به آینه نگاه کن آقای خذیراوی
روزنو :پسرک شماره 16 استقلال تهران این روزها با ستارههای زیادی از گذشته مقایسه میشود که یکی از آنها، مجاهد خذیراوی است.
مجاهد در بیست سالگی از نفت آبادان به استقلال منتقل شد و با وجود جثه کوچکاش، محبوبیت زیادی روی سکوهای آبی به دست آورد. مجاهد، اصل جنس بود. یک استعداد واقعی. یک نابغه غیرمعمولی. خود او اما، دیرتر از همه به استعدادش پی برد و بیشتر از همه، برای نابود کردن خودش تلاش کرد. انتقال کیفیت از زمین به مهمانیهای آنچنانی، هنر مجاهد را هدر داد و محرومیت 5 ساله، رویاهای این فوتبالیست را تباه کرد. خذیراوی حالا فقط 36 سال سن دارد اما سالهاست که در سطح اول فوتبال ایران هیچ اثری از او دیده نمیشود. او تنها زمانی ظاهر میشود که یک فوتبالیست تازهوارد را با جوانیهای مجاهد مقایسه کنند. حالا نوبت مهدی قائدی است که با خذیراوی مقایسه شود و واکنش ستاره سابق استقلال به این مقایسه، مثل همیشه طلبکارانه است. او ابراز امیدواری میکند که استعداد مهدی حفظ شود. که فوتبالاش از شر آدمهایی که ریشه مجاهد را زدند، در امان بماند. اما این آدمها چه کسی بودند؟ چه کسی بیشتر از خود او، به کشتناش مشغول شد؟
برای روبرو شدن با حقیقت غمانگیز تلفشدن یک استعداد، مجاهد بهترین نام ممکن است. فوتبالیستی که میتوانست در بهترین باشگاههای اروپایی بازی کند اما خودش را به حواشی زنجیر کرد. در گذر همه این سالها، او هنوز هم تصور میکند محو شدناش از فوتبال یک نقشه از پیشتعیینشده بوده و توضیح نمیدهد که اگر نقشهای در کار بوده، چرا به سادگی در برابر این نقشه تسلیم شده؟ جایی خارج از این مصاحبههای دلسوزانه، مهدی قائدی باید یاد بگیرد که استعداد برای ساختهشدن یک فوتبالیست کافی نیست؛ که ستارهها بدون سختکوشی و استمرار به جایی نمیرسند. که اگر نتواند از این استعداد ذاتی برای تبدیلشدن به یک ستاره بزرگ و خوشنام استفاده کند، تنها در آینه باید به دنبال مقصر بگردد.