داستان مکرر ناتوانی در ایجاد وحدت درونگروهی
هیاهوی اصولگرایی برای «هیچ»
روزنو :برای فهم این گزاره که اصولگرایان در دستیابی به اجماع ناتوان هستند، حتما لازم نیست تحلیلگر و کنشگر سیاسی باشید؛ کافی است یک دنبالکننده صرفِ اخبار حوزه سیاست داخلی باشید و چند سالی به صورت تفننی صفحات روزنامهها را تورق کرده باشید؛ اینگونه به خوبی متوجه شدهاید که اصولگرایان در ماههای منتهی به هر انتخابات سلسله جلسات و گردهماییهایی را در سالنها و تالارهای مختلف پایتخت از جمله سالن سرچشمه در جنوب یا آدینه در شمال غرب برگزار میکنند و پس از مصافحه و سلام و صلوات و نواختن سمفونی وحدت و اجماع، به یکباره در روز انتخابات متفرق میشوند.
برای فهم این گزاره که اصولگرایان در دستیابی به اجماع ناتوان هستند، حتما لازم نیست تحلیلگر و کنشگر سیاسی باشید؛ کافی است یک دنبالکننده صرفِ اخبار حوزه سیاست داخلی باشید و چند سالی به صورت تفننی صفحات روزنامهها را تورق کرده باشید؛ اینگونه به خوبی متوجه شدهاید که اصولگرایان در ماههای منتهی به هر انتخابات سلسله جلسات و گردهماییهایی را در سالنها و تالارهای مختلف پایتخت از جمله سالن سرچشمه در جنوب یا آدینه در شمال غرب برگزار میکنند و پس از مصافحه و سلام و صلوات و نواختن سمفونی وحدت و اجماع، به یکباره در روز انتخابات متفرق میشوند.
به گزارش روز نو؛ اگر انتخابات از نوع پارلمانی باشد، چندین لیست مجزا از اردوگاه اصولگرایی به بیرون درز میکند و اگر انتخابات از نوع ریاست جمهوری باشد، چندین کاندیدا با پیشینه اصولگرایی صف میکشند و در برنامههایی همچون مناظرات انتخاباتی، به اصطلاح پته هم را روی آب میریزند؛ این خلاصه قصه راستیها در انتخابات اخیر است.
دمیدن در کوس وحدت
اینکه اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری پیشرو هم به اجماع و وحدت نمیرسند، تقریبا مسجل است و این مصاحبهها و مواضع و جلسات به اصطلاح وحدتآفرینشان، صرفا برای خالی نماندن عریضه است. کافی است به سخنرانیها و اعلام مواضع اخیر چند کاندیدای بالقوه اصولگرایی توجه کنید؛ با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند؛ مدام میگویند «وحدت، اجماع، ائتلاف»؛ «تمایلی برای کاندیداتوری نداریم، دوستان اصرار میکنند»؛ «اگر روی فلانی اجماع شود، ما هم حمایت میکنیم» و .... اما در موعد رقابتهای انتخاباتی تمام این تعارفات رنگ میبازد و اردوگاه اصولگرایی به آوردگاه سرشاخ شدن هم طیفیها تبدیل میشود.
علت ناتوانی اصولگرایان در نیل به وحدت چیست؟
از آن زمان که لیست مشترک حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت، پیروز بلافصل انتخابات بود، مدتها گذشته است و آن دوران را باید در صفحههای تاریخ جستجو کرد. دیگر جمع کردن همه طیفها و شخصیتهای اصولگرا زیر یک سقف امری محال است. اگر هم محقق شود با اکراه و اجبار خواهد بود. اما به راستی علت ناتوانی اصولگرایان در نیل به وحدت چیست؟ چرا آنها همچون دهههای پیشین به راحتی نمیتوانند در میدان فراخ سیاست ایران یکهتازی کنند؟ آیا آنها به افتراق گفتمانی رسیدهاند؟ آیا نیاز به تجدید سازمان دارند؟ آیا نواصولگرایان متمایل به تندروی و رادیکالیسم، سیمای اصولگرایان را ناهمگون کرده و کنش سیاسیشان را به انحطاط کشاندهاند؟
برای پاسخ به سوالات فوق، باید اقوال و اعمال شخصیتها و طیفهای منتسب به جناح راست را ظرف یک دهه اخیر مورد واکاوی و تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان قرار داد؛ امری که از مجال این مقال خارج است و میتواند یک طرح برای پایان نامهای در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای باشد؛ اما به اجمال میتوان گفت که از میانههای دهه 80 طیفی از بدنه اصولگرایان برخاست که با اسلاف اصولگرا در نظر و عمل تفاوتهای ماهوی داشت؛ آنها تجویز از بالا را نمیپسندیدند، به عبارت دیگر، حرکت تشکیلاتی را به توصیه علما و زعما، مقدم میداشتند؛ در مسائل اقتصادی هم تفکر بازار محورِ سرمایهسالار را قبول نداشتند و به اقتصاد دولتی گرایش داشتند؛ جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان دو تشکلی بودند که در مرام نواصولگرایی با شاخصههای کلی فوقالذکر، پیشرو و آوانگارد بودند؛ آنها البته در انتخابات دهه80 به مدد دوپینگهای انتخاباتی شورای نگهبانی به توفیقاتی دست یافتند و از شورای شهر تا مجلس و دولت، به ترتیب بهشت و بهارستان و پاستور را فتح سنگر به سنگر کردند.
«نواصولگرایان» المثنیِ جناح راست
در عصر ظفرمندی نواصولگرایان، راستهای قدیمی که همچنان تفکر روحانیتمحور و بازارمحور خود را حفظ کرده بودند، از ترس انزوا و مهجوریت، خود را به زیر چتر این نوباوگان سیاسی بردند؛ آنها دیگر کمتر سخن میگفتند و بیشتر نظارهگر و تاییدکننده بودند؛ حتی اگر یک نواصولگرای سرمست از قدرت به نام احمدینژاد در یک مناظره انتخاباتی، شخصیتهای منتسب به آنها(راستهای سنتی) همچون ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی را آماج تهمتها و هجمهها قرار میداد، آنها لب به اعتراض نمیگشودند و حتی با سکوت خود مهر تایید هم به آن تهمتها و هجمهها میزدند.
آنها دهه 80 را با پیروزیهای نه چندان عادلانه انتخاباتی به پایان بردند و به دهه90 رسیدند. در ابتدای این دهه، طیف نواصولگرایی یک زایش دیگر داشت؛ مولودی با تفکرات رادیکالتر به نام «جبهه پایداری» به زعامت آیتالله مصباح یزدی و کنشگری جمعی از اصولگرایان که دایره اصولگرایی را بسیار محدود میانگاشتند و اصولگرایان غیر از خود را مرتد مینامیدند.
پایداریها، سکانداران نواصولگرایی در دهه 90
جبهه پایداری پس از انتخابات سال 88 ظهور کرد. اعضای این تشکل سیاسی دست به تخریب و دفع همجناحیهای خود با استفاده از عنوان «ساکت فتنه» زدند. نتیجه این رفتار خود را در مجلس نهم نشان داد؛ مجلسی که اگر چه در نتیجه قهر مردم با صندوقهای رای تمام کرسیهایش به اصولگرایان رسیده بود، اما همچون مجلس هشتم وجه غالبش، پراکندگی، ناموزونی و تفرق اصولگرایان بود؛ مجلسی که دو طیف در مجادلاتش میدانداری میکردند؛ یکی نواصولگرایان پایداریچی که با مواضع و لوایح دولت احمدینژاد همچون وحی منزل برخورد میکردند و دیگری اصولگرایانی که از رادیکالیسم آزرده بودند و موسم اعتدال را در فضای اجتماعی و سیاسی جامعه استشمام میکردند.
اصولگرایان میانهرو
این دسته از اصولگرایان که از اعمال دولت احمدینژاد و حامیان پایدارچیاش در مجلس به تنگ آمده بودند، با محوریت علی لاریجانی، مدل جدیدی از سیاستورزی را به نمایش گذاشتند؛ آنها تفکر سیاسی مدرن را با رویکرد تبعیت از زعمای روحانی ادغام کردند و به ترکیب جدیدی دست پیدا کردند که راه آنها را برای پیروزیهای سیاسی و انتخاباتی فراخ میکرد؛ آنها بر همین اساس در سالهای پس از مجالس هشتم و نهم، در عصر استیلای گفتمان اعتدالگرایی با مروجان و کنشگران این گفتمان موتلف شدند و بدین ترتیب تداوم حضورشان در عرصه قدرت را با هوشمندی سیاسی تضمین کردند.
اجماع نیمبند
در موعد انتخابات مجلس دهم، آن دسته از اصولگرایانی که برخلاف طیف تعقلگرای این جریان، نتوانسته بودند خود را با گفتمان روز سیاسی انطباق دهند، به رغم تفاوتهای ماهوی عدیده و هویدا، به ناچار به دور یک میز گعده کردند تا به ظاهر به اجماع یا حداقل ائتلاف برسند؛ از موتلفه منتسب به راست سنتی تا ایثارگران و رهپویان منتسب به راست جدید و پایداریهای نوحزباللهی، سلسله جلساتی را پیش از انتخابات مجلس دهم برگزار کردند تا شاید فرجی شود و اجماع محقق شود. اجماع شد اما نیم بند؛ لیست واحد انتخاباتی بسته شد، اما با مخالفتهای فراوان؛ مخالفان میگفتند سهم پایداریها در لیست بیش از حد است؛ همانجا بود که شکاف گفتمانی سرباز زد؛ مصاحبه پشت مصاحبه از جانب اصولگرایان جامانده از لیست، با این مضمون غالب: «اصولگرایان هر چه میکشند، از این جماعت تندرو است»؛ پیکان حملات در آن مقطع به سمت نواصولگرایان، پایداریچیها و احمدینژادیها بود؛ همان طیفی که سالها بر اریکه قدرت جلوس کرده بود اما حالا ماجرای فسادها و معضلآفرینیها و مشکلسازیهای اعضای آن برای مردم و کشور، شهره آفاق شده بود؛ اصولگرایانی که زمانی چشم و گوش خود را بر هجمه این جماعت به شخصیتهای تراز اول انقلاب میبستند، اینبار در اعلام برائت از آنها با یکدیگر مسابقه گذاشتند.
نوسازی تشکیلاتی اصولگرایان، رویا یا هفتخوان رستم
گروهی از تحلیلگران و کنشگران میانهرو اصولگرا که از مدتها پیش، پی به ناهمگونی اعضا و طیفهای تشکیلدهنده جریان متبوعشان برده بودند، بحث تجدید سازمانی و نوسازی تشکیلاتی جناحشان را مطرح کردهاند؛ اینکه اصولگرایان موفق به این امر خواهند شد یا خیر را باید در همت اعضایش جست، اما آنچه که در شرایط فعلی عیان است، جولان شخصیتهایی است که برچسب اصولگرایی بر پیشانیشان حک شده و برای تصدی کرسی ریاست جمهوری دوازدهم دندان تیز کردهاند؛ اصولگرایانی که منظومه فکریشان بایکدیگر تفاوتی از زمین تا آسمان دارد؛ بیتردید سناریوی انتخابات گذشته در انتخابات پیش رو هم برای اصولگرایان تکرار میشود؛ فقط میماند وقت و انرژی و هزینهای که برای برگزاری اجتماعات و گردهماییها از جیب آنها و شاید از جیب... هدر میرود.
*همدلي
به گزارش روز نو؛ اگر انتخابات از نوع پارلمانی باشد، چندین لیست مجزا از اردوگاه اصولگرایی به بیرون درز میکند و اگر انتخابات از نوع ریاست جمهوری باشد، چندین کاندیدا با پیشینه اصولگرایی صف میکشند و در برنامههایی همچون مناظرات انتخاباتی، به اصطلاح پته هم را روی آب میریزند؛ این خلاصه قصه راستیها در انتخابات اخیر است.
دمیدن در کوس وحدت
اینکه اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری پیشرو هم به اجماع و وحدت نمیرسند، تقریبا مسجل است و این مصاحبهها و مواضع و جلسات به اصطلاح وحدتآفرینشان، صرفا برای خالی نماندن عریضه است. کافی است به سخنرانیها و اعلام مواضع اخیر چند کاندیدای بالقوه اصولگرایی توجه کنید؛ با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند؛ مدام میگویند «وحدت، اجماع، ائتلاف»؛ «تمایلی برای کاندیداتوری نداریم، دوستان اصرار میکنند»؛ «اگر روی فلانی اجماع شود، ما هم حمایت میکنیم» و .... اما در موعد رقابتهای انتخاباتی تمام این تعارفات رنگ میبازد و اردوگاه اصولگرایی به آوردگاه سرشاخ شدن هم طیفیها تبدیل میشود.
علت ناتوانی اصولگرایان در نیل به وحدت چیست؟
از آن زمان که لیست مشترک حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت، پیروز بلافصل انتخابات بود، مدتها گذشته است و آن دوران را باید در صفحههای تاریخ جستجو کرد. دیگر جمع کردن همه طیفها و شخصیتهای اصولگرا زیر یک سقف امری محال است. اگر هم محقق شود با اکراه و اجبار خواهد بود. اما به راستی علت ناتوانی اصولگرایان در نیل به وحدت چیست؟ چرا آنها همچون دهههای پیشین به راحتی نمیتوانند در میدان فراخ سیاست ایران یکهتازی کنند؟ آیا آنها به افتراق گفتمانی رسیدهاند؟ آیا نیاز به تجدید سازمان دارند؟ آیا نواصولگرایان متمایل به تندروی و رادیکالیسم، سیمای اصولگرایان را ناهمگون کرده و کنش سیاسیشان را به انحطاط کشاندهاند؟
برای پاسخ به سوالات فوق، باید اقوال و اعمال شخصیتها و طیفهای منتسب به جناح راست را ظرف یک دهه اخیر مورد واکاوی و تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان قرار داد؛ امری که از مجال این مقال خارج است و میتواند یک طرح برای پایان نامهای در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای باشد؛ اما به اجمال میتوان گفت که از میانههای دهه 80 طیفی از بدنه اصولگرایان برخاست که با اسلاف اصولگرا در نظر و عمل تفاوتهای ماهوی داشت؛ آنها تجویز از بالا را نمیپسندیدند، به عبارت دیگر، حرکت تشکیلاتی را به توصیه علما و زعما، مقدم میداشتند؛ در مسائل اقتصادی هم تفکر بازار محورِ سرمایهسالار را قبول نداشتند و به اقتصاد دولتی گرایش داشتند؛ جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان دو تشکلی بودند که در مرام نواصولگرایی با شاخصههای کلی فوقالذکر، پیشرو و آوانگارد بودند؛ آنها البته در انتخابات دهه80 به مدد دوپینگهای انتخاباتی شورای نگهبانی به توفیقاتی دست یافتند و از شورای شهر تا مجلس و دولت، به ترتیب بهشت و بهارستان و پاستور را فتح سنگر به سنگر کردند.
«نواصولگرایان» المثنیِ جناح راست
در عصر ظفرمندی نواصولگرایان، راستهای قدیمی که همچنان تفکر روحانیتمحور و بازارمحور خود را حفظ کرده بودند، از ترس انزوا و مهجوریت، خود را به زیر چتر این نوباوگان سیاسی بردند؛ آنها دیگر کمتر سخن میگفتند و بیشتر نظارهگر و تاییدکننده بودند؛ حتی اگر یک نواصولگرای سرمست از قدرت به نام احمدینژاد در یک مناظره انتخاباتی، شخصیتهای منتسب به آنها(راستهای سنتی) همچون ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی را آماج تهمتها و هجمهها قرار میداد، آنها لب به اعتراض نمیگشودند و حتی با سکوت خود مهر تایید هم به آن تهمتها و هجمهها میزدند.
آنها دهه 80 را با پیروزیهای نه چندان عادلانه انتخاباتی به پایان بردند و به دهه90 رسیدند. در ابتدای این دهه، طیف نواصولگرایی یک زایش دیگر داشت؛ مولودی با تفکرات رادیکالتر به نام «جبهه پایداری» به زعامت آیتالله مصباح یزدی و کنشگری جمعی از اصولگرایان که دایره اصولگرایی را بسیار محدود میانگاشتند و اصولگرایان غیر از خود را مرتد مینامیدند.
پایداریها، سکانداران نواصولگرایی در دهه 90
جبهه پایداری پس از انتخابات سال 88 ظهور کرد. اعضای این تشکل سیاسی دست به تخریب و دفع همجناحیهای خود با استفاده از عنوان «ساکت فتنه» زدند. نتیجه این رفتار خود را در مجلس نهم نشان داد؛ مجلسی که اگر چه در نتیجه قهر مردم با صندوقهای رای تمام کرسیهایش به اصولگرایان رسیده بود، اما همچون مجلس هشتم وجه غالبش، پراکندگی، ناموزونی و تفرق اصولگرایان بود؛ مجلسی که دو طیف در مجادلاتش میدانداری میکردند؛ یکی نواصولگرایان پایداریچی که با مواضع و لوایح دولت احمدینژاد همچون وحی منزل برخورد میکردند و دیگری اصولگرایانی که از رادیکالیسم آزرده بودند و موسم اعتدال را در فضای اجتماعی و سیاسی جامعه استشمام میکردند.
اصولگرایان میانهرو
این دسته از اصولگرایان که از اعمال دولت احمدینژاد و حامیان پایدارچیاش در مجلس به تنگ آمده بودند، با محوریت علی لاریجانی، مدل جدیدی از سیاستورزی را به نمایش گذاشتند؛ آنها تفکر سیاسی مدرن را با رویکرد تبعیت از زعمای روحانی ادغام کردند و به ترکیب جدیدی دست پیدا کردند که راه آنها را برای پیروزیهای سیاسی و انتخاباتی فراخ میکرد؛ آنها بر همین اساس در سالهای پس از مجالس هشتم و نهم، در عصر استیلای گفتمان اعتدالگرایی با مروجان و کنشگران این گفتمان موتلف شدند و بدین ترتیب تداوم حضورشان در عرصه قدرت را با هوشمندی سیاسی تضمین کردند.
اجماع نیمبند
در موعد انتخابات مجلس دهم، آن دسته از اصولگرایانی که برخلاف طیف تعقلگرای این جریان، نتوانسته بودند خود را با گفتمان روز سیاسی انطباق دهند، به رغم تفاوتهای ماهوی عدیده و هویدا، به ناچار به دور یک میز گعده کردند تا به ظاهر به اجماع یا حداقل ائتلاف برسند؛ از موتلفه منتسب به راست سنتی تا ایثارگران و رهپویان منتسب به راست جدید و پایداریهای نوحزباللهی، سلسله جلساتی را پیش از انتخابات مجلس دهم برگزار کردند تا شاید فرجی شود و اجماع محقق شود. اجماع شد اما نیم بند؛ لیست واحد انتخاباتی بسته شد، اما با مخالفتهای فراوان؛ مخالفان میگفتند سهم پایداریها در لیست بیش از حد است؛ همانجا بود که شکاف گفتمانی سرباز زد؛ مصاحبه پشت مصاحبه از جانب اصولگرایان جامانده از لیست، با این مضمون غالب: «اصولگرایان هر چه میکشند، از این جماعت تندرو است»؛ پیکان حملات در آن مقطع به سمت نواصولگرایان، پایداریچیها و احمدینژادیها بود؛ همان طیفی که سالها بر اریکه قدرت جلوس کرده بود اما حالا ماجرای فسادها و معضلآفرینیها و مشکلسازیهای اعضای آن برای مردم و کشور، شهره آفاق شده بود؛ اصولگرایانی که زمانی چشم و گوش خود را بر هجمه این جماعت به شخصیتهای تراز اول انقلاب میبستند، اینبار در اعلام برائت از آنها با یکدیگر مسابقه گذاشتند.
نوسازی تشکیلاتی اصولگرایان، رویا یا هفتخوان رستم
گروهی از تحلیلگران و کنشگران میانهرو اصولگرا که از مدتها پیش، پی به ناهمگونی اعضا و طیفهای تشکیلدهنده جریان متبوعشان برده بودند، بحث تجدید سازمانی و نوسازی تشکیلاتی جناحشان را مطرح کردهاند؛ اینکه اصولگرایان موفق به این امر خواهند شد یا خیر را باید در همت اعضایش جست، اما آنچه که در شرایط فعلی عیان است، جولان شخصیتهایی است که برچسب اصولگرایی بر پیشانیشان حک شده و برای تصدی کرسی ریاست جمهوری دوازدهم دندان تیز کردهاند؛ اصولگرایانی که منظومه فکریشان بایکدیگر تفاوتی از زمین تا آسمان دارد؛ بیتردید سناریوی انتخابات گذشته در انتخابات پیش رو هم برای اصولگرایان تکرار میشود؛ فقط میماند وقت و انرژی و هزینهای که برای برگزاری اجتماعات و گردهماییها از جیب آنها و شاید از جیب... هدر میرود.
*همدلي