
محمد صادق جوادی حصار:
اصلاحطلبی تنها راه نجات کشور است
روزنو :ناداوری و برخوردهای ناعادلانه و تخریبکننده یکی از عمدهترین این دلایل است. یکی از دوستان میگفت ما برای بازی والیبال یا پینگ پونگ وارد زمین میشویم، ولی میبینیم حریف با دستکش بوکس به میدان آمده و قواعد بازی را رعایت نمیکند.
جریان اصلاحطلبی همچون دیگر جریانات سیاسی، فکری و اجتماعی، در طول تاریخ حضور خود در صحنه سیاسی کشور، فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده است؛ گاهی از عرش به فرش افتاده و گاهی در اوج سیر کرده است. بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کنونی جامعه بیش از هر دوره دیگری ضرورت بازتعریف آرایش سیاسی کشور را در اذهان مردم جاری ساخته است،
اما اصلاحطلبان چه جایگاهی در اقبال عمومی مردم به آینده سیاسی کشور دارند؟
محمد صادق جوادیحصار، فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با همدلی از نگاه اصلاحطلبان به سپهر سیاسی کشور و باید و نبایدهای جریان اصلاحطلبی در آینده سیاسی کشور سخن میگوید.
جایگاه جریان اصلاحطلبی را در جامعه امروز چگونه میبینید؟
اگر بخواهیم از منظر سیاسی و با توجه به جریان حاکمیت به اصلاحطلبی نگاه کنیم باید بگویم تاثیرش کم شده، ولی جریان اصلاحطلب یک جریان تحولخواه اجتماعی است و به راحتی از بین نمیرود، ممکن است گاهی دچار افت و خیز شود ولی جریانی است فکری، فرهنگی و منطبق با نیازهای روحی و اجتماعی مردم و هرگز نابود نخواهد شد، کما اینکه طی سالیان اخیر هم افت و خیزهای بسیاری داشته و گاهی در حاشیه و گاهی در را راس قدرت بوده است. لذا همانگونه که اشاره کردم جریان اصلاحطلبی یک جریان زنده اجتماعی است و راه خود را ادامه میدهد.
به باور شما عدم اقبال حاکمیت به این جریان یا نوع سیاستهای اتخاذ شده باعث شده اصلاحطلبی در جامعه کمرنگ شود؟
تحقیقا اصلاحطلبان از لحاظ بدنه اجتماعی، جریانی فکریاند که با وجود هواداران بسیار در لیگ قدرت حضور دارند. بدنه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اصلاحطلبان نیز همچون یک تیم ورزشی قدرتمند است که در لیگ قدرت بازی میکند، گاهی شرایط خوب است، گاهی ناداوری میکنند، گاهی بیضابطه برخورد میکنند، گاهی مطالبات با شرایط منطبق نیست، گاهی هم هواداران حمایت نمیکنند. وقتی همه این شرایط دست به دست هم میدهد به یکباره میبینید که یک طیف در مقطعی از زمان افت میکند، مورد اقبال قرار نمیگیرد و در راس قدرت نیست. بنابراین همانطور که اشاره کردم با وجود فراز و نشیبهای بسیار نمیتوان جریانی چون اصلاحطلبی را که از سالیان دور در ایران وجود داشته از صحنه قدرت کنار زد، ولو این جریان در قدرت هم نباشد. نتیجتا عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری وجود دارد که دست به دست هم میدهند تا جریانی بدرخشد یا فروغ چندانی نداشته باشد، به نظر من اصلاحطلبان در این مقطع به دلایل مختلف چندان دست یه دست یکدیگر ندادهاند تا خوب بدرخشند.
میتوانید از این دلایل نام ببرید؟
ناداوری و برخوردهای ناعادلانه و تخریبکننده یکی از عمدهترین این دلایل است. یکی از دوستان میگفت ما برای بازی والیبال یا پینگ پونگ وارد زمین میشویم، ولی میبینیم حریف با دستکش بوکس به میدان آمده و قواعد بازی را رعایت نمیکند.
چون فکر میکنند اصول اصلاحطلبی با ساختار قدرت منطبق نیست؟
آنها اینطور فکر میکنند، میگویند شما خارج از قاعده بازی میکنید، اما اصلاحطلبان میگویند این اراده مردم است که میبایست در متن جامعه ساری و جاری شود و وقتی انتخاباتی چون انتخابات سال 76 برگزار میشود و حدود 20 میلیون نفر به آقای خاتمی رای میدهند گویی رفراندومی برگزار شده و از همه در مورد کلیت اصول پرسش شده، ولی واقعیت چیز دیگری به نظر میرسد، به قول مرحوم کیومرث صابری فومنی "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق نوری”. متاسفانه این نگرش در جامعه ساری و جاری بود، مردم میگفتند فایدهای ندارد شما هر کاری بکنید باز آنها کار خودشان را میکنند، ولی یکباره در چنین جامعهای نام آقای خاتمی از صندوق آرا بیرون میآید و یک تحول عمیق اجتماعی رخ میدهد. اینبار دگراندیشی، دگرخواهی و تحولخواهی مطالبه مردم میشود و رفتارها، مناسبات قدرت، و مناسبات داخلی و خارجی خواست عمده مردم میگردد. ولی بعد از فردای آن روز، جریاناتی در جامعه راه میافتد که با اتکا به قدرت نظامی، سیاسی و اجتماعی و با پشت گرمی به نهادهای مذهبی، یکی پس از دیگری به قلع و قمع مخالفین، زندانیکردن اصحاب اندیشه، تعطیلکردن روزنامهها و قتلهای زنجیرهای میپردازند. گویی شما داستانی از لطافت، زیبایی، دوستی، صمیمیت و همدلی تعریف میکنید ولی یک مرتبه از وسط آن شاخ کرگدن و عاج فیل و لگد زرافه در میآورند و داستان را به هم میزنند. میگویید جامعه به آرامش نیاز دارد، دست به قتلهای زنجیرهای میزنند، میگویید ما باید با دنیا رابطه خوبی داشته باشیم، موشک شلیک میکنند، میگویید باید مناسبات منطقهایمان را تنظیم کنیم، میگویند هر کس پایش را در خلیج فارس گذاشت منطقه را به آتش میکشیم. اینگونه مناسبات و بر هم زدن تعادل باعث میشود عدهای که خارج از گود ایستادهاند بگویند این داستان اولش قشنگ است وسطش دعواست، مردم این دعوا را میبینند ولی نمیدانند که آن را درست کرده، بعد که با تبلیغات سو متوجه شدند که شروعکننده دعواست میگویند ما از اینها میگذریم.
امروزه اجماعی میان اصلاحطلبان وجود دارد تا به کمک آن و با غلبه بر شرایط کنونی، توفیقی در آینده داشته باشند؟
برای نیل به این اجماع، خود اصلاحطلبان باید غربالگری شوند. اگر بخواهیم اصلاحطلبان را لیست امید مجلس قبل بدانیم خیر، اجماعی نخواهیم داشت، چون لیست امید، لیست اصلاحطلبان نبود، لیست ائتلافی بود، خیلیها اشتباه میگیرند، میگویند 150 نفر از اصلاحطلبان وارد مجلس شدند، الان 100 نفر هستند. توجه داشته باشید که اصلاحطلبان در انتخابات دوره گذشته برای پیشگیری از ورود افراد و جریان افراطی، با افراد و جریانهای معتدل ائتلاف کردند، جریان معتدل هم ائتلاف 100 درصدی با اصلاحطلبان نداشت، بعد که وارد مجلس شدند کم کم افتراقها مشخص شد، به طوری که امروز مستقلین به قول خودشان یا ولاییها راه خودشان را میروند، اصلاحطلبان هم راه خودشان را، برخی مواقع هم برای پیشگیری از ادغام یا تلفیق سنخیتها، شفافسازی میکنند، که در این میان، اصلاحطلبان شفافتر عمل میکنند و از آنها فاصله میگیرند. در نتیجه رای خالص اصلاحطلبی که پشت این جریان میماند حدود 100 نفر است. من فکر میکنم که ما در برخی حوزهها از آن اجماعی که برای پیروزی به آن نیاز داریم برخورداریم، در برخی حوزهها هم ممکن است این اجماع وجود نداشته باشد. با این وجود تصور میکنم شفافیت، انسجام درونی و اتکا به منشهای خالص اصلاحطلبانه که قانونگرایی، آزادمنشی و پایبندی به منافع ملی اصول آن هستند میتواند دوباره نشاط و پویایی را به اردوگاه اصلاحطلبان بازگرداند.
جریان اصلاحطلبی برای مقابله با حربه صلاحیت یا برخوردهای ایذایی در مقاطع آتی چه تدبیری اندیشیده است؟
نباید یک مطلب را فراموش کنیم و آن این است که اگر مخالفین ما بخواهند از حربه رد صلاحیت استفاده کنند ممکن است بخشی از نیروهای ما را بزنند، ولی اردوگاه اصلاحطلبی این توانایی را دارد و البته باید در دستور کار داشته باشد که نیروهای قدرتمند متمایل به اصلاحطلبی یا آنهایی را که از متن اصلاحات برخاستهاند، سازماندهی و جایگزین نماید. ما حتما باید رده اول تا چهارم را داشته باشیم، نه به معنای اینکه کسی که در رده دوم است صلاحیت رده اولی را ندارد، خیر، بلکه ممکن است اشتهار یا مقبولیت رده اولی را نداشته باشد، و الا بسیاری از نیروهایی که در رده دوم یا سوم اصلاحطلبی قرار گرفتهاند در برخی مواقع از تواناییها، استعدادها و قابلیتهایی برخوردارند که از رده اولیها هم بیشتر است. مسئله مهم این است که این دست افراد ممکن است در این مرحله، اشتهار یا رایآوری لازم را نداشته باشند که این نقیصه را باید جبران کرد. بنابراین اگر اصلاحطلبان رد صلاحیت شوند باز نباید از صندوق رای دوری کنند، بلکه باید نیروهای دوم یا سومشان را تقویت کنند و جلو بفرستند. بدون تعارف میگویم آقای دکتر صادقی نماینده تهران که چهار سال قبل مثل امروز اینقدر شناخته شده نبودند، ولی امروز ثابت کرده که نیروهای غیر نام آشنا و کمتر شناخته شده در بستر اصلاحطلبی، از توانایی، پتانسیل و ظرفیتهای بسیار بالایی برخوردارند که اگر هر کدام از آنها بخواهد به نوبت جایگزین نیروی قبلی شود چه بسا تواناتر از نیروی قبلی عمل کند و این انگیزه را داشته باشد که خود را بیشتر به ثبت برساند و تواناییهای اصلاحطلبانهاش را به منصه ظهور رساند. بنابراین ما نباید نگران رد صلاحیتها باشیم، البته باید با این جفا مقابله کنیم که چرا نیروهای قدرتمند و صاحبنظر اصلاحطلب را رد صلاحیت میکنند، باید با این روند، مبارزه مدنی، قانونی و منطقی کنیم و با افشاگری به جامعه توضیح دهیم اما نباید صحنه را ترک کنیم. در عوض، نیروهای قدرتمند بدنه اصلاحطلبی را شناسایی میکنیم و جایگزین معرفی میکنیم که به مجلس بروند و نشان دهند که این متن همچنان زایندگی و پویایی دارد و در حال رشد است. ما که نمیتوانیم بگوییم اصلاحطلبی در نیروهای مجلس ششم متوقف شده و بعد از آن نمیتوان نیرو معرفی کرد. بدنه اصلاحطلبی همواره در حال تولید نیرو و فکر است و ایجاد انگیزش میکند. به نظر من باید ضمن انذار دادن از رفتار رد صلاحیتی، به خودمان هم هشدار دهیم که نباید در این موضع متوقف شویم، بلکه باید نیروهای جدید پرورش دهیم و روانه قدرت کنیم.
باز تعریف جریان اصلاحطلبی با توجه به شرایط روز جامعه تا چه میزان ضروری است؟
من بازتعریف اصلاحطلبی را چندان نمیپذیرم، اصلاحطلبی یک مفهوم سیال است، یعنی ما میخواهیم وضع موجود را با توجه به امکانات قانونی، مدنی و سیاسیمان به وضع مطلوب برسانیم، بنابراین اگر وضع موجود مطلوب ما نیست و وضع بهتری را طلب میکنیم این تغییر رفتار باید مبتنی بر نهادهای اجتماعی و ظرفیتهای سیاسی و قانونی انجام شود و در یک مسیر البته با چالش فکری و نه برخورد فیزیکی راه خود را طی کند. من معتقدم مفهوم اصلاحطلبی هر روز به یک شکل جلوه میکند، یک روز آقای مصدق اصلاحات را در ملیکردن صنعت نفت میبیند، یک روز هم اصلاحطلبان، اصلاح را در تقویت خصوصیسازی میبینند. بنابراین اگر گروهی جامعه را به ایستایی، رکود و توقف دعوت میکند ما باید از آن خارج شویم. اگر هم روزی بخش خصوصی ما دچار فساد، رانت، خاصهخواهی و خاصهخرجی شد، باید با مبارزه، به سمت تقویت قوانین برای نظارت از طریق بخش مدنی و عمومی بر بخش خصوصی مثل مطبوعات و رسانههای آزاد گام برداریم، اینها همه مصادیق اصلاحطلبانه است.
چه باید کرد که مردم با وجود تبلیغات سوء علیه جریان اصلاحطلبی، خصوصا در بحبوحه بحرانهای اقتصادی بار دیگر به اصلاحطلبی اقبال نشان دهند؟
وقتی مردم متوجه شدند که مطالبات اصلیشان چیست و دریافتند که این مطالبات راهگشاست و آنها را از بحران خارج می کند، سراغ فروشنده کالایی که این حاجت را رفع میکند میروند، آن وقت اگر فروشنده کالا اصلاحطلبان باشند دوباره به سمت این جریان باز میگردند، اگر غیر از اصلاحطلبان باشند هم به اصلاحطلبان روی نمیآورند. من فکر میکنم امروز بازار آشفتهای ایجاد شده که مردم را دچار نوعی سردرگمی در انتخاب کرده است. دیگران سیگنال میدهند که وارد این موضوعات نشوید چون چیزی در آن نیست. وقتی که یک عده درب بازار ایستادهاند و میگویند چیزی در این بازار نیست، ممکن است چهل یا پنجاه درصد از مردم، به سراغ بازار دیگری بروند، ولی وقتی در آنجا هم جنسشان را پیدا نکردند سراغ بازار حاشیهای میروند و میفهمند که جنس را آنجا میتوانند پیدا کنند. اگر اصلاحطلبی به خودش باور داشته باشند و اصلاحطلبان عمیقا باور کرده باشند که در شرایط کنونی کشور راهی جز تعامل سازنده با تمامی جریانات سیاسی، بازگشت به متن جامعه و توضیح شرایط و تشریح واقعیتها و حفظ خودباوری نیست، تصور میکنم ممکن است در این لیگ قهرمان نشوند ولی به هرحال قطعا ظرفیتهایشان را نشان دادهاند و همه میتوانند باور کنند که ما اگر آن پنالتی را گل کرده بودیم الان برنده بازی بودیم.
فکر میکنید مردم همچنان صندوقهای رای را راه رهایی از بحرانهای کنونی میدانند؟
اگر ما مطالبات مردم را به عنوان یک امر حقیقی، به درستی به مردم منتقل کنیم، در ادامه، مردم برای رفع این مشکل به مجموعهای مراجعه میکنند که برآورنده نیازشان است. در این میان اگر بتوانیم نیازها و مطالبات مردم را بازتعریف کنیم و مردم متوجه شوند این مسیری که در پیش گرفتهاند به کجا منتهی خواهد شد موفقیت بزرگی نصیب جریان اصلاحطلبی خواهد شد. ما اگر درست عمل کنیم مردم از اصلاحطلبان قهر نمیکنند، مگر اینکه آدرس اشتباه بگیرند. ما معتقدیم اصلاحطلبی راه نجات کشور است، هر کس دیگری هم مدعی است که راههای دیگری هم هست که میتواند کشور را نجات دهد میتواند آن را ارائه کند، اگر مردم آن راه را پذیرفتند ما هم دنبالهروی آنها خواهیم بود، ولی ما یقین داریم راهی جز اصلاح امور وجود ندارد.