همسرم وقتی رسید واریز پول به حساب ناهید را دید به من شک کرد و مرا متهم به ارتباط با او کرد.
خسته و کوفته از سرکار به خانه برگشتم. ۸۰هزار تومان اسکناسی را که از دستگاه عابربانک گرفته بودم تحویل همسرم دادم. چند دقیقهای گذشت. سروصورتم را شستم و منتظر ماندم برایم چای بیاورد. اما خبری نشد. هر چه صدایش میزدم جواب نمیداد. داخل اتاق رفتم. گوشهای کز کرده بود و حرف نمیزد. رفتارش عادی نبود. پرسیدم تو که تا چند دقیقه قبل خوب بودی، اتفاقی افتاده است؟من را سؤال پیچ کرد که از صبح کجا بودهای و... ؟.
نمیتوانستم راستش را بگویم، یعنی حوصله دعوا و مرافعه نداشتم و برای همین هم بحث را عوض کردم. اما دستبردار نبود و دوباره جروبحثمان شد. اعصابم بههم ریخت. از خانه بیرون زدم. یکی دوساعت بعد وقتی برگشتم متوجه شدم که او قهرکرده و خانه پدرش رفته است. تا آخر شب منتظرش ماندم، بعد هم دنبالش رفتم. حاضر نشد من را ببیند. با مادرزنم صحبت کردم. او هم توپش پر بود و چندبار از من پرسید با ناهید چه رابطهای داری؟ نمیدانستم چه میگوید و ناهید چه کسی است. او یک برگ رسید کوچک از دستگاه عابربانک که انتقالوجه به حساببانکی فردی به نام ناهید بود نشانم داد. تازه فهمیدم موضوع از چه قرار است. خندهام گرفته بود. برایشان توضیح دادم که وقتی رفته بودم پول از دستگاه عابربانک بگیرم رسید مشتری قبلی را که روی دستگاه مانده بود هم اشتباه با برگه رسید خودم برداشتهام. همسرم نیز با دیدن رسید انتقالوجه به حساب زنی ناشناس شاکی شده و دعوا راه انداخته است. مادر همسرم از شنیدن حرفهای من قانع نشد و میپرسید صبح چرا در مغازهات بسته بود. معلوم نیست چه سروسری داری. مجبور شدم راستش را بگویم. من مادرم را به دکتر میبرم و چون همسرم و همسر برادرم با هم لجبازی دارند و هرکدام میخواهد مسئولیت کارهای مادر پیرم را گردن دیگری بیندازند، بهناچار پنهانکاری کردم. من نمیتوانم از مادری که بعد از مرگ پدر برای ما از جانش مایه گذاشته است بگذرم اما متأسفانه دو عروس خانواده این مسأله را درک نمیکنند.
ركنا