بالاترین نماد مشارکت پیش برده است.
گویی دلسردی جامعه به احزاب و تشکلهای سیاسی هم سرایت کرده است. اگر در کشور تاکنون این انتخابات بود که به رونق احزاب میانجامد حالا دیگر حتی انتخابات هم قادر نیست احزاب را فعال کرده و سطح مشارکت سیاسی در کشور را بالا ببرد و به احزاب سیاسی رونق بدهد. هرچند این امر خود یکی از علل عدم تحزب و شکل نگرفتن نظام حزبی در کشور است. در واقع ناتوانی در حل مشکلات داخلی و نبود مدیریت کارآمد در شرایط بحرانی، نخبگان را سرخورده کرده است. شاید یکی از دلایلی که جریانهای سیاسی به بیتحرکی رسیدهاند، همین ناتوانی در رفع مشکلات کشور است و ناامیدی مردم از آنها بوده است.
درواقع اینها در مدیریت کشور نتوانستند کارنامه موفقی داشته باشند و عدم رضایت مردم از آنها باعث شده است به یک بنبست گفتمانی برسند. با نگاهی به فعالیتهای جریانهای سیاسی در سالهای اخیر میبینیم که هیچکدام از آنها گردش نخبگان نداشته بلکه جابهجایی مهره داشتهاند. زمانی که در احزاب و جریانهای سیاسی جوانگرایی رخ نمیدهد نتیجه آن همین بیتحرکی و بیرمقی میشود. این باعث میشود در جامعه ناامیدی رخ دهد که بسیار خطرناک است.
بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این باورند که اعتماد فعلی مردم به جریان سیاسی حاکم در انتخابات مجلس 98 و ریاست جمهوری 1400 ادامه پیدا نخواهد کرد چرا که مردم آنچه از جریانات سیاسی کشور انتظار داشتهاند، محقق شده نمیدانند و دیگر اقبالی به اصولگرایی، اصلاحطلبی و یا اعتدالگرایی نخواهند داشت.
اما پرسش این است که غیر از این جریانات سیاسی و انتخاب بین آنها گزینه دیگری هم مگر هست؟ یعنی مردم به سراغ مستقلین خواهند رفت و آنها را برای ادامه کار برخواهند گزید یا دوباره به یکی از جریانات سیاسی اعتماد خواهند کرد؟ تاریخ سیاسی و حزبی پس از انقلاب نشان میدهند، مردم به جریان و گروهی اقبال خواهند کرد که متناسب با نیازهای آنان برنامه و شعار ارائه کنند اما نباید فراموش کرد که این بار «شعار» صرف به درد مردم نخواهد خورد، بلکه آنان به برنامه و عملگرایی نیاز دارند؛ موضوعی که هر یک از چهرهها و جریانات سیاسی بتوانند آن را برای مردم باورپذیر کنند، در انتخابات موفق خواهند بود.
در این میان با توجه به شرایط سخت اقتصادی حاکم بر جامعه برخی معتقدند که بسیاری از مردم نسبت به اصلاحطلبان به جهت آنکه از حامیان اصلی دولت بودند ناامید شدهاند و این جریان سیاسی پایگاه اجتماعی خودش را تا حدودی از دست داده است. بنابراین شرایط فعلی به نفع اصولگرایان است و آنها برنده انتخابات پیشرو خواهند بود. در مقابل این دو دیدگاه تفکر دیگری وجود دارد که میگوید ممکن است هیچ کدام از این دو رویکرد رخ ندهد و تنها مردم به سوی مستقلین رفته و یا یک جریان بیهویت و پوپولیستی ظهور کند که آسیبی که این جریان به جامعه و فضای سیاسی کشور میزند کمتر از عدم مشارکت سیاسی نیست.
درواقع اگر همین روال فعلی در کشور ادامه یابد، این انتخابات برای جریانهای سیاسی کشور و همه مسئولان، مسئلهای به نام چگونگی دعوت مردم را به همراه خواهد داشت. هرچند این سکوت سنگین نشانه نبود گفتمان از سوی جریانها و یا عدم تمایل بدنه اجتماعی به برنامهها و راهکارهای آنان است.
در چنین شرایطی آنچه باید نسبت به بالا بردن سطح مشارکت سیاسی در کشور بدان توجه کرد، این است که مردم زمانی رای میدهند که تغییر معناداری احساس کنند، در غیر این صورت سایه سنگین سکوت همچنان بر فضای سیاسی کشور خواهد ماند. بنابراین مهمترین اقدام برای تامین مشارکت بیشتر، فرصت دادن به نیروها و چهرههایی است که از توان ایجاد تغییر و تحول برخوردار باشند. چرا که با توجه به بحرانهای موجود، بدون چرخشهای اساسی و همهجانبه در سیاستهای کلان، امکان جلب مشارکت در حد وسیع بعید به نظر نمیرسد. هر دو جریان و جناح سیاسی باید توجه کنند که انتخابات به کارناوال نمایشی تبدیل نشود. درواقع اگر مسیرهای موجود باعث گرهگشایی از بنبستهای موجود نشوند، معنایی جز درجا زدن و عقبافتادگی همهجانبه و گستردهتر شدن دامنه بحرانها نمیتواند داشته باشد.
ابتکار