اولین قرار با مرد شیطان صفت / دختر بی نوا برای دیدن محسن رفته بود | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۳:۳۳
کد خبر: ۳۳۰۰۳۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۴ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۷
5 ماه پیش بود که توسط یکی از همکلاسی‌هایم به نام عاطفه با یک گروه چت آشنا شدم. اوایل فعالیت زیادی در گروه نداشتم و کم‌ حرف بودم تا این که شبی یکی از افراد گروه به نام محسن که از همه فعال‌تر بود، به قسمت چت خصوصی من آمد و صحبت را آغاز کرد.
 
دختر جوان در مرکز مشاوره پلیس Police گفت: آن شب تا چهار صبح در اتاقم بیدار بودم و بدون این که پدر و مادرم اطلاع داشته باشند، با محسن چت می‌کردم. بعد از آن شب، رابطه من و او از طریق چت ادامه پیدا کرد و به شدت به او وابسته شدم. محسن خودش را 24 ساله معرفی کرد و گفت که در شرکت پدرش حسابدار است.
 

 
به‌ مرور ارتباط ما به تماس‌های تلفنی کشیده شد تا این که از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. نمی‌دانستم چه کنم. از طرفی خوشحال بودم و می‌خواستم او را ببینم و از طرفی هم می‌ترسیدم، با اصرار او قبول کردم و قرار شد همدیگر را در یکی از خیابان‌های شهر ملاقات کنیم. ساعت 9 صبح به بهانه کلاس جبرانی از منزل بیرون رفتم و سر خیابانی ایستادم که با محسن قرار گذاشته بودم.ساعت 11 یک پراید جلوی من توقف کرد و برایم بوق زد. راننده که مردی حدود 40 ساله بود از داخل ماشین نگاهی به من کرد و گفت: بیا بالا، من که تا حالا قیافه محسن را ندیده بودم، او را نشناختم و گفتم لطفاً مزاحم نشوید، منتظر کسی هستم. راننده گفت: آرزو عزیزم! من محسن هستم، خوب که دقت کردم، دیدم صدایش خیلی شبیه محسن است.
 
حسابی جا خوردم اما دیگر دیر شده بود؛ چون مرا تهدید کرد که اگر سوار نشوم همه عکس‌های شخصی ام را که برایش ارسال کرده بودم، در اینترنت منتشر می‌کند.
 
با ناراحتی سوار شدم و گفتم چه می‌خواهی که گفت می‌خواهم چند ساعتی با هم خوش باشیم.
 
نگران نباش؛ اذیتت نمی‌کنم. بعد صدای موسیقی را بلند کرد. کم‌ کم داشت از شهر خارج می‌شد که فهمیدم فکر پلیدی در سر دارد. با گریه به او التماس کردم که دست از سرم بردارد اما هر چقدر اصرار می ‌کردم، گوشش بدهکار نبود و با سرعت به راهش ادامه می‌داد و خنده‌های شیطانی می‌کرد؛ انگار چیزی مصرف کرده بود. سرعت خودرو زیاد بود و کاری از دستم بر نمی آمد اما شیشه را پایین دادم و در مقابل مقاومت های او با فریاد از خودروهای عبوری کمک خواستم که یکی از راننده‌ها با دیدن وضعیت من با 110 تماس گرفت و یک خودروی گشت پلیس به ‌دنبال ما آمد و مرا از دست این مرد شیطان‌ صفت نجات داد.
 
وقتی به کلانتری رسیدیم و سوابق محسن را بررسی کردند، دروغ‌های او یکی پس از دیگری برملا شد. اسم اصلی‌اش مجید، متأهل و دارای 2 فرزند بود و سواد آن چنانی هم نداشت. او به قصد سوءاستفاده از دخترها در گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی خودش را فرد دیگری معرفی می کرد و به این طریق با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد.خدا را شکر می‌کنم که توانستم با کمک ماموران از دست این مرد نجات پیدا کنم و از کاری که کردم، خیلی پشیمانم. امیدوارم پدر و مادرم مرا به ‌خاطر این کار ببخشند.
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز