داعش را پایان یافته ندانیم | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۰
حسن بهشتی‌پور
نابودی داعش در سوریه وعراق باعث شد که بسیاری از تحلیلگران و رسانه‌ها دوباره به منبع آغازین آن بازگردند و ریشه‌های ایجاد این تشکل را در مسائل جغرافیایی، ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جست‌وجو کنند. این تفکر که دوباره دعوی خلیفه‌گری را آغاز کرده بود، در ایستگاه نظامی خود در سوریه و عراق با شکست سختی مواجه شده است و در واقع، زمین، پول و امکانات و نیروی انسانی خود در عراق و سوریه را برای همیشه از دست داد. این گروه تروریستی چند سر که به مدت ۷ سال سایه مرگ، ترور و وحشت را گسترانده بود، اینک با درایت ایران و حمایت روسیه و به وسیله ارتش و نیروهای مردمی سوریه و عراق از بین رفته است. برای توضیح بهتر این پدیده چندوجهی با حسن بهشتی‌پور، پژوهشگر ارشد مسائل بین‌المللی گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.
 نابودی داعش در سوریه وعراق باعث شد که بسیاری از تحلیلگران و رسانه‌ها دوباره به منبع آغازین آن بازگردند و ریشه‌های ایجاد این تشکل را در مسائل جغرافیایی، ایدئولوژیک، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جست‌وجو کنند. این تفکر که دوباره دعوی خلیفه‌گری را آغاز کرده بود، در ایستگاه نظامی خود در سوریه و عراق با شکست سختی مواجه شده است و در واقع، زمین، پول و امکانات و نیروی انسانی خود در عراق و سوریه را برای همیشه از دست داد. این گروه تروریستی چند سر که به مدت ۷ سال سایه مرگ، ترور و وحشت را گسترانده بود، اینک با درایت ایران و حمایت روسیه و به وسیله ارتش و نیروهای مردمی سوریه و عراق از بین رفته است.  برای توضیح بهتر این پدیده چندوجهی با حسن بهشتی‌پور، پژوهشگر ارشد مسائل بین‌المللی گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.
آیا می‌توان پایان داعش را از منظر ایدئولوژیک هم متصور شد؟
به گزارش روز نو :تفکری که مبنای داعش بر آن استوار است مربوط به سالیان بسیار دور است. در واقع «ابن‌تیمیه» عقایدی را عرضه کرد که بخشی از آرای داعش را تشکیل می‌دهد. بخش دیگری از اندیشه داعش ریشه در آرا و افکار امام محمد غزالی دارد و بعدتر در عربستان سعودی، توسط عبدالوهاب تکوین یافت و در واقع مبانی مذهبی داعش ریشه در وهابیت دارد. بعدها این نظرات در جاهای دیگر و قالب‌های دیگری نظیر، القاعده و طالبان بروز یافته و اخیرا در جامه داعش خودنمایی کرد. بنابر‌این، این نه اول ماجرای داعش است و نه آخر آن خواهد بود. فرمت نظامی داعش قطعای درهم شکسته است، اما پرونده گرایشات اجتماعی و بسترهای فرهنگی «داعش‌پرور» در نقاط دیگر خاورمیانه، بسته نشده است. این را باید به عنوان یک واقعیت درنظر بگیریم. این بستر مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. به‌طور مثال بعثی‌های عراق از این بستر حداکثر استفاده را کردند. گروه‌های تکفیری در سوریه نیز با کمک ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و سایر حامیانشان، از این بستر حداکثر سوءاستفاده را داشتند. به‌طور مشخص، چیزی که تحت عنوان پایان داعش عنوان می‌شود، در واقع عبارت است از مختومه شدن پرونده سیاسی- امنیتی داعش در عراق و سوریه، اما متاسفانه به لحاظ وجود بسترهای فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک، همچنان در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، بستر برای رشد و تکثیر این اندیشه خطرناک، مهیاست. اگر در عراق و سوریه نیز این بسترها مورد توجه قرار نگیرند، بازگشت این غده سرطانی، دور از ذهن نیست.
سرنوشت طالبان و القاعده، شکست رویاهای ایدئولوژیک وهابیت را نشان می‌دهد، آیا می‌توان چنین سرنوشتی را برای داعش نیز متصور شد؟
برخی اصرار دارند بگویند، القاعده، طالبان و داعش شکل‌های مختلف تفکر تکفیری هستند و معتقدند که طالبان در یک مقطع زمانی ایفای نقش می‌کرد، و داعش و القاعده در مقاطع بعدی. اما واقعیت این است یک جریان فکری در درون اهل سنت وجود دارد که از یکسو معترض به آمریکا بوده و مبارزه علیه امپریالیسم آمریکایی را ترویج و تبلیغ می‌کرده است و از سویی دیگر، به دنبال تشکیل یک حکومت با مبانی تکفیری و سلفی، در کشورهای مسلمان بودند. بنابر این از یک طرف ایده تشکیل خلیفه‌گری اسلامی را در پی می‌گرفتند و از طرفی دیگر، مقابله با ایالات متحده را دست‌کم از طریق شعار دنبال می‌کردند. گاهی در شکل طالبان نمود پیدا می‌کند، گاهی نیز در لباس‌هایی نظیر القاعده، داعش، بوکوحرام و غیره بروز می‌یافت. قطعا اینها مورد بهره‌برداری آمریکا قرار گرفتند و در مقطعی حتی خودشان به صورت داوطلبانه با آمریکایی‌ها همکاری می‌کردند. در مقاطعی حتی برای مقابله با شوروی سابق، از آمریکا بودجه و سلاح دریافت می‌کردند. داعش نیز همچون طالبان، از حمایت‌های تسلیحاتی، مالی، اطلاعاتی و لجستیکی ایالات متحده بهره‌مند شد. داوری درباره‌ اینکه ما بگوییم همه‌ اینها یک چیزند و یک سرنوشت محتوم دارند، قدری دشوار است. باید بپذیریم که تفاوت‌های بسیاری در میان این گروهک‌ها وجود دارد. این تفاوت‌ها بسیار مهم است، دست کم در مقام تحلیل و قضاوت.
اینکه آمریکا در ابتدا از طالبان و القاعده حمایت کرد و بعدتر از داعش نیز حمایت کرد اما هردو پس از مدتی به ضد خود آمریکا بدل شدند، ناشی از چیست؟
آمریکا در ایجاد طالبان، نقش تایید‌کننده داشت. گروهی بود که در جلال‌آباد افغانستان، اعلام موجودیت کرد و سپس در مدارس حقانی در پیشاور پاکستان و به‌طور کلی جاهایی که I.S.I سازمان اطلاعاتی پاکستان نفوذ داشت، سازماندهی گسترده‌ای برای این گروهک به‌وجود آمد. این اتفاقات زمانی افتاد که گلبدین حکمتیار نخست‌وزیر افغانستان بود و احمدشاه مسعود و برهان‌الدین ربانی، ریاست‌جمهوری را بر عهده داشتند. در این زمان امنیتی‌های پاکستان به ‌این نتیجه رسیدند که باید در مناطقی از افغانستان، یک نیروی جدیدی را ایجاد کنند و سپس این ایده به تایید ایالات متحده نیز رسید. اما من واقعا از در دست داشتن فکت‌هایی که نشان‌دهنده نقش «ایجادی» آمریکا در طالبان باشد، محرومم. قبل‌تر از آن هنگامی که اسامه بن لادن و عرب‌های افغان (افغان‌العرب) بتوانند علیه شوروی مبارزه کنند، آمریکا آنها را از طریق پاکستان سازماندهی می‌کرد. بعدتر که ‌اینها به ضد آمریکا بدل شدند، در واقع آن خوی استکباری و سلطه‌گری را که در شوروی می‌دیدند، اینک در آمریکا یافته بودند. به همین دلیل علیه آمریکا نیز جنگیدند. خود طالبان نیز بعدا به اشکال مختلفی تجزیه شد و فقط اسم طالبان اکنون باقی است و گروه‌هایی که به نام طالبان باقی مانده‌اند فقط افرادی هستند که به دنبال نبرد با آمریکا هستند. بعضا با سازمان سیا و پنتاگون نیز ارتباط برقرار کردند. این یک پدیده چندوجهی است. داعش هم همین‌طور، یک زمانی از بسترهای بومی برآمد، از غفلت‌های موجود استفاده کرد و بعدتر مورد حمایت قدرت‌های فرامنطقه‌ای قرار گرفت. ارتشی‌های بعثی در قالب داعش، مورد سوءاستفاده آمریکا قرار گرفتند و در واقع آمریکا آنها را از یک تهدید برای خود، به فرصت تبدیل کرد. منافع آمریکا ایجاب می‌کرد که از داعش حمایت کند. داعش دقیقا در راستای منافع ایالات متحده و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است و قطعا مورد حمایت آنهاست و این یک امر طبیعی‌ است. اقلام جنگی که با بالگرد توسط آمریکایی‌ها در مناطق مربوط به داعش ریخته می‌شد، لزوما به معنای نقش «ایجادی» نیست. قطعا سازمان سیا از اینها برای منافع خود در سوریه و نقاط دیگر بسیار بهره ‌برده است و در یمن (عدن و حضرموت)، سوریه، لیبی، عراق و حتی لبنان نیز مورد بهره‌برداری سیا و پنتاگون بوده است.
آیا یکی از علل شکست داعش به‌علت لو رفتن و سپس قطع کمک‌های مالی، لجستیکی و تسلیحاتی نبود؟
کل نیروهای نظامی داوطلب داعش که از اروپا می‌آمدند، از طریق خاک ترکیه وارد عراق و سوریه می‌شدند. حالا ترکیه‌ این کانال را بست. چرا؟ چون تا پیش از این داعش به منافع ترکیه خدمت می‌کرد، اکنون ترکیه آنها را در تقابل با منافع خود می‌داند. یا مثلا داعش برای فضاسازی تبلیغاتی، استفاده بسیار زیادی از اینترنت می‌کردند، اما بعدتر که فرانسه، انگلیس، ایتالیا، بلژیک و نروژ نیز، هدف جنایات داعش قرار گرفتند، رفته رفته خود غربی‌ها نیز استفاده ‌اینها را از اینترنت محدود کردند. از طرفی هنگامی که نفت را از طریق واسطه‌ها و دلالان نفتی در اردن و ترکیه، به قیمت ارزان می‌فروختند، دیگر داعش بعد از انسداد منابع مالی‌اش، نتوانست درآمد چندانی داشته باشد. اینکه بخواهیم بگوییم، همه‌اش کار آمریکا بوده است، فقط یک شعار است. خیلی‌ها از داعش منفعت می‌بردند و در منطقه خاورمیانه خودمان کمک‌ها و پشتیبانی بیشتری از داعش صورت گرفت. امارات متحده، عربستان سعودی، ترکیه و همین قطری که اکنون علیه داعش موضع گرفته است، به داعش اعتماد داشتند و خیال می‌کردند پس از اتحاد با جبهه النصره می‌توانند دولت‌ها و جریانات نزدیک به‌ ایران را در منطقه تضعیف کنند. از نظر مالی، قطر، عربستان و امارات از داعش حمایت‌های گسترده مالی ‌می‌کردند. از نظر لجستیکی نیز اردن و ترکیه از حامیان اصلی داعش بودند. غرب نیز فضاهای رسانه‌ای و تبلیغاتی داعش را تامین می‌کرد و این‌گونه نبود که این فضا ناگهان بسته شود. اگر داعش علیه غربی‌ها، به شکل خوشه‌ای و سازماندهی شده عمل نمی‌کرد، شاید هنوز این حمایت‌ها پابرجا می‌بود. در اندونزی، فیلیپین، مالزی، الجزایر، تونس، لیبی، سودان و جاهای مختلف دیگری، همچون شرکت‌های هرمی با حضور سرشاخه‌ها فعالیت عضویابی می‌کردند. به مرور زمان، هم منابع مالی داعش از بین رفت، هم روی زمین از مناطق تحت کنترلشان کاسته شد، ادوات نظامی و امکانات رسانه‌ای آنها نیز از بین رفت.
آیا می‌توان ایدئولوژی را به پشتوانه پول بسط داد و سپس تثبیت کرد؟
منابع مالی، امکانات رفاهی و به‌طور کلی پول، یکی از دلایل اصلی جذابیت داعش برای برخی از جوانان فریب خورده بود. بالاخره همه که برای رضای خدا به عضویت تشکل شیطان درنیامدند. بسیاری از این افراد مزدورانی بودند که روزانه از 200 تا 500 دلار دستمزد می‌گرفتند. برخی هم اعتقاد داشتند و هم پول می‌گرفتند. بالاخره در این میان منابع مالی نقش بسیار موثری را در بسط این نفرت سازماندهی شده داشت. شکست‌های نظامی پیاپی و عدم توانایی برای تبلیغ و بازنمایی رسانه‌ای نیز، به شدت از جذابیت داعش برای طرفدارانش کاست.
کثرت اعدام‌ها و ضدیت با تکنولوژی در کاهش اقبال به داعش موثر بود؟
شیوه داعش از ابتدا مبتنی بر خشونت بود و هرگز مورد توجه جوامع انسانی نبود. واقعیت این است که تا زمانی که رسانه داشتند، این خشونت را با توجیهات خود تبیین می‌کردند و می‌توانستند جوانان تازه مسلمان بسیاری را به خود جذب کنند. اما مشکل این بود که ‌این شیوه نتوانست اثر بگذارد. زمانی اینها توانستند حلب، حمص، رقه، دیرالزور و موصل را به اشغال خود درآوردند، امکانات فراوانی برای توجیه اقدامات خود در اختیار گرفتند. پیوست سرزمینی میان عراق و سوریه نیز در این میان، بسیار موثر بود. اتفاقا سازماندهی داعش نیز بسیار جالب توجه بود و نه تنها با تکنولوژی مخالفتی نمی‌کردند بلکه برای بازنمایی خود حداکثر بهره‌برداری را از این موهبت، داشتند. یوتیوب، فیسبوک، توئیتر و اینستاگرام به خوبی اعدام‌ها و آدم‌سوزی‌های آنها را بازنمایی می‌کرددند. منتها نکته مهم در این باره ‌این است که نتوانستند این مسیر را ادامه دهند. چون با کاهش منابع، امکان اثرگذاری رسانه‌ای‌شان نیز به شدت کاهش یافت. ما برای بررسی این پدیده ها، باید همواره چندجانبه بنگریم. نباید جمیع جهات را برای تحلیل آغاز و پایان داعش، از نظر دور بداریم.
به نظر می‌رسد داعش نمی‌توانست بدون پشتوانه اجتماعی، به مدت 7 سال پابرجا بماند. این پشتوانه چگونه شکسته شد؟
پشتوانه داعش از نظر اجتماعی و فرهنگی می‌تواند وجود داشته باشد. چرا؟ چون خشم فروخفته در میان مسلمانان اهل سنت در قبال حکام عربی که تا خرخره به آمریکایی‌ها وابسته‌اند و حکومت‌هایی فاسدی را شکل داده‌اند، وجود دارد. بخشی از تفکراتشان در واقع ریشه در همین نارضایتی دارند. عده‌ای نیز به دنبال بازگشت به دوران سَلَف هستند و خود را سلفی می‌نامند و می‌گویند ما باید به آن دوران بازگردیم. همان تفکرات «ابن تیمیه» دوباره احیا شده است. توجیهات عجیبی نیز برای حرف‌هایشان می‌آورند و کتاب‌های بسیاری زیادی را نیز به چاپ رسانده‌اند. تئوریسین‌ها و وعاظ زبردستی برای ایجاد انگیزش در میان کشورهای اسلامی و اروپا و آمریکا تربیت کرده‌اند که جوانان را به آیین خود فرا‌ می‌خوانند. در کشورهای اروپای و آمریکا نیز افرادی تحت تاثیر قرار گرفته‌اند که بسیار مورد تبعیض واقع می‌شوند و از حقوق شهروندی برخودار نیستند. همه ‌اینها دست به دست هم داده‌اند که متاسفانه ‌این تفکر خطرناک بسط یابد و البته که یک شبه نیز از بین نمی‌روند. باید با عرضه اسلام واقعی که در فقاهت و تفسیر و اجتهاد از اعتدال بسیار زیادی برخوردار است، این تفکرات خطرناک را در میان این جوانان از بین برد. اسلام اهل مدارا با دیگر مذاهب و ادیان است و اهل تکفیر نیست.این افراد تا کسی را مخالف با عقاید خود می‌بینند، به سرعت تکفیرش می‌کنند و به ریختن خونش فتوا می‌دهند. به همین دلیل به ‌این گرایشات تکفیری می‌گویند. باید الازهر مصر و حوزه‌های علمیه، پیشاور کتاب‌های بیشتری در رد این عقاید بنویسند.
داعش برمبنای علم اقتصاد نسبت به چاپ پول (دینار اسلامی) اقدام کرد، اما در عرضه کالاها از یک نظام یارانه‌ای سوسیالیستی تبعیت می‌کرد. از طرفی در مسائلی نسبت به سوخت و سایر حامل‌های انرژی، سیاست سرکوب تقاضا را در پیش گرفته بود، آیا می‌شود الگوی یکپارچه‌ای از این رفتارهای اقتصادی داعش، استخراج کرد؟ یا این رفتار از مشاوره خارجی بهره می‌برد؟
اولا که‌ این الگو نبود و بر اساس نیاز روز تصمیم می‌گرفتند. مثلا شهری با جمعیت 2‌میلیون نفری نظیر موصل را به تصرف خود درمی‌آوردند و اقتضائات مدیریت شهرهای اینچنینی را با توجه به برداشت‌های خودشان از قرآن و سنت و نیز استفاده از مستشاران و صاحبنظرانی که با آنها به هر دلیلی همکاری می‌کردند، استخراج می‌کردند. در واقع روزمرگی بر سیاست‌های این گروهک حاکم بود و این‌طور نبود که یک کتاب فاخری از نظریه‌های ارزشمند اقتصادی را به‌طور مثال به عنوان برآیند اندیشه‌های اقتصادی خود ارائه کنند. بانکداری در اسلام را که با سیستم خود بازتعریف نکرده‌اند. نمی‌شود به ‌این رفتارها لقب الگو عرضه کرد. چراکه از نظر ساختاری آزموده نشده و در واقع پشتوانه تجربی موفقی را برجای نگذاشته است. آنچه‌ اینها در حلب و موصل و رقه انجام دادند جز نابودی و نکبت چیزی نبوده است. به‌طور مثال بازار برده‌های جنسی در شهر دیرالزور را می‌توان الگو دانست؟ اگر نفت هم فروختند، به‌کمک عده‌ای خبره و کارشناس خائن بوده که منافع شخصی خود را در همکاری با شیطان می‌دیده‌اند. سیستم جدیدی که برای فروش نفت به وجود نیاوردند. به من حق بدهید که‌ این را یک الگو ندانم و بیشتر بر روزمره بودن سیاست‌هایشان تاکید کنم.
آیا می‌توانیم اخوانی‌گری را در تمایلات خلیفه‌گری امروز، بازتولید شده ببینیم؟
همان گونه که عبدالرحمن کواکبی و محمد عبده در مصر و جواهری در پاکستان، ایده‌هایی را ارائه دادند، این‌گونه نبوده که‌ اینها فقط ایده‌های سیدجمال را دنبال کنند. بلکه آنها با تداوم این ایده‌ها و پرورش آنها توانستند که مکاتب جدیدی را ایجاد کنند. نباید تفکرات اخوانی را نیز با تفکرات تکفیری جمع بست. تفاوت اینها از زمین تا زیر زمین است. سیدجمال را درست در ایران نشناختیم. بعضی از اندیشه‌ها و آرای او به ‌این نحله‌ها نزدیک است و برخی نیز با این گروه‌ها بسیار تفاوت دارد. همه را نباید با یک چوب راند. تفاوت‌های بسیار ریزی در این زمینه وجود ندارد این‌گونه نیست که من بگویم حرف‌های تکفیرهای امروز دقیقا همان حرف‌های غزالی یا ابن‌تیمیه است. بلکه‌ اینها مبانی خود را از این افراد گرفته‌اند. بعدا تغییر می‌دهد. نمی‌شود رشید رضا و کواکبی را در کنار عبدالوهاب نشاند. اخوانی‌ها را نباید در تفاوت‌های ماهوی خود با این تکفیری یکی کرد. اخوانی‌ها سال‌ها مبارزه مسلحانه را محکوم می‌کردند اما جریان حرکت اسلامی در مصر به ترور اعتقاد داشتند. همان‌گونه که نمی‌شود راشد الغنوشی و حسن الترابی را در تونس با هم مقایسه کرد. اینها تفاوت‌های بسیاری دارند. اگر نتوانیم به خوبی اندیشه‌ها را از هم تفکیک کنیم، انگ خواهیم زد. باید انصاف را رعایت کنیم و تفاوت‌ها را باید باز کرد.
آینده داعش به شکل رفتارهای فردی تروریستی در اروپا متصورتر است یا دوباره امکان صف‌آرایی نظامی را فراهم خواهند ساخت؟
این تمایل نمرده است. اما اینکه داعش بتواند خود را سازماندهی کند بسیار مهم است. چون فعالیت‌های این گروهک خوشه‌ای و هرمی بوده است، با ضربه خوردن در سوریه و عراق، به سراغ فیلیپین و یا جاهای دیگری در شرق و غرب آسیا می‌روند تا خود را بازسازی کنند. در خود اروپا نیز چنین امکانی وجود دارد. شناسایی شدن تشکیلاتشان و از دست دادن زمین، بعید است منهای سازماندهی و عنوان جدیدی، بتوانند کار خود را آغاز کنند. اینها احتما دیگر با I.S.I پاکستان و یا میت ترکیه همکاری نخواهند کرد و به‌دنبال سازمان‌های اطلاعاتی جدیدی خواهند رفت. این احتمال وجود دارد که مانند گروه‌هایی نظیر جندا... و جیش‌العدل که هیچ‌ارتباطی با یکدیگر ندارند و همگی تحت عنوان طالبان در افغانستان در حال مبارزه هستند، از داعش فقط یک تابلو باقی بماند ولی روح فاسد این تفکر به ‌این زودی‌ها از بین نخواهد رفت و در گوشه دیگری از جهان خود را بازسازی خواهد کرد. القاعده و طالبان نیز دچار چنین سرنوشتی شده بودند. این سرنوشت محتوم و یکسانی نیست بلکه یک اندیشه با هسته مرکزی یکسان است که در اشکال متفاوتی در حال بازنمایی خود است. همان‌گونه که بوکوحرام در نیجریه با ابوبکرالبغدادی به عنوان خلیفه داعش بیعت کرد، الشباب و گروهک‌های دیگری نیز ممکن است سلفی‌گری را به‌شکل خلافت اسلامی دوباره دنبال کنند. خاورمیانه هنوز آبستن این تفکرات خطرناک است.
برچسب ها: داعش ، پايان
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز