چرا آنان زودتر دچار دردسر میشوند؟
گناه اصلاحطلبان در میدان سیاست
با نگاهی به دوران اصلاحات به این مسئله بر میخوریم که هر گاه رسانهها یا برخی چهرههای منسوب به این جریان سیاسی-اندیشهای نکتهای در خصوص قانون اساسی را مطرح میکرد یا درباره نقد برخی اصول آن و لزوم تغییر در بخشی از آن قلم میزد با برخورد شدید سوی مقابل میدان سیاست مواجه میشد و آنان که معتقد به تغییر و اصلاح بخش هایی از قانون اساسی بودند معمولا به انواع و اقسام اتهامات نواخته میشدند و دچار گرفتاری هایی میشدند که گاه باعث میشد در باب این موضوع سکوت را به سخنترجیح دهند.
روزنو :
با نگاهی به دوران اصلاحات به این مسئله بر میخوریم که هر گاه رسانهها یا برخی چهرههای منسوب به این جریان سیاسی-اندیشهای نکتهای در خصوص قانون اساسی را مطرح میکرد یا درباره نقد برخی اصول آن و لزوم تغییر در بخشی از آن قلم میزد با برخورد شدید سوی مقابل میدان سیاست مواجه میشد و آنان که معتقد به تغییر و اصلاح بخش هایی از قانون اساسی بودند معمولا به انواع و اقسام اتهامات نواخته میشدند و دچار گرفتاری هایی میشدند که گاه باعث میشد در باب این موضوع سکوت را به سخنترجیح دهند.
به گزارش روز نو؛ با پایان دولت اصلاحات دیگر مجال چندانی برای بحث در این باره پیش نیامد و جز در مقطعی که رهبری نظام در یکی از سفرهای استانی از لزوم بررسی تغییر ساختار سیاسی از ریاستی به پارلمانی که نیازمند تغییر در بخش هایی از قانون اساسی است سخنانی را بیان داشتند مجال دیگری برای بحث درباره اصلاح قانون اساسی پیش نیامد. مدتی پیش بود که حجت الاسلام ناطق نوری از لزوم بازنگری در قانون اساسی سخن گفت و این موضوع را امری طبیعی دانست. پیش از او نیز مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز نظراتی را درباره لزوم بازنگری و تغییر قانون اساسی بیان کرده بود.
فارغ از این که چنین نظراتی تا چه حد امکان محقق شدن دارد پرسش اساسی از غوغاگران آن است که آیا آنها تنها در زمانی که اصلاح طلبان از تغییر و اصلاح قانون اساسی حرفی بزنند «دلواپس» میشوند و زمین و زمان را به هم میدوزند؟ با بررسی موارد مشابه دیگر هم میتوان به این نتیجه رسید که گویا جریان مخالف اصلاحات اصولا کاری به سخنی که بیان میشود («ما قال») ندارد و همین که گوینده («منقال») نشانی از اصلاحطلبی داشته باشد مجوز هر نوع برخوردی را به خود میدهند. به عنوان مثال خطر روی کار آمدن شخصی مانند احمدینژاد را مرحوم هاشمی و برخی از اصلاح طلبان از سال 84 گوشزد میکردند و معتقد بودند ورود چنین شخصی با چنان تفکراتی انحراف در مسیر انقلاب است و این مطلب دقیقا همان چیزی بود که حضرات مدعی «بصیرت» پس از خانه نشینی یازده روزه رئیس جمهور پیشین به آن رسیدند.
یا در موضوع آسیبهای اجتماعی، در انتخابات88 بود که یکی از کاندیداها که امروز در حصر خانگی به سر میبرد نسبت به گسترش آسیبهای اجتماعی هشدارهایی جدی را میداد اما شاهد بودیم که تصمیم گیران آن زمان و رسانههای پر شمار همراهشان به جای پذیرش این واقعیات تلخ آن فرد را متهم به سیاه نمایی علیه دولت وقت میکردند. سخن آخر اینکه این طور که مشخص است گناه اصلاح طلبان آن است که ضعفها و مشکلات را زودتر از سوی دیگر سپهر سیاست در ایران میبینند و به واسطه همین گناه باید دردسرهای متنوعی را تحمل کنند.
*بهار
با نگاهی به دوران اصلاحات به این مسئله بر میخوریم که هر گاه رسانهها یا برخی چهرههای منسوب به این جریان سیاسی-اندیشهای نکتهای در خصوص قانون اساسی را مطرح میکرد یا درباره نقد برخی اصول آن و لزوم تغییر در بخشی از آن قلم میزد با برخورد شدید سوی مقابل میدان سیاست مواجه میشد و آنان که معتقد به تغییر و اصلاح بخش هایی از قانون اساسی بودند معمولا به انواع و اقسام اتهامات نواخته میشدند و دچار گرفتاری هایی میشدند که گاه باعث میشد در باب این موضوع سکوت را به سخنترجیح دهند.
به گزارش روز نو؛ با پایان دولت اصلاحات دیگر مجال چندانی برای بحث در این باره پیش نیامد و جز در مقطعی که رهبری نظام در یکی از سفرهای استانی از لزوم بررسی تغییر ساختار سیاسی از ریاستی به پارلمانی که نیازمند تغییر در بخش هایی از قانون اساسی است سخنانی را بیان داشتند مجال دیگری برای بحث درباره اصلاح قانون اساسی پیش نیامد. مدتی پیش بود که حجت الاسلام ناطق نوری از لزوم بازنگری در قانون اساسی سخن گفت و این موضوع را امری طبیعی دانست. پیش از او نیز مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز نظراتی را درباره لزوم بازنگری و تغییر قانون اساسی بیان کرده بود.
فارغ از این که چنین نظراتی تا چه حد امکان محقق شدن دارد پرسش اساسی از غوغاگران آن است که آیا آنها تنها در زمانی که اصلاح طلبان از تغییر و اصلاح قانون اساسی حرفی بزنند «دلواپس» میشوند و زمین و زمان را به هم میدوزند؟ با بررسی موارد مشابه دیگر هم میتوان به این نتیجه رسید که گویا جریان مخالف اصلاحات اصولا کاری به سخنی که بیان میشود («ما قال») ندارد و همین که گوینده («منقال») نشانی از اصلاحطلبی داشته باشد مجوز هر نوع برخوردی را به خود میدهند. به عنوان مثال خطر روی کار آمدن شخصی مانند احمدینژاد را مرحوم هاشمی و برخی از اصلاح طلبان از سال 84 گوشزد میکردند و معتقد بودند ورود چنین شخصی با چنان تفکراتی انحراف در مسیر انقلاب است و این مطلب دقیقا همان چیزی بود که حضرات مدعی «بصیرت» پس از خانه نشینی یازده روزه رئیس جمهور پیشین به آن رسیدند.
یا در موضوع آسیبهای اجتماعی، در انتخابات88 بود که یکی از کاندیداها که امروز در حصر خانگی به سر میبرد نسبت به گسترش آسیبهای اجتماعی هشدارهایی جدی را میداد اما شاهد بودیم که تصمیم گیران آن زمان و رسانههای پر شمار همراهشان به جای پذیرش این واقعیات تلخ آن فرد را متهم به سیاه نمایی علیه دولت وقت میکردند. سخن آخر اینکه این طور که مشخص است گناه اصلاح طلبان آن است که ضعفها و مشکلات را زودتر از سوی دیگر سپهر سیاست در ایران میبینند و به واسطه همین گناه باید دردسرهای متنوعی را تحمل کنند.
*بهار