منشاء بی اعتنایی به انتخابات کجاست؟
آنقدر حرارت این روزهای انتخابات زیاد است که از سؤال به این مهمی میگذرم و پاسخی سرسری به آن میدهم.با خودم قرار گذاشتهام ایندفعه برای تشویق کسی به رأیدادن به نامزد موردنظرم، از روش همیشگی فاصله بگیرم: از آوردن استدلال برای دیگران که انتخاب بین مرگ و زندگی/ بد و بدتر است. از بهوحشتانداختنشان که اگر کاندیدای ما رأی نیاورد از فردای انتخابات تاریکی شروع میشود، زندگیمان به خاک مینشیند و خیلی از چیزهایی که با بودنشان امنیت، از بین میرود و تبدیل به آرزویی دور میشود.
خدا میداند چقدر این رویه که دست از سرش برنمیداریم در بلندمدت حال همهمان را بد کرده، بیتکیهگاهمان کرده، ترسخورده و بیآیندهمان کرده. فضای آخرالزمانی میسازیم که شرایط برای کوتاهمدت بحرانی شود و از بحران استفاده کنیم و با عذابوجداندادن، با گذاشتن بار مسئولیت یک کشور فقط به دوش یک رأی، با ترساندن و هشدارهای پیاپی دیگران را به پای صندوق بکشیم یکهو به همهچیز نگاه یکبارمصرف پیدا میکنیم، فکر نمیکنیم و انگار برایمان اهمیت ندارد که دست در دست کاندیداها آنچه برای بحرانیکردنش تلاش میکنیم، بزرگترین سرمایه یک کشور یعنی امنیت و اعتماد مردم است. من فکر میکنم بزرگترین خیانت هرکس به کشورش (هرچند ناخواسته)، ارائه تصویری دروغ و حتی اغراقشده برای ازبینبردن اعتماد مردم برای زندگی در آن کشور است.بیاعتمادی مردم فقط محدود به دولتها نمیماند، به تکتک مناسبات و آدمها تسری پیدا میکند و هویت و ماهیت همهچیز را تغییر میدهد. بیاعتمادی، بیانگیزه و دلسرد میکند و فردایی باقی نمیگذارد.
چرا سراغش میرویم؟ چون میخواهیم برای مجابکردن آدمها با سلاح ترس پیش برویم که آسانترین راه است و در کمترین زمان ممکن به بیشترین نتیجه میرسیم. بقیه روشها برای ما که متخصصان کارهای هیئتی هستیم، زمانبر است. چهارسال یکبار به اهمیت مردم پی میبریم و یکهو در عرض دوهفته تمام نظام فکریشان را بههم میریزیم، آنها را متوجه تصمیم یا بیتصمیمی زیانبارشان میکنیم و با بهوحشتانداختنشان از فردای کشور، مشارکت را بالا میبریم. خوشخیالانه فکر میکنیم رعب ایجادکردن محدود به همین روزهای انتخابات میماند، درحالیکه لانه میگذارد و ذرهذره فاصله مردم را از هم، از حس مسئولیتی که باید نسبت به محل زندگیشان داشته باشند بیشتر میکند.
بیتفاوتی آدمها به انتخابات و اینکه چه کسانی در مسند قدرت باشند، بیمسئولیتی اجتماعی بزرگی است که بخش مهمی از آن ثمره همین بیاعتمادی است.
نمیشود در کوتاهمدت درمانش کرد، نمیشود با حربهای واحد به جنگش رفت، نمیشود در عرض دوهفته بحرانیاش کرد، فضای بهشتی و جهنمی ساخت و فردای انتخابات بیخیالش شد.
فعالیتهای دوهفتهای و چندهفتهای، راهانداختن بازی مرگ و زندگی/ بد و بدتر از طرف ما و از طرف نامزدها، حضورشان در مناظرات و پروندهسازیهایشان علیه یکدیگر، همهوهمه اعتماد مردم را در بلندمدت نشانه گرفته. فکر میکنم روش ثابت ما بههمراه مناظرات تلویزیونی باعث شده هر دوره آدمهای بیشتری به جمع بیتفاوتها، بیانگیزگان و بیاعتمادان بپیوندند. برای همین است که هرچه سعی میکنیم نزدیکتر شویم و یکی شویم، دورتر میشویم.
راهش چیست؟ یک راهش در کوتاهمدت تمرکز بر دستاوردها و برنامههای کاندیدایمان و در بلندمدت با روشهای غیرشتابزده آگاهکردن شهروندان درباره نقششان و همینطور سازوکار اداره این کشور است؛ با همه ویژگیها و مختصاتی که دارد، با همه تفاوتها و شباهتهایش به یک مدل جمهوری.هنوز خیلی از شهروندان از وظایف و اختیارات قوه مجریه یا مقننه خبر ندارند.
باید کمی هم به خودمان بپردازیم. موتوری که چهارسال یکبار روشن میکنیم، نیاز به تعمیر، تغییر مسیر و اخذ گواهی فنی سلامت مداوم دارد.