
«تندروها» عملا هيچ جناحي را قبول ندارند
روزنو :تندروها اساسا تندروی را درست میدانند و در موارد بسیاری حتی با وجود اینکه نه تنها جامعه بلکه جهان تندروی را محکوم میکند اما تندروها آن را با دلایل مختلف بنا به اقتضای شرایط توجیه میکنند. بدین ترتیب طی سالهای اخیر در برابر تندروها اندیشه و گفتمان اعتدالی ظهور کرد تا اجازه ادامه بقا به تندروی در جامعه ایران ندهد. بهخاطر اقدامات غلط تندروها طی سالهای گذشته مانند برخوردهای تند برخی از نمایندگان در مجلس نهم و تهدید صالحی و ظریف در روز تصویب اجرای برجام، حمله خودسران به سفارتخانهها، تخریب دولت با برچسب رانت خوار، اشرافی و... باید به این موضوع به عنوان یک معضل توجه شود. مسالهای که اغلب از دید رسانهها پنهان میماند و یا به دلیل اینکه شاید کمتر جذابیت سیاسی دارد به آن پرداخته نمیشود. به هر رو این مسائل با توجه به تهدیدهای جهانی، مشکلات و منافع کشور و ظهور گاه و بیگاه اقدامات تندروانه ما را بر آن داشت که به این مساله بپردازیم. چرا باید تندروی وجود داشته باشد؟ چه چیز سبب بقای تندروها در جهان شده است؟ برای نمونه فعالیتهای داعش در منطقه و اقدامات افراطی ترامپ رئیس جمهور آمریکا که از اقدامات خود به عنوان عملکرد ملی گرایانه نام میبرد! چرا با تندروی به طور جدی مقابله نمیشود و چگونه میتوان از گسترش آن جلوگیری به عمل آورد. در این راستا محمد کیانوش راد، استاد دانشگاه، تحلیلگر مسائل سیاسی و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
تندروها اساسا تندروی را درست میدانند و در موارد بسیاری حتی با وجود اینکه نه تنها جامعه بلکه جهان تندروی را محکوم میکند اما تندروها آن را با دلایل مختلف بنا به اقتضای شرایط توجیه میکنند. بدین ترتیب طی سالهای اخیر در برابر تندروها اندیشه و گفتمان اعتدالی ظهور کرد تا اجازه ادامه بقا به تندروی در جامعه ایران ندهد. بهخاطر اقدامات غلط تندروها طی سالهای گذشته مانند برخوردهای تند برخی از نمایندگان در مجلس نهم و تهدید صالحی و ظریف در روز تصویب اجرای برجام، حمله خودسران به سفارتخانهها، تخریب دولت با برچسب رانت خوار، اشرافی و... باید به این موضوع به عنوان یک معضل توجه شود. مسالهای که اغلب از دید رسانهها پنهان میماند و یا به دلیل اینکه شاید کمتر جذابیت سیاسی دارد به آن پرداخته نمیشود. به هر رو این مسائل با توجه به تهدیدهای جهانی، مشکلات و منافع کشور و ظهور گاه و بیگاه اقدامات تندروانه ما را بر آن داشت که به این مساله بپردازیم. چرا باید تندروی وجود داشته باشد؟ چه چیز سبب بقای تندروها در جهان شده است؟ برای نمونه فعالیتهای داعش در منطقه و اقدامات افراطی ترامپ رئیس جمهور آمریکا که از اقدامات خود به عنوان عملکرد ملی گرایانه نام میبرد! چرا با تندروی به طور جدی مقابله نمیشود و چگونه میتوان از گسترش آن جلوگیری به عمل آورد. در این راستا محمد کیانوش راد، استاد دانشگاه، تحلیلگر مسائل سیاسی و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
به گزارش روز نو : طی سالهای گذشته به ویژه در دولت یازدهم مسالهای که در ادبیات و گفتمان سیاسی جریانها بیش از هر چیز مورد توجه قرار گرفت دو واژه تندروی و اعتدالگرایی بود. تندروی چیست و به چه افرادی تندرو میگویند؟
تندروي خروج آدمي از اعتدال است، اما اعتدال چيست؟ تندروي كدام است؟ شكست را چگونه تحليل كردن مهم است. واقعيت آن است كه آنچه را ما تندروي ميناميم، نه تندروها قبول دارند و نه نتايج آن را محكوم به شكست ميدانند. البته در عمل به همان اندازه كه تندروي ميتواند زيانبار باشد، كند روي هم ميتواند آثار زيانباري در پي داشته باشد. در بررسي دلايل و علل تندروي در افراد بايد به چند نکته توجه داشت؛ 1- عقلانيت و خردورزي، شرط لازم و مقدمه هر كنش اعتدالي و دوري از افراطيگري است، اما شرط كافي آن، فقدان خصلتها و تمايلات افراطي در فرد است.2- بررسي تيپ هاي شخصيتي آشوبگر و ريخت شناسي سياسي افراد افراطي و تندرو. تندروي اصلاح طلب و اصولگرا نميشناسد. 3- وجود محروميت هاي اجتماعي، ياس و سرخوردگي يكي از دلایل تندروي است. همانگونه كه بخشي از تحليل ظهور جريان داعش را بايد در اين امر جستوجو نمود. 4- تفاوت ساخت نظري و عملي در كنش سياستورزان، بخشي از زمينه هاي تندروي است. دوگانه كنش تئوريك آرمانپرستانه صرف و يا برخورد پراتيك واقعگرايانه است كه گروهي را به طور مثال طرفدار تئوري جنگ مسلحانه و گروهي را طرفدار تئوري بقا میکند.
5- فقدان تجربه تاريخي و عدم انباشت آن و بررسي ناقص دلايل ناكامي جنبشهاي اجتماعي در ايران نيز يكي از دلايل تجويز استراتژيهاي تندروانه و افراطي است.
چه عواملی سبب میشود که افراطگرایان، تندروی در سیاست را به عنوان یک کنش اشتباه و محکوم به شکست نپذیرند؟
گزاره «تندروي سياسي» صحيح نيست. تقريبا این مهم مورد قبول همه فعالان سياسي است، اما به دليل بين الاذهاني نشدن اين مفهوم، ميان تصورات شخص كنشگر يا كنشگران از اعتدال و تندروي، با تحليل مشاهدهگران يك كنش سياسي، به صورتي گنگ و مبهم خود را نشان میدهد. همچنين در محكوم به شكست بودن تندروي، بايد ديد شكست از چه منظري مورد نظر است. در واقع بعضا، ناظر و منظور از يك منظر به موضوع نمينگرند. پذيرش شكست روش هاي تندروانه در سياست، نزد كنشگران تندرو و تحليلگران بعضا متفاوت است. آنچه كنش كنشگران را ميسازد، ادراك آنها از عمل خويش است، به همين دليل بسياري از تندروها، عمل خويش را تندروي نميدانند و علت آن را شرايط واقعا موجود اجتماعي و در نتيجه درست ميپندارند. برخي از اصل «هر چيز را در زمان خود بايد تحليل كرد» به عنوان راهي براي توجيه و تفسير هر كنشي بهره میبرند، مثلا اگر از كساني كه سفارت آمريكا را در ابتداي انقلاب در ايران اشغال نمودند سوال شود كه آيا عمل آنها تندروي نبوده است، احتمالا پاسخ خواهند داد: بايد شرايط آن روز را در نظر گرفت و سپس قضاوت كرد. از نظر آنان، اشغال سفارت آمريکا عملي تندروانه نبود، بلكه عملي انقلابي بوده است و انقلاب هم خصلتها و ويژگي هاي خاص خود را دارد، در نتيجه موجه و درست بوده است.
چرا عدهای تندروها و عملکرد آنها را اشتباه و محکوم به شکست میدانند، اما برخی نیز آن را توجیه میکنند. دلیل این اختلاف نظر چیست؟
تندروي را همه نادرست ميدانند، اما برخي تندروي را در شرايط انقلابي، اگر درست هم ندانند اما آن را موجه ميپندارند. اينكه انقلاب ما را با خود ميبرد و انقلابي ميسازد و يا ما انقلاب را ميسازيم و تندروي ميكنيم، البته جاي بحث دارد. كرين برينتون در كالبدشكافي چهار انقلاب، تندروي كه بخشي از آن مبتني بر آرمان پرستي احساسي است را از ويژگيهای انقلابها برميشمارد. انقلاب با تندروي آغاز و با ميانهروی تثبيت و با فروكش شدن بازگشت مجدد تندرويها، به دوره ترميدوري و آرامش آغازين پيش از انقلاب و احتمالا با نظمي نو تثبيت ميشود. تندروي از ديد تندروها، نه تنها تندروي نيست بلكه بهترين راه انتخاب شده است. در مورد مفهوم شكست نيز، بايد گفت كه شكست در نظر تندروها با آنچه ميانهروها، محافظهكاران و اعتداليون و... میگویند، متفاوت است. به عنوان نمونه، تحليل «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوري بقا» که در بهار ١٣٤٩ توسط امير پرويز پويان نگاشته شد؛ اساس تحليل پويان در اين نوشته، اثبات ضرورت مبارزه مسلحانه است، يعني امري كه به عنوان تندروي از سوي بخش ديگري از نيروهاي ماركسيست مورد انتقاد قرارگرفته بود. از نظر طرفداران مبارزه مسلحانه، از بين رفتن اين يا آن واحد رزمنده به هيچ وجه نابودي محسوب نميشود. در آن سالها طرفداران مبارزه مسلحانه که دربین مارکسیستها بهوفور دیده میشدند، مخالفان خود را فرصتطلباني ميدانستند كه با دريوزگي سياسي و خودفروشيهاي ننگين و با درپيش گرفتن خط مشي فرصتطلبانه، بارها مبارزات خلقها را به بنبست كشاندهاند.
آیا تندروها برای بقای سیاسی خود دست به اقدامات تند میزنند؟
ادراك و تصويري كه تندروها از كنش خويش دارند، اقدامي معطوف به شكست نيست. اقدامي است كه در آن بقاي واقعي خويش را مييابند. مخالفان مبارزه مسلحانه كساني شمرده ميشدند كه از موضعي منفعل به بقاي خود ادامه دادند، از ديدگاه تاريخي بقا نيست، بلكه در نهايت نابودي است. ولي تعرض كردن و از خود تجربه باقي گذاشتن و آنگاه از بين رفتن در صورتي كه ژرف و تاريخي قضايا را بررسي كنيم وجود و باقي ماندن است. مثلا همان شخص اعتقاد داشت، اگر ميبايد پنهانكاري و قدرت انقلابي توامان شرط بقاي ما باشند، ناگزير بايد اصل بنيادي تئوري بقا يعني اصل عدم تعرض را نفي كنيم. به اين ترتيب نظريه «تعرض نكنيم تا باقي بمانيم»، لزوما جاي خود را به روش «براي اينكه باقي بمانيم، تعرض كنيم» ميدهد. در اين مساله که تندروي در سياست، لزوما محكوم به شكست ميشود بايد تامل كرد. اين را هم از نظر نتيجه گرايانه و هم از نقطه نظر ادراك فرد يا گروه تندرو میتوان مردود دانست. از نظر تندروها؛ ١- تندروها خود را تندرو نميدانند و تندروي نميكنند، اين فرصت طلبان هستند كه كندروي را براي بقاي خويش حربه ساخته اند. 2-عمل آنها ولو از ديد ديگري تندروانه اعلام گردد، اما اين عمل معطوف به كسب نتيجه بوده است و پيروزي انقلابها، نتيجه دوري از محافظهكاري و كندروي است. 3- شكست و پيروزي از نظر تندروها، مفهومي ديگر دارد. از نظر آنها، تئوري بقا يعني فنا و شكست بوده و تئوري مبارزه مسلحانه و فنا يعني بقاي واقعي و پيروزي. تندروها، تنها از منظر سياستهاي واقعگرايانه مبتني بر عقلانيت، تندرو ناميده شدهاند. با بهرهگيري از نظر وبر، تنها كنش عقلاني معطوف به هدف را ميتوان كنشي دور از تندروي دانست. در كنش عقلاني ارزشي يا كنش عاطفي و يا در كنش سنتي ميتوان كنشهاي تندروانه را بهخوبي شناسايي كرد. براي اين دسته از كنشگران، شكست در معناي واقعگرايانه آن معنايي ندارد.
به طور کلی تندروی چه پیامدهایی دارد؟
جامعه ايران زمينه هاي تندروي و افراطيگري را در خود دارد. محروميت هاي اجتماعي، فقر، تبعيض و نابرابريهاي فرصت هاي اجتماعي، ناخرسندي هاي روزافزون را دامن ميزند. از طرفي به قول مرحوم بازرگان، مردم ايران، همه چيز را به بهترين شكل و فوري و به تمامه ميخواهند و اين با سياستهاي گام به گام در تضاد است. اگر شكست را به معني از دست رفتن سلطه و غلبه بر ديگري و يا از دست رفتن آمال و آرزوها بناميم، تندرويها هم گاهي با كاميابي و پيروزي همراه بودهاند، چه از نظر فرد تندرو و چه از نظر تحقق عيني آن، و اگر شكست را به مفهوم از دست رفتن فرصت هاي عقلاني و واقع بينانه بدانيم، البته تندرويها و خروج از اعتدال، خود به گسترش بحرانهاي فزاينده بعدي منجر ميشود و هميشه محكوم به شكست خواهد بود.
با توجه به اینکه جامعه ایران زمینههای تندروی را دارد آیا راهی برای جلوگیری از اقدامات تند و افراطی در ایران وجود دارد؟
وضعیت جامعه ایرانی از نظر سیاسی، اجتماعیوفرهنگی، به نسبت دورههای قبل، سیر نزولی یافت. از نظر اقتصادی وضعیت خط فقر به نسبت دورههای قبل بدتر و به وضع اول انقلاب رسیده است. از نظر اجتماعی وضعیت طلاق، اعتیاد، جرم و جنایت، كثرت پروندهها در دادگستریها و شیوع بیماریهایی چون ایدز، همه گویای وضع نامناسب و تسریع آن است. از نظر فرهنگی گروه قابل توجهی از جوانان میگویند این انقلاب، انقلاب پدران ما بود. آنها همچون نسل قبل به انقلاب نمینگرند. جوانان با نگاه غیرجانبدارانه به آینده مینگرند و با تحول مفاهیم ارزشی مواجه شدهاند. نسل گذشته نتوانسته مفاهیم و ارزشهای خود را بهصورت مستدل، به نسل بعدی یعنی جوانان امروز منتقل كند. همه این مسائل به ما میگوید اصلاحات روندی دائمی برای بهبود مستمر جامعه است.
طی سالهای گذشته برای مقابله با تندروی در کشور اقدامات بسیاری به ویژه در انتخابات به عمل آمد اما امروز با توجه به اینکه همچنان تندروها درصدد ضربه به دولت هستند، دولت روحانی چگونه میتواند با آن مقابله کند؟
دولت باید احزاب با گرایشات مختلف را تقویت كند و اگر یك جناح سیاسی به زمین خورد، دولت حاكم، بهرغم مخالفت با آن جناح، باید فرصت و امكان بازسازی را به مخالفان بدهد و از نظر مدنی و اجتماعی، حتی برای مخالفان خود بسترهای لازم را مهیا كند. زیرا وجود مخالف، باعث نظارت و تصحیح مداوم رفتار دولت خواهد شد. اما باید توجه كرد، قرار نیست دولت بدنه اجرایی و بخش سیاستگذاری خود را در اختیار مخالفانش قرار دهد. این برداشتی سطحی از اعتدال است كه متاسفانه برخی مدیران دولتی متوجه آن نیستند. در هیچ كجای دنیا و در هیچ نوعی از دموكراسیها، بدنه اجرایی دولت كه كارگزار سیاستهای دولت مورد قبول اكثریت مردم است، به بهانه اعتدال در اختیار مخالفان دولت قرار نمیگیرد. مگر اینكه در پستها و موقعیتهایی باشد كه جنبه سیاستگذاری آن كم بوده و یا اصلا نباشد؛ یعنی موقعیتها و پستهای تخصصی. البته در حوزههای تخصصی نباید خط و خطوط سیاسی را ملاك قرار داد. در اینجاست باید دقت كرد که دولت در بخش مدنی موظف به ایجاد بستر حتی برای مخالفان خویش است، اما در بعد اجرا، دولت موظف به اجرای وعدههای خود به مردمی است كه به شعارها و برنامههای او رای داده اند.