از مهدی قائدی یک خذیراوی جدید نسازید | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۷
بیایید درباره یک داغ ابدی فوتبال مان حرف بزنیم. درباره پدیده ای به نام مجاهد. مجاهد قربانی شد. پسر جنوبی سبزه رو از جنوب امده بود صاف داشت می رفت بارسلونا. دروغ نیست ، واقعا او را می خواستند. پسری که در چند هفته بلاژویچ شیفته فوتبالش شده بود ، چرا نباید می توانست تا ان بالا بالاها برود.
بچه را اما آورده بودند تهران. کلی پول داده بودند دستش. دور از خانواده ولش کرده بودند و بی هیچ آموزشی. پسرک بود و کلی پول و کلی دلبرک زیبا روی که دورش می گشتند و قربان صدقه پول هایش می رفتند. او اما فکر می کرد برد پیت است و عزیزترین پسر روی زمین. شده بود سوپراستار این دنیای مجازی دورش. دیگر حتی نمی فهمید او با این شهرت و ان فضای خیلی بسته تر دهه 70 و اوایل دهه 80 ، اگر هر کار اشتباهی هم می کند که خارج از عرف است ، اقلا جلوی دوربین انجامش ندهد.
او سوخت. نابود شد. تازه می گفتند رحم به جوانی اش کردند که حکمش ، حکمی همراه با رئوفت اسلامی شده است . رویای بارسا نه برای او که برای همه ما سوخت. دود شد. نابود شد. مجاهد رفت به زباله دانی تاریخ فوتبال مان. باشگاه برایش هیچ کاری نکرد. البته کرد ، مجاهد ده تا پدر فوتبالی داشت. یکی شان همان مدیری که چند هفته قبل در 90 گفت به خاطر او آن بلا را سر مجاهد آوردند. ولی هیچ نگفت این بچه را آیا برایش برنامه ای داشته که اسیر آن حاشیه ها نشود؟
چند سال بعد نوبت رسید به پیام صادقیان . قصه پیام خیلی دردناک تر هم بود. دنیا عوض شده بود. پیام قربانی روزهای بد فوتبال بود به طور مادرزاد. پدرش حسن نابغه ای بود. یک نابغه قربانی. یکی با قصه ای شبیه به مجتبی محرمی مثلا. بازیکنی در آن حد مهم برای فوتبال آذربایجان که البته در زمین آسیب دید. چند سالی سختی کشید و خیلی تلخ رفت برای همیشه . کودکی پیام قطعا به نفرت از فوتبال گذشت. حس انتقام از این پسر یک نابغه نفرت زده ساخته بود.
وقتی به پرسپولیس و پول رسید. وقتی دیگر دور از مادری بود که همه دنیایش را به دوش کشیده بود ، وقتی رسید به پول های بی حساب و کتاب رویانیان. فکر می کرد باید از این فوتبال و هرچه هست تویش ، انتقام بگیرد و غافل از اینکه داشت از خودش انتقام می گرفت و خودش را می سوزاند. 
باز مدیران ارزشی و اخلاق مدار که فقط یک فقره اش می شد رویانیان با سابقه طولانی کار در نیروی انتظامی ، هیچ یادشان نبود که فقط خریدن یک ستاره کافی نیست. برایش باید برنامه داشته باشند. ولش کردند به امان خدا و روزی وقتی به سبک گشت های ارشادی ، نیمه شبانه به منزلش رفتند ، خیلی شیک پسرک در را روی شان باز کرد و گفت بفرمایید به سلامت! من فقط برای طول روز و ساعت تمرینات با شما قرارداد دارم.
ته این استعداد چه شد؟ چه بلایی سر فوتبالش آمد؟ حالا همین مدل را عینا برای مهدی قائدی داریم تکرار می کنیم. پسرک 17 ساله را یک باشگاه ، هیجان زده گرفته و آورده است. بچه هنوز بیست سالش نشده ، پول خوب گرفته و فکر می کند نیمار است. 
نگاهی به اطرافش می کند ، به دنیایی پر از فوتبالیست هایی که ستاره ملی پوش و خانواده دارش خفاش نیمه شب تلگرام لقب گرفته. نگاهی به بقیه دور و بری هایش می کند و بعد مدام وسوسه ها دورش می گردند.
درست یا غلط. قربانی یا شکارچی! آن پیج اینستاگرامی اصلا مهم نیست چت هایش واقعی باشد یا دروغین. مهم مسئولیتی اجتماعی است که در قبال این بچه انجام نشده. اینکه یک ستاره دیگر ممکن است مثل مجاهد بسوزد. دود شود و باز سهم مان حسرت باشد. 
واقعا چه خوب است که سردار ایران نیست. عزت اللهی را فرستادند اروپا و بقیه بچه هایی که می روند و سعی می کنند در محیط حرفه ای بزرگ شود. اقلا آنجا باشگاه های شان حواس شان هست این بچه ها یکجا نسوزند و دود شوند.
برچسب ها: مهدی قائدی ، خذیراوی
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز