
از این منظر سیاستمداران عوامگرا (پوپولیست) که اقداماتشان بعضا حتی پشتوانه فکری و تجربی هم ندارد، میتوانند خسارات جبران ناپذیری به بار آورند.
مثلا رئیس جمهور فعلی آمریکا در سخنان خود، وعده هایی میداد که برای بسیاری از نخبگان و اهل فن شدنی به نظر نمی رسید. مثلا او وعده محدود کردن مهاجرت به عنوان منشا ورود تروریستها را میداد. اگر چه این حرف از کسی که مادر و همسر خودش مهاجر هستند، آن هم در کشوری که براساس مهاجرت شکل گرفته، عجیب بود؛ اما برای رای دهنده آمریکایی که خسته از بیکاری و ترس ناشی از حملات تروریستی است جذاب به نظر میرسید؛ اما همین حرف در اولین قدم فقط به اعمال محدودیت بر ورود موقت شهروندان 7 کشور عمدتا مسلمان محدود شد. این دستور در خود آمریکا نیز اعتراضات زیادی را برانگیخت و درنهایت توسط دادگاهی در آمریکا لغو شد، اگرچه دوباره با اصلاحاتی در مورد 6 کشور به اجرا درآمد. نکته جالب، دیدگاه رئیس جمهور آمریکا بود که خود را قدرت مطلق می پنداشت و تصور نمیکرد کسی این قدرت را داشته باشد که فرمان او را لغو کند. در نهایت زمان زیادی طول نکشید که هم برای خود رئیس جمهور آمریکا و هم برای طرفدارانش واقعیات کشورداری و سیاستگذاری آشکار شد. درخصوص دیگر صحبتهای او از جمله در مورد پیمان ناتو، پیمان نفتا و مسائل دیگر نیز طولی نکشید که او از فضای شعارهای خود بیرون آمده تا با واقعیات مواجه شود. اما به هر حال این اقدامات هزینههای زیادی را به آمریکا و وجهه این کشور وارد کرد.
اگرچه ظهور و به قدرت رسیدن سیاستمداران عوامگرا در کشورهای غربی توسعه یافته، زمینه و شرایط متفاوتی با ظهور آن در کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه دارد، اما تشابهات زیادی بین رفتار آنها است. آنها بدون توجه به ابزارها و اختیارات خود، اقداماتی انجام میدهند که در نهایت سبب نتایج معکوس میشود. مثلا در دولت قبلی ایران بیش از هر چیزی بر اصلاح نظام بانکی و نیز از بین بردن فساد در نفت تاکید میشد. نگارنده معتقد است رئیس دولت قبلی به این امور اعتقاد داشت، اما ساده سازی و ساده انگاری او از مساله و استفاده صرفا شعاری و سیاسی از آن برای ایجاد هیجان های کاذب، سبب شد نتایج معکوسی به بار آید. در حقیقت بزرگترین اختلاس بانکی و بزرگترین فساد در صنعت نفت در همین زمان رخ داد. همین مساله نیز در مورد یارانه ها رخ داد. فقدان تعریف مشخص از «عدالت» و راهکارهای دستیابی به آن در جامعه، سبب شد یارانهها بیش از برآوردن هدف «عدالت»، خود سبب بیعدالتی و تحمیل بار اقتصادی بر کل کشور شود و کم کم از مقاصد اولیه فاصله گرفته و به ابزاری سیاسی با کارکرد انتخاباتی بدل شود.
صحبت از گذشته مشکلات را حل نمیکند اما گذشته چراغ راه آینده است. جای تعجب است که با وجود کارنامه این گذشته نه چندان دور، شعارهای مشابهی در حال تکرار است و به نوعی عده ای قصد دارند آزموده را دوباره بیازمایند. مثلا وقتی حرف از چند برابر شدن یارانه ها میشود، سوال اول این است که آیا اساسا رئیس جمهور این قدرت را دارد که بتواند یک نفره در این خصوص تصمیم گیری کند یا باید در یک چارچوب منطقی و برنامه ریزی شده در بودجه، نهادهای دیگر از جمله مجلس را متقاعد کند؟ اگر مجلس این نظر دولت را رد کند، تکلیف شعارهای انتخاباتی و افرادی که به امید این پول رای دادهاند، چه میشود؟ حتی اگر مجلس این طرح را تایید کند، آیا واقعا افزایش یارانه ها به نفع همه مردم و کل اقتصاد است؟ یا قرار است بیش از پول پرداخت شده، به طرق دیگر از جیب دریافت کنندگان یا با تورم از جیب همه مردم خارج شود؟ تجربه یارانه ها در زندگی روزمره مردم به وضوح قابل مشاهده است و تبعات تصمیمات سریع و بیپشتوانه فکری آن برای مسوولان و مدیران کشور نیز روشن است. با چنین کارنامه ای، چنین شعارهایی چه هدفی جز ایجاد هیجان زودگذر انتخاباتی را دنبال میکند؟ همین حرف را در مورد اشتغالزایی نیز میتوان زد. وعده ایجاد اشتغال برای میلیونها نفر در یک بازه زمانی کوتاه، چه برنامه و چه کیفیتی دارد؟ جالب آنکه این شعارها معمولا بهطور کلی و بدون پرداختن به جزئیات مطرح میشوند و در مواردی که مصداق ها آورده شده اند، نشان داده شد که تا چه میزان اینگونه وعده ها بیپشتوانه و بر اساس مفروضات غلط بنا شده اند.
توصیه نگارنده به کاندیداهای محترم آن است که از گذشته درس بیاموزند. مردم ایران به خصوص در دو دهه اخیر، تجارب زیادی از مقایسه شعارها و نحوه عملکرد سیاستمداران داشتهاند. شعارهای عدالت اجتماعی، اصلاح ساختاری اقتصاد، ایجاد اشتغال، مبارزه با فساد، توجه به جوانان و ازدواج آنها، توجه به مسکن، اصلاح نظام بانکی، نحوه برخورد با آمریکا و مسائل مشابه در همه دورهها، توسط همه گروههای سیاسی مطرح شده است. همه این گروهها هم در دوره های مختلفی در راس قدرت بوده اند و مردم تبعات برخوردهای مختلف با این مسائل را به وضوح لمس کرده اند. اینکه هنوز این مسائل با شدت و قدرت مطرح میشوند خود گویای آن است که این مسائل اساسی در کشور حل نشده است. راه حل نه پناه بردن به عوامگرایی، بلکه نشان دادن یک نقشه راه عملی برای اصلاح این امور است. اصلاحی که میتواند برای خیلی ها دردناک و تلخ باشد؛ اما رفاه و توسعه آینده کشور در گرو آن است.