برای اینکه زنم به من اهمیت بدهد برای خودم پیام عاشقانه فرستادم ولی تو دردسر بزرگی افتادم
روزنو : با دیدن پیامکهای عاشقانه اعصابش به هم ریخته بود. اگرچه بهظاهر بداخلاقی میکرد، بیشتر هوایم را داشت و این همان چیزی بود که بعد از ١۵ سال زندگی مشترک انتظارش را داشتم.
موضوع آنطور که دلم میخواست پیش نرفت و این مسئله غوغایی به پا کرد که زندگیام را به مرز طلاق کشید.
همسرم موضوع دوست دخترم را به خانوادهام اطلاع داد. برادر بزرگم اولین کسی بود که با توپ پر به سراغم آمد. نتوانستم واقعیت را به او بگویم. پدرم و خواهرم نیز جلو آمدند و مرا در منگنه گذاشتند تا بدانند موضوع از چه قرار است، اما مادرم آتشبیار معرکه شد و با گفتن این جمله که «اگر همسرت اهل زندگی بود و اخلاق داشت شوهرش دنبال زن دیگر نمیرفت» دعوا به پا کرد.
با این وضعیت، پای خانواده همسرم نیز به این ماجرا باز شد. دعوای مفصلی با خط و نشانهای آنچنانی مادرم و مادر زنم فرصت حرف زدن را از من گرفت و نتوانستم بگویم چه غلطی کردهام.
همسرم قهر کرد و به خانه پدرش رفت. او که مرا مردی هوسباز و فاسد به اطرافیان معرفی کرده بود بهراحتی تقاضای طلاق داد. دست از پا درازتر به سراغ پدربزرگم رفتم. پرده از واقعیتی شرمآور برداشتم و گفتم یک سیمکارت خریدهام و با ایجاد پروفایلی غیرحقیقی با عکسهای دخترانه، برای سیمکارت دیگرم پیامهای عاشقانه میفرستادم.
من با این کار احمقانه میخواستم خودی نشان بدهم و به همسرم بگویم مورد توجه دیگران هستم ولی ... .
راستش را بخواهید همسرم با خانواده من رفت و آمد چندانی ندارد. او همیشه گلایهمند است که چرا پدرم ١۵ سال قبل برای ما جشن عروسی آنچنانی نگرفت و خانوادهام پول خرج نکردهاند. به علت همین حرفها از او فاصله عاطفی گرفته بودم.
وقتی ازدواج کردم، پسانداز اندکی داشتم و نخواستم برای پدر بازنشستهام که ورشکستگی برادرم اوضاع زندگیاش را قاراشمیش کرده بود بار اضافهای باشم. خوشبختانه با کمک پدربزرگم و راهنماییهای کارشناس مرکز مشاوره آرامش پلیس Police خراسان رضوی مشکل ما حل شده است. امیدوارم هردومان بتوانیم اشتباهات گذشته خود را جبران کنیم.
من داماد بدی برای خانواده همسرم نبودم و همیشه احترام به آنها را وظیفه خودم میدانم اما همسرم حرمت موی سفید پدر و مادرم را نگه نمیداشت. همین مسئله باعث چنین مشکل خجالتآوری شد.
امیدوارم بعد از این مسائل، همسرم به خودش بیاید و با طناب پوسیده مشکلات کهنه، زندگیمان را دوباره به چالش نکشد. من فقط توجه بیشتر همسرم به زندگیمان را میخواستم، هرچند اشتباه کردم.
موضوع آنطور که دلم میخواست پیش نرفت و این مسئله غوغایی به پا کرد که زندگیام را به مرز طلاق کشید.
همسرم موضوع دوست دخترم را به خانوادهام اطلاع داد. برادر بزرگم اولین کسی بود که با توپ پر به سراغم آمد. نتوانستم واقعیت را به او بگویم. پدرم و خواهرم نیز جلو آمدند و مرا در منگنه گذاشتند تا بدانند موضوع از چه قرار است، اما مادرم آتشبیار معرکه شد و با گفتن این جمله که «اگر همسرت اهل زندگی بود و اخلاق داشت شوهرش دنبال زن دیگر نمیرفت» دعوا به پا کرد.
با این وضعیت، پای خانواده همسرم نیز به این ماجرا باز شد. دعوای مفصلی با خط و نشانهای آنچنانی مادرم و مادر زنم فرصت حرف زدن را از من گرفت و نتوانستم بگویم چه غلطی کردهام.
همسرم قهر کرد و به خانه پدرش رفت. او که مرا مردی هوسباز و فاسد به اطرافیان معرفی کرده بود بهراحتی تقاضای طلاق داد. دست از پا درازتر به سراغ پدربزرگم رفتم. پرده از واقعیتی شرمآور برداشتم و گفتم یک سیمکارت خریدهام و با ایجاد پروفایلی غیرحقیقی با عکسهای دخترانه، برای سیمکارت دیگرم پیامهای عاشقانه میفرستادم.
من با این کار احمقانه میخواستم خودی نشان بدهم و به همسرم بگویم مورد توجه دیگران هستم ولی ... .
راستش را بخواهید همسرم با خانواده من رفت و آمد چندانی ندارد. او همیشه گلایهمند است که چرا پدرم ١۵ سال قبل برای ما جشن عروسی آنچنانی نگرفت و خانوادهام پول خرج نکردهاند. به علت همین حرفها از او فاصله عاطفی گرفته بودم.
وقتی ازدواج کردم، پسانداز اندکی داشتم و نخواستم برای پدر بازنشستهام که ورشکستگی برادرم اوضاع زندگیاش را قاراشمیش کرده بود بار اضافهای باشم. خوشبختانه با کمک پدربزرگم و راهنماییهای کارشناس مرکز مشاوره آرامش پلیس Police خراسان رضوی مشکل ما حل شده است. امیدوارم هردومان بتوانیم اشتباهات گذشته خود را جبران کنیم.
من داماد بدی برای خانواده همسرم نبودم و همیشه احترام به آنها را وظیفه خودم میدانم اما همسرم حرمت موی سفید پدر و مادرم را نگه نمیداشت. همین مسئله باعث چنین مشکل خجالتآوری شد.
امیدوارم بعد از این مسائل، همسرم به خودش بیاید و با طناب پوسیده مشکلات کهنه، زندگیمان را دوباره به چالش نکشد. من فقط توجه بیشتر همسرم به زندگیمان را میخواستم، هرچند اشتباه کردم.