دردسر تتو کردند دوست داماد توسط یک زن برای عروس 14 ساله / بابک عکس های بدی دید
روزنو :
همه چیز مثل آوار بر سرشان فرود آمد و با رو شدن ماجرای تتوی افراد نامحرم، زندگی مشترک دختر جوان در هاله ای از ابهام قرار گرفت.
مادری که به تتوی مردان غریبه اقدام می کرد نمی دانست با این ندانم کاری علاوه بر این که زندگی خودش را تحت الشعاع قرار می دهد، آینده زندگی مشترک دخترش را هم تاریک می کند. دختر جوان که از دست مادر بی ملاحظه اش عصبانی و چشمانش اشک آلود است، می گوید: نامزدم بعد از دیدن عکس تتوهایی که مادرم انجام داده بود زیر همه قول و قرارهایش زد و گفت دیگر حاضر نیست با من نسبتی داشته باشد. با این که هنوز 14 بهار را تجربه کرده بودم به عقد یک پسر جوان درآمدم.
البته مادرم باعث و بانی این اتفاق بود و اعتقاد داشت که هنوز چشم و گوش دختر باز نشده باید شوهر کند تا دچار مشکل نشود. مادرم آرایشگاه داشت و محل کسب اش به خاطر انجام کارهای غیراصولی و غیر قانونی پلمب و همین ماجرا باعث شد به صورت سیار کار تتو و خالکوبی و همچنین تزریق ژل را انجام دهد. پدرم هم با کارش مشکلی نداشت چون اصلاً فکر نمی کرد مادرم حاضر شود یک نامحرم را تتو کند. با وجود این که ازدواجم کمی با چاشنی اجبار همراه بود اما بعد از ازدواج عشق و علاقه ام به نامزدم بیشتر شد و با این وضعیت کنار آمدم. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا این که سر یک اتفاق زندگی مان توفانی شد و آبروریزی به راه افتاد. یکی از دوستان نامزدم که اصلاً مادرم را نمی شناخت با دوستش برای تتو پیش مادرم رفته و از این کار هم عکس گرفته بودند.
دوست نامزدم بعد از تتو روزی به صورت اتفاقی ماجرای تتو توسط یک خانم مجرب را برای نامزدم تعریف می کند و برای اثبات حرفش عکس ها را به او نشان می دهد.
بابک نامزدم از همه جا بی خبرم زمانی که عکس ها را چک می کند ناگهان با عکس مادرم رو به رو می شود که در حال تتو است. او با دیدن این صحنه به بهانه ای عکس ها را از روی گوشی دوستش پاک می کند و چیزی هم به او نمی گوید و با عصبانیت از او جدا می شود. در روز حادثه بعد از این که از مدرسه به خانه برگشتم با نامزدم که از شدت عصبانیت صورتش سیاه شده بود رو به رو شدم و او ماجرا را برایم تعریف کرد و از من خواست دیگر به او زنگ نزنم تا زمانی که دادخواست طلاق برایم بفرستد.
من که شوکه شده بودم و از مادرم توقع چنین حرکت ناشایستی را نداشتم گوشه ای کز و برای سرنوشت سیاهم گریه کردم. بعد از رو شدن این ماجرا مادرم که نه راه پس داشت و نه راه پیش در سکوت فرو رفت و پدرم هم حسابی از خجالتش درآمد. مدتی بعد از این اتفاق دردناک و خجالت آور وقتی دیدم که نامزدم به جدایی اصرار می کند به دادگاه خانواده آمدم تا ببینم آشی را که مادرم برایم پخته چطور هضم و با کمک مشاوران، راه حلی برای منصرف کردن نامزدم پیدا کنم.