گفتوگویی خواندنی با موسس تلگرام
روزنو : ذهنهای خلاق، حد و مرز و کشور نمیشناسند. تنها ویژگی مشترک افراد خلاق و کارآفرین، متفاوت بودن آنهاست. «پاول دوروف» نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ مرد جوانی که در مدت کوتاهی در سراسر جهان مشهور شد و نامش در کنار غولهای فناوری مانند «زاکربرگ» و «استیو جابز»، دیده میشود. این مرد جوان اهل روسیه حرکات، فعالیتها، عقاید و دلایلش برای انجام هر کاری نوعی معماست؛ معمایی که خبرنگار «فایننشال تایمز» سعی میکند از خلال گفتوگویی دوستانه هنگام ناهار خوردن در رستورانی شیک در لندن از آن رمزگشایی کند.
به گزارش «شهروند»، در زیر متن ترجمهشده گفتوگو با موسس شبکه اجتماعی محبوب «تلگرام» را میخوانید:
کاراکتر ماتریکس یا شاهزاده رویایی دیسنی
در رسانههای روسیه، پاول دوروف، مارک زاکربرگ کشورش نام گرفته که البته بیراه هم نیست. هرچند این مقایسه با خالق فیسبوک جالب است اما به نظرم چندان هم درست نیست. این مقایسه، موفقیت تجاری دوروف را اغراق میکند اما همزمان دستاوردهای شخصی او را نیز نادیده میگیرد.
این برنامهنویس سنپترزبورگی مانند زاکربرگ بازیگوش، محبوبترین شبکه اجتماعی کشورش به نام VKontakte را خلق کرده که بهنوعی در اینترنت روسیه انقلابی به پا کرد. اما در سال ٢٠١١ دوروف به نشانه اعتراض، از پایین آوردن سرور و بستن صفحات مخالفان کرملین سر باز زد. به این ترتیب هدف آزار و اذیت پلیس قرار گرفت و در نهایت مجبور شد VKontakte را به سرمایهگذارانی بفروشد که حامی کرملین بودند.
او در سال ٢٠١٤ از سمتش بهعنوان مدیر ارشد اجرایی این شرکت برکنار شد. بنابراین با ٣٠٠ میلیون دلار سرمایه، روسیه را ترک کرد و یک برنامه پیامرسان تازه به نام «تلگرام» ساخت. او اکنون در نقاط مختلف جهان پرسه میزند و درباره مزایای ارتباط ایمن و آزادیخواهی سخنرانی میکند.
جدای از مقایسه دوروف با دیگران، او بیشک در عمر ٣٠ ساله خود تجربیات زیادی اندوخته و برنامههای بزرگی برای آینده دارد. بنابراین وقتی با یک جوان لاغراندام و بیتکلف روبهرو میشوم که وارد یک رستوران ایتالیایی شیک در محله بالا شهر لندن شده و با انگلیسی بدون لهجه خودش را معرفی میکند، تعجب میکنم. لباسهای یکدست سیاه او همراه ظاهری که نشانههایی از شورشی بودن دارد، یادآور شخصیت «نیمو» در مجموعه فیلمهای ماتریکس است. اما صورت رنگپریده دوروف، موهای یکدست مشکی و چشمان معصوم او مرا به یاد یکی از شاهزادگان رویایی در کارتونهای دیزنی میاندازد.
او به من میگوید: رستوران Quattro Passi را برای ناهار انتخاب کرده چون نزدیک محل اقامت اوست و البته غذاهای رستوران هم خوشمزه است.
دوروف میگوید: غذای ایتالیایی ساده و سلامت است. گیاهخواران هم راحتتر میتوانند از منو غذایی انتخاب کنند.
البته شاید هم غذاهای ایتالیایی او را به یاد کودکیاش میاندازد. دوروف چند سال را در تورین ایتالیا گذرانده زیرا پدرش (والری که دکترای زبانشناسی دارد و یکی از کارشناسان در حوزه تاریخ روم باستان است) در آنجا استخدام شده بود.
او ادامه میدهد: من در جماهیر شوروی متولد شدم. سپس وقتی سه یا چهار ساله بودم به ایتالیا رفتم و وقتی دوباره به روسیه برگشتیم، دیگر خبری از اتحاد جماهیر شوروی نبود.
حتی یک بیت اطلاعات فاش نکردم
در این رستوران ایتالیایی دکوراسیون شیک، آینههای متعدد و مبلمان خاکستری مایل به قهوهای چشمنواز، خودنمایی میکنند. ما با هم منو را بررسی میکنیم. دوروف «بوراتا» نوعی پنیر ایتالیایی و اسپاگتی ساده بهعنوان غذای اصلی سفارش میدهد و از پیشخدمت میخواهد غذایش نمک نداشته باشد یا حداقل نمک کمی به آن اضافه شده باشد. سپس مقداری نان خانگی سفارش میدهد. حالا به نظر میرسید سفارش ماهی، سوپ سبزیجات و ماکارونی من کمی زیاد باشد.
از او درباره سبک زندگیاش بهعنوان یک کوچنشین بینالمللی میپرسم. دوروف هم پاسخ میدهد به کلانشهرها معتاد شده است اما مفهوم کشور برای او بیمعناست و توضیح میدهد که چگونه خودش همراه یک تیم چهارنفره از مهندسان تلگرام کارشان را در سفر به دور دنیا انجام میدهند.
او میگوید: ما مکانی را انتخاب میکنیم و سه چهار ماهی اطراق میکنیم. سپس به مکان دیگری میرویم. خداحافظ!
او با پاسپورتی از جزیره سنت کیتس در سال گذشته سفر کرده است. دوروف و تیمش در سانفرانسیسکو، نیویورک، لندن، پاریس و برلین فعالیت کردهاند و اکنون تصمیم دارد به فنلاند سفر کند. این سبک زندگی دورهگردانه، همچنین تاکید زیاد او روی امنیت، با کسب و کارش همخوانی دارد. دوروف میگوید: از روزی که ١٨ ماه قبل تلگرام را راه انداختم، حتی یک بیت از اطلاعات کاربران را به طرف سوم و مقامات دولتی افشا نکردم.
هرچند تلگرام بهعنوان یک شرکت انگلیسی و همینطور آمریکایی ثبت شده اما دوروف هیچگاه مشخص نکرده دفاتر خود را در چه اماکنی یا تحت چه ماهیت قانونی اجاره میکند. این روند به او و تیمش کمک میکند تا از هر گونه تاثیر غیرضروری بهدور باشند. همزمان شرکت نیز میتواند از ٦٢ میلیون کاربر خود در برابر دولتهایی محافظت کند که تقاضای اطلاعات دارند. تلگرام برخلاف بقیه نرمافزارهای پیامرسان به جای استفاده از یک مرکز قدرتمند، از شبکه گسترده سرورها در چند حوزه مختلف استفاده میکند.
نظارت بر تلگرام غیرممکن است
به گفته دوروف جرقه اولیه برای خلق هر دو شرکتش پاسخ به نیازهای شخصی بود. تمایل به برقراری ارتباط با دوستان در دوران دانشجویی به خلق VKontakteمنجر شد و لزوم خلق یک سیستم پیامرسان ایمن دلیلی برای ساخت تلگرام شد. ایده خلق تلگرام در سال ٢٠١١ و زمانی به وجود آمد که بهشدت تحت نظر مقامات روسیه بود. در آن زمان پلیس مسلح سعی کرد وارد خانه او در سنپترزبورگ شود. همچنین دوروف متوجه شد تمامی ارتباطات او تحت نظر است و ثبت میشود. در این زمان او به ابزاری برای برقراری ارتباط با برادر ٣٤ ساله خود به نام نیکلای نیاز داشت. نیکلای یک ریاضیدان و مهندس بود که در خلق VKontakte همکاری کرد و بعدا یک کد رمز برای برنامه تلگرام نیز خلق کرد.
دوروف میگوید: حق ما برای برقراری ارتباط خصوصی مهمتر از تهدیدهایی است که برخی سیاستمداران ما را از آن میترسانند. اگر برای یک دقیقه احساسات را کنار بگذاریم و درباره خطر تروریسم بهطور منطقی و برحسب آمار و احتمال فکر کنیم، متوجه میشویم این تهدید حتی وجود ندارد. احتمال آنکه فردی روی زمین خیس حمام بلغزد و بمیرد، هزار مرتبه بیشتر از احتمال مرگ او در نتیجه اعمال تروریستی است.
اما به نظر من از این آمار و احتمالات میتوان برای پشتیبانی از فرضیات مختلفی استفاده کرد و جلوی بسیاری از حملات تروریستی را گرفت. آیا رمزگذاری انتها به انتها که او استفاده میکند، به تروریستها کمک نمیکند؟
او معتقد است این سادهلوحانه است که تصور کنیم وقوع کم حوادث تروریستی در غرب لزوما به دلیل اقدامات دولتها بوده است. با توجه به سهولت انجام اعمال تروریستی، شاید این امر نشاندهنده فقدان قصد و نیت تروریست باشد.
دوروف میگوید: تصور میکنم در تمدن غربی ما تمایل داریم تواناییهای خود برای حل مشکلات و چالشهای پیش رو را اغراق کنیم. بهعنوان مثال صنعت داروسازی، ما را تشویق میکند قرصهایی مصرف کنیم تا سالم بمانیم. من هیچ دارویی که شرکت داروسازی معرفی میکند، مصرف نمیکنم، با این وجود سالم و سرحالم. شاید نباید آنقدر به آنچه تبلیغات سعی دارند به ما بقبولانند، وابسته باشیم. شاید نباید به سیاستمدارانی تکیه کنیم که سعی دارند به ما بقبولانند امنیت ما به دلیل فعالیتها و اقدامات آنان است. علاوه بر آن اگر سازمانهای امنیتی واقعا بخواهند به اطلاعات کاربران دست یابند، میتوانند از گوگل و اپل استفاده کنند.
او میافزاید: از آنجا که همیشه احتمال دارد این شرکتها به سازمانهای امنیتی اجازه دسترسی مستقیم به دستگاه فرد را بدهند، هیچکس ١٠٠ درصد مطمئن نیست. اما تلگرام تضمین میکند که نظارت بر خدماتش غیرممکن است.
دوروف درباره رشد صنعت فناوری با احتیاط سخن میگوید: تصور میکنم فیسبوک بهطور گسترده با دولت همکاری میکند. مردم از اینکه زندگیشان ضبط و ذخیره شود، خسته شدهاند.
یکمیلیون دلار هزینه ماهانه بدون درآمدزایی
اکنون روزانه ٥ میلیارد پیام از طریق تلگرام رد و بدل میشود اما امنیت تنها دلیل جذابیت این پیامرسان نیست. دوروف توضیح میدهد: این تنها برنامه پیامرسان در بازار است که با منبع باز ارائه شده است. بنابراین برنامهنویسان دیگر تشویق میشوند از آن بهعنوان بستر فعالیتهای خود استفاده کنند. این امر به آنها کمک میکند مثلا برنامههای آموزشی برای یادگیری زبان چینی راه بیندازند یا حتی گروههای گفتوگوی دوستانه بسازند. به نظرم تلگرام ابزاری برای برقراری ارتباط اجتماعی است.
او تلفن هوشمندش را با صفحه نمایشی که ترک خورده، بیرون میآورد و نشان میدهد یک برنامهنویس طرف سوم چگونه در تعطیلات آخر هفته نمونه یک برنامه دوستیابی را در بستر تلگرام ساخته است. بهطور همزمان ارتباطی میان او با فردی ٣٢ ساله در سنپترزبورگ برقرار میشود. دوروف میگوید: اگر من بگویم تمایل دارم با این شخص صحبت کنم و او هم تمایل به صحبت داشته باشد، ارتباط میان ما برقرار میشود.
اما در حال حاضر تلگرام هیچ درآمدی ندارد. هزینههای تجهیزات، کارمندان و ترافیک اینترنت ماهانه یک میلیون دلار از سرمایه دوروف را میسوزاند. هرچند او دیدگاهی غیرمعمول درباره پول دارد. در ٢٠١٢ او و همکارانش اسکناسهای ٥ هزار روبلی را به شکل موشک در میآوردند و از پنجره محل کارشان به بیرون پرتاب میکردند که گاهی اوقات به دعوا و زد و خورد در خیابان منجر میشد! البته سرمایهگذاران خارجی و شرکتها تمایل دارند در تلگرام سرمایهگذاری کنند یا آن را بخرند اما دوروف میگوید هنوز آماده نیست با شرکت دیگری همکاری کند.
او میگوید: برخی غولهای فناوری آمریکایی سعی زیادی در درآمدزایی دارند. آنها از کارمندان، مشتریان و رقبایشان سوءاستفاده میکنند و بعد ثروت را به سازمان خیریه میبخشند. دوروف امیدوار است کسب و کارش را توسعه دهد و همزمان به سود جامعه رفتار کند.
دور زدن قوانین عقبافتاده
غذاهای اصلی ما از راه میرسند و بحث به جایی میرسد که دوروف آن را پروژه قبلی مینامد. او بدون آموزش قبلی کدهای خلق بازیهای کامپیوتری را یادگرفته بود و بنابراین هنگامی که دانشجوی هنرهای آزاد در دانشگاه دولتی سنپترزبورگ بود، برنامه یک شبکه اجتماعی را نوشت. در اصل این برنامه بستری بود که دانشجویان در آن سخنرانیهای استادان را برای دانشجویان غایب به اشتراک میگذاشتند. این برنامه بعد شکل و ساختار خاص خود را یافت و چندهزار دانشجو از آن برای ایجاد گروههای بحث و گفتوگو و به اشتراک گذاشتن تصاویر، بلاگ و پیامهای خصوصی استفاده میکردند. دوروف هنگام فارغالتحصیلی در ٢٠٠٦ میلادی تصمیم گرفت آن را بهعنوان یک کسب و کار و ابزاری برای برقراری ارتباط با همکارانش، گسترش دهد.
او میگوید: بنابراین برایش نامی متناسب انتخاب کردم. VKontakte در زبان روسی به معنای در ارتباط بودن است. همه چیز را دوباره از نو خلق کردم، تمام کدها، طرحها، استراتژی بازاریابی و ... . مارک زاکربرگ خیلی خوششانس بود که در هاروارد درس میخواند و در چند هفته اول توانست هماتاقیاش را مجاب کند با او همکاری کند. من مجبور شدم همه کارها را از نو خودم انجام بدهم.
دوروف اعتراف میکند که از فیسبوک الهام گرفته است. در آن زمان فیسبوک بسیار سریع در دانشگاههای آمریکا گسترش یافت و دوروف بهطور دقیق نحوه فعالیت آن را بررسی کرد. او هیچ مشکلی در یافتن مهندسان مستعد برای توسعه شبکه نداشت و VKontakte به سرعت محبوب شد.
او میگوید: VKontakte یک بهشت آزادیخواهی در بازار بیقانون اینترنت در روسیه بود. میتوانستید در آن هر کاری انجام بدهید. البته قوانین احمقانهای هم وجود داشت؛ البته میتوان با کمک از نیروهای فاسد این قوانین را دور زد که اصولا کار زیاد جالبی نیست. اما وقتی قوانین واقعا احمقانه و عقبافتاده هستند و نوآوری را محدود میکنند، دور زدن آنها کار چندان بدی نیست.»
اروپای بوروکراتیک و آمریکا درگیر انحصار
در اواخر ٢٠١١ اوضاع کسب و کار و سیاست تغییر کرد. در آن زمان ولادیمیر پوتین نخستوزیر وقت روسیه بهطور واضح اعلام کرد که به ریاستجمهوری برمیگردد و تظاهرات عظیمی درباره انتخابات اولیه به وجود آمد.
به گفته دوروف در آن زمان دولت روسیه ترسیده بود و بهطور مکرر از VKontakte میخواست تا فعالیت حزب مخالف را متوقف کند. دوروف این درخواستها را جدی نگرفت. بیم آن داشت که در رقابت ترافیک اینترنتی به فیسبوک و توییتر ببازد.
او میگوید: بنابراین آن را مسخره کردم. یک پیام توییتری فرستادم که در آن سگی با سوییشرت کلاهدار زباندرازی میکرد! همچنین اسکنی از درخواستهای رسمی را منتشر کردم.
در سال ٢٠١٢ او با انتشار پیامی در توییتر ملیگرایان روسیه را خشمگین کرد. او در سالگرد پایان جنگ جهانی دوم نوشت: استالین در برابر هیتلر از حق خود برای منکوب کردن مردم اتحادیه جماهیر شوروی دفاع کرد.
او در ادامه میافزاید: تصور میکنم این پیام کاملا صحیح است اما شاید زمان آن اشتباه بود. استالین بیشتر از هیتلر مردم را به کام مرگ فرستاد. من به یک اندازه از هر دو آنها متنفرم.
دوروف در تشخیص شرایط موجود بسیار بد عمل کرد. در نتیجه این اشتباه او منجر به حملهای بیثمر به آپارتمانش در سنپترزبورگ شد. سپس به مجروح کردن یک پلیس در تصادف خیابانی متهم شد. در نهایت او و شریکانش توسط سرمایهگذاران طرفدار کرملین خریداری شدند.
او میگوید: VKontakte را فروختم زیرا میدانستم این وضع به وجود میآید. میدانستم هر ملکی که در روسیه داشته باشم، دارایی به حساب نمیآید بلکه نوعی تعهد است.
با این وجود هنوز هم بهعنوان یک روس که پدر و مادربزرگش توسط دولت استالین محاکمه شدند، پدربزرگی که به جای دریافت نشان افتخار در جنگ جهانی دوم به اداره کار اجباری فرستاده شد، تفکراتی فلسفی دارد. او میداند که امکان داشت اتفاقات بدتری هم برایش بیفتد. او همچنین شرکتش را قبل از پایینآمدن ارزش سهامش فروخت.
پس از آنکه غذاهای اصلی ما تمام میشود، منتظر یک چای نعنا میمانیم. سعی میکنم مسیر گفتوگو را به مسائل شخصیتری بکشانم اما او به صراحت میگوید: ترجیح میدهم درباره زندگی شخصیام اظهارنظری نکنم.
هنگام خروج، او یک کلاه بیسبال سیاه به سر میگذارد. آن را روی سرش صاف میکند و با حالتی خجالتی خداحافظی میکند و در عصر آفتابی خیابان گم میشود. من میمانم و اینکه آیا واقعا با فردی از روسیه آینده ملاقات کردهام یا یک یادگاری عجیب و غریب از نسل گذشته آزادیخواهان.
سیاستمدار نیستم اما اسنودن، قهرمان من است
از دوروف میپرسم که آیا اعمال «ادوارد اسنودن» را درباره برملا کردن برنامههای نظارتی آمریکا و انگلیس تایید میکند یا خیر؟
او پاسخ میدهد: مسلما بله. او قهرمان من است. ما همسن هستیم و بهنوعی معتقدم کارزار او با سازمان امنیت ملی، جنگ میان نسلهاست. دقیقا مقابله کهنه با نو.
دوروف بهطور حضوری با اسنودن ملاقات نکرده و فقط از طریق ویدئو کنفرانس با او سخن گفته است. او شغلی در تلگرام به اسنودن پیشنهاد کرده بود؛ دعوتی که رد شد.
او در ادامه میگوید: هر دولتی که بخواهد خود را دموکرات بنامد باید پذیرای اسنودن باشد و به او اجازه دهد در آن کشور زندگی کند.
او هنوز هم امیدوار است نیروهای استبدادی که در روسیه قدرت دارند، ضعیفتر بشوند و نسلی نواندیشتر از سیاستمداران وارد بازی شوند.
دوروف میگوید: من خودم را یک کارآفرین بخش فناوری میدانم، نه سیاستمدار یا فیلسوف. من از اینکه ببینم ارزشهای طرفدار آزادی گسترش مییابد، خوشحال میشوم اما این ماموریت من نیست.
به عقیده او حکومتهای دیگر جهان هم چندان خوشایند نیستند. اتحادیه اروپا یک هیولای بوروکراتیک است که با روبانی قرمز شرکتها را محدود میکند و بهسختی با تغییرات قرن ٢١ خود را سازگار میکند.
او اصول بنیادین آمریکا را تقدیر میکند اما معتقد است به دلیل سلطه جهانی این کشور، این اصول فاسد شدهاند.
دوروف احساس میکند اختلاف میان روسیه و اوکراین بسیار عمیق است اما از اتخاذ جهت همیشه امتناع کرده است.
او میگوید: مادرم اوکراینی و پدرم اهل روسیه است. شخصا تصور میکنم میان کشورهای مختلف، آنها بیش از بقیه به یکدیگر نزدیک هستند.
او میگوید: میتوانید شرایطی را تصور کنید که در آن تبلیغات دولتی چنان خوب است که نسل جدید باور میکند تمرکزگرایی بهتر از تمرکززدایی است، برنامهریزی بهتر از خلاقیت و بداهه است، قوانین بهتر از آزادی هستند. حدوث این امر را میتوانم تصور کنم اما امیدوارم این اتفاق نیفتد.
به گزارش «شهروند»، در زیر متن ترجمهشده گفتوگو با موسس شبکه اجتماعی محبوب «تلگرام» را میخوانید:
کاراکتر ماتریکس یا شاهزاده رویایی دیسنی
در رسانههای روسیه، پاول دوروف، مارک زاکربرگ کشورش نام گرفته که البته بیراه هم نیست. هرچند این مقایسه با خالق فیسبوک جالب است اما به نظرم چندان هم درست نیست. این مقایسه، موفقیت تجاری دوروف را اغراق میکند اما همزمان دستاوردهای شخصی او را نیز نادیده میگیرد.
این برنامهنویس سنپترزبورگی مانند زاکربرگ بازیگوش، محبوبترین شبکه اجتماعی کشورش به نام VKontakte را خلق کرده که بهنوعی در اینترنت روسیه انقلابی به پا کرد. اما در سال ٢٠١١ دوروف به نشانه اعتراض، از پایین آوردن سرور و بستن صفحات مخالفان کرملین سر باز زد. به این ترتیب هدف آزار و اذیت پلیس قرار گرفت و در نهایت مجبور شد VKontakte را به سرمایهگذارانی بفروشد که حامی کرملین بودند.
او در سال ٢٠١٤ از سمتش بهعنوان مدیر ارشد اجرایی این شرکت برکنار شد. بنابراین با ٣٠٠ میلیون دلار سرمایه، روسیه را ترک کرد و یک برنامه پیامرسان تازه به نام «تلگرام» ساخت. او اکنون در نقاط مختلف جهان پرسه میزند و درباره مزایای ارتباط ایمن و آزادیخواهی سخنرانی میکند.
جدای از مقایسه دوروف با دیگران، او بیشک در عمر ٣٠ ساله خود تجربیات زیادی اندوخته و برنامههای بزرگی برای آینده دارد. بنابراین وقتی با یک جوان لاغراندام و بیتکلف روبهرو میشوم که وارد یک رستوران ایتالیایی شیک در محله بالا شهر لندن شده و با انگلیسی بدون لهجه خودش را معرفی میکند، تعجب میکنم. لباسهای یکدست سیاه او همراه ظاهری که نشانههایی از شورشی بودن دارد، یادآور شخصیت «نیمو» در مجموعه فیلمهای ماتریکس است. اما صورت رنگپریده دوروف، موهای یکدست مشکی و چشمان معصوم او مرا به یاد یکی از شاهزادگان رویایی در کارتونهای دیزنی میاندازد.
او به من میگوید: رستوران Quattro Passi را برای ناهار انتخاب کرده چون نزدیک محل اقامت اوست و البته غذاهای رستوران هم خوشمزه است.
دوروف میگوید: غذای ایتالیایی ساده و سلامت است. گیاهخواران هم راحتتر میتوانند از منو غذایی انتخاب کنند.
البته شاید هم غذاهای ایتالیایی او را به یاد کودکیاش میاندازد. دوروف چند سال را در تورین ایتالیا گذرانده زیرا پدرش (والری که دکترای زبانشناسی دارد و یکی از کارشناسان در حوزه تاریخ روم باستان است) در آنجا استخدام شده بود.
او ادامه میدهد: من در جماهیر شوروی متولد شدم. سپس وقتی سه یا چهار ساله بودم به ایتالیا رفتم و وقتی دوباره به روسیه برگشتیم، دیگر خبری از اتحاد جماهیر شوروی نبود.
حتی یک بیت اطلاعات فاش نکردم
در این رستوران ایتالیایی دکوراسیون شیک، آینههای متعدد و مبلمان خاکستری مایل به قهوهای چشمنواز، خودنمایی میکنند. ما با هم منو را بررسی میکنیم. دوروف «بوراتا» نوعی پنیر ایتالیایی و اسپاگتی ساده بهعنوان غذای اصلی سفارش میدهد و از پیشخدمت میخواهد غذایش نمک نداشته باشد یا حداقل نمک کمی به آن اضافه شده باشد. سپس مقداری نان خانگی سفارش میدهد. حالا به نظر میرسید سفارش ماهی، سوپ سبزیجات و ماکارونی من کمی زیاد باشد.
از او درباره سبک زندگیاش بهعنوان یک کوچنشین بینالمللی میپرسم. دوروف هم پاسخ میدهد به کلانشهرها معتاد شده است اما مفهوم کشور برای او بیمعناست و توضیح میدهد که چگونه خودش همراه یک تیم چهارنفره از مهندسان تلگرام کارشان را در سفر به دور دنیا انجام میدهند.
او میگوید: ما مکانی را انتخاب میکنیم و سه چهار ماهی اطراق میکنیم. سپس به مکان دیگری میرویم. خداحافظ!
او با پاسپورتی از جزیره سنت کیتس در سال گذشته سفر کرده است. دوروف و تیمش در سانفرانسیسکو، نیویورک، لندن، پاریس و برلین فعالیت کردهاند و اکنون تصمیم دارد به فنلاند سفر کند. این سبک زندگی دورهگردانه، همچنین تاکید زیاد او روی امنیت، با کسب و کارش همخوانی دارد. دوروف میگوید: از روزی که ١٨ ماه قبل تلگرام را راه انداختم، حتی یک بیت از اطلاعات کاربران را به طرف سوم و مقامات دولتی افشا نکردم.
هرچند تلگرام بهعنوان یک شرکت انگلیسی و همینطور آمریکایی ثبت شده اما دوروف هیچگاه مشخص نکرده دفاتر خود را در چه اماکنی یا تحت چه ماهیت قانونی اجاره میکند. این روند به او و تیمش کمک میکند تا از هر گونه تاثیر غیرضروری بهدور باشند. همزمان شرکت نیز میتواند از ٦٢ میلیون کاربر خود در برابر دولتهایی محافظت کند که تقاضای اطلاعات دارند. تلگرام برخلاف بقیه نرمافزارهای پیامرسان به جای استفاده از یک مرکز قدرتمند، از شبکه گسترده سرورها در چند حوزه مختلف استفاده میکند.
نظارت بر تلگرام غیرممکن است
به گفته دوروف جرقه اولیه برای خلق هر دو شرکتش پاسخ به نیازهای شخصی بود. تمایل به برقراری ارتباط با دوستان در دوران دانشجویی به خلق VKontakteمنجر شد و لزوم خلق یک سیستم پیامرسان ایمن دلیلی برای ساخت تلگرام شد. ایده خلق تلگرام در سال ٢٠١١ و زمانی به وجود آمد که بهشدت تحت نظر مقامات روسیه بود. در آن زمان پلیس مسلح سعی کرد وارد خانه او در سنپترزبورگ شود. همچنین دوروف متوجه شد تمامی ارتباطات او تحت نظر است و ثبت میشود. در این زمان او به ابزاری برای برقراری ارتباط با برادر ٣٤ ساله خود به نام نیکلای نیاز داشت. نیکلای یک ریاضیدان و مهندس بود که در خلق VKontakte همکاری کرد و بعدا یک کد رمز برای برنامه تلگرام نیز خلق کرد.
دوروف میگوید: حق ما برای برقراری ارتباط خصوصی مهمتر از تهدیدهایی است که برخی سیاستمداران ما را از آن میترسانند. اگر برای یک دقیقه احساسات را کنار بگذاریم و درباره خطر تروریسم بهطور منطقی و برحسب آمار و احتمال فکر کنیم، متوجه میشویم این تهدید حتی وجود ندارد. احتمال آنکه فردی روی زمین خیس حمام بلغزد و بمیرد، هزار مرتبه بیشتر از احتمال مرگ او در نتیجه اعمال تروریستی است.
اما به نظر من از این آمار و احتمالات میتوان برای پشتیبانی از فرضیات مختلفی استفاده کرد و جلوی بسیاری از حملات تروریستی را گرفت. آیا رمزگذاری انتها به انتها که او استفاده میکند، به تروریستها کمک نمیکند؟
او معتقد است این سادهلوحانه است که تصور کنیم وقوع کم حوادث تروریستی در غرب لزوما به دلیل اقدامات دولتها بوده است. با توجه به سهولت انجام اعمال تروریستی، شاید این امر نشاندهنده فقدان قصد و نیت تروریست باشد.
دوروف میگوید: تصور میکنم در تمدن غربی ما تمایل داریم تواناییهای خود برای حل مشکلات و چالشهای پیش رو را اغراق کنیم. بهعنوان مثال صنعت داروسازی، ما را تشویق میکند قرصهایی مصرف کنیم تا سالم بمانیم. من هیچ دارویی که شرکت داروسازی معرفی میکند، مصرف نمیکنم، با این وجود سالم و سرحالم. شاید نباید آنقدر به آنچه تبلیغات سعی دارند به ما بقبولانند، وابسته باشیم. شاید نباید به سیاستمدارانی تکیه کنیم که سعی دارند به ما بقبولانند امنیت ما به دلیل فعالیتها و اقدامات آنان است. علاوه بر آن اگر سازمانهای امنیتی واقعا بخواهند به اطلاعات کاربران دست یابند، میتوانند از گوگل و اپل استفاده کنند.
او میافزاید: از آنجا که همیشه احتمال دارد این شرکتها به سازمانهای امنیتی اجازه دسترسی مستقیم به دستگاه فرد را بدهند، هیچکس ١٠٠ درصد مطمئن نیست. اما تلگرام تضمین میکند که نظارت بر خدماتش غیرممکن است.
دوروف درباره رشد صنعت فناوری با احتیاط سخن میگوید: تصور میکنم فیسبوک بهطور گسترده با دولت همکاری میکند. مردم از اینکه زندگیشان ضبط و ذخیره شود، خسته شدهاند.
یکمیلیون دلار هزینه ماهانه بدون درآمدزایی
اکنون روزانه ٥ میلیارد پیام از طریق تلگرام رد و بدل میشود اما امنیت تنها دلیل جذابیت این پیامرسان نیست. دوروف توضیح میدهد: این تنها برنامه پیامرسان در بازار است که با منبع باز ارائه شده است. بنابراین برنامهنویسان دیگر تشویق میشوند از آن بهعنوان بستر فعالیتهای خود استفاده کنند. این امر به آنها کمک میکند مثلا برنامههای آموزشی برای یادگیری زبان چینی راه بیندازند یا حتی گروههای گفتوگوی دوستانه بسازند. به نظرم تلگرام ابزاری برای برقراری ارتباط اجتماعی است.
او تلفن هوشمندش را با صفحه نمایشی که ترک خورده، بیرون میآورد و نشان میدهد یک برنامهنویس طرف سوم چگونه در تعطیلات آخر هفته نمونه یک برنامه دوستیابی را در بستر تلگرام ساخته است. بهطور همزمان ارتباطی میان او با فردی ٣٢ ساله در سنپترزبورگ برقرار میشود. دوروف میگوید: اگر من بگویم تمایل دارم با این شخص صحبت کنم و او هم تمایل به صحبت داشته باشد، ارتباط میان ما برقرار میشود.
اما در حال حاضر تلگرام هیچ درآمدی ندارد. هزینههای تجهیزات، کارمندان و ترافیک اینترنت ماهانه یک میلیون دلار از سرمایه دوروف را میسوزاند. هرچند او دیدگاهی غیرمعمول درباره پول دارد. در ٢٠١٢ او و همکارانش اسکناسهای ٥ هزار روبلی را به شکل موشک در میآوردند و از پنجره محل کارشان به بیرون پرتاب میکردند که گاهی اوقات به دعوا و زد و خورد در خیابان منجر میشد! البته سرمایهگذاران خارجی و شرکتها تمایل دارند در تلگرام سرمایهگذاری کنند یا آن را بخرند اما دوروف میگوید هنوز آماده نیست با شرکت دیگری همکاری کند.
او میگوید: برخی غولهای فناوری آمریکایی سعی زیادی در درآمدزایی دارند. آنها از کارمندان، مشتریان و رقبایشان سوءاستفاده میکنند و بعد ثروت را به سازمان خیریه میبخشند. دوروف امیدوار است کسب و کارش را توسعه دهد و همزمان به سود جامعه رفتار کند.
دور زدن قوانین عقبافتاده
غذاهای اصلی ما از راه میرسند و بحث به جایی میرسد که دوروف آن را پروژه قبلی مینامد. او بدون آموزش قبلی کدهای خلق بازیهای کامپیوتری را یادگرفته بود و بنابراین هنگامی که دانشجوی هنرهای آزاد در دانشگاه دولتی سنپترزبورگ بود، برنامه یک شبکه اجتماعی را نوشت. در اصل این برنامه بستری بود که دانشجویان در آن سخنرانیهای استادان را برای دانشجویان غایب به اشتراک میگذاشتند. این برنامه بعد شکل و ساختار خاص خود را یافت و چندهزار دانشجو از آن برای ایجاد گروههای بحث و گفتوگو و به اشتراک گذاشتن تصاویر، بلاگ و پیامهای خصوصی استفاده میکردند. دوروف هنگام فارغالتحصیلی در ٢٠٠٦ میلادی تصمیم گرفت آن را بهعنوان یک کسب و کار و ابزاری برای برقراری ارتباط با همکارانش، گسترش دهد.
او میگوید: بنابراین برایش نامی متناسب انتخاب کردم. VKontakte در زبان روسی به معنای در ارتباط بودن است. همه چیز را دوباره از نو خلق کردم، تمام کدها، طرحها، استراتژی بازاریابی و ... . مارک زاکربرگ خیلی خوششانس بود که در هاروارد درس میخواند و در چند هفته اول توانست هماتاقیاش را مجاب کند با او همکاری کند. من مجبور شدم همه کارها را از نو خودم انجام بدهم.
دوروف اعتراف میکند که از فیسبوک الهام گرفته است. در آن زمان فیسبوک بسیار سریع در دانشگاههای آمریکا گسترش یافت و دوروف بهطور دقیق نحوه فعالیت آن را بررسی کرد. او هیچ مشکلی در یافتن مهندسان مستعد برای توسعه شبکه نداشت و VKontakte به سرعت محبوب شد.
او میگوید: VKontakte یک بهشت آزادیخواهی در بازار بیقانون اینترنت در روسیه بود. میتوانستید در آن هر کاری انجام بدهید. البته قوانین احمقانهای هم وجود داشت؛ البته میتوان با کمک از نیروهای فاسد این قوانین را دور زد که اصولا کار زیاد جالبی نیست. اما وقتی قوانین واقعا احمقانه و عقبافتاده هستند و نوآوری را محدود میکنند، دور زدن آنها کار چندان بدی نیست.»
اروپای بوروکراتیک و آمریکا درگیر انحصار
در اواخر ٢٠١١ اوضاع کسب و کار و سیاست تغییر کرد. در آن زمان ولادیمیر پوتین نخستوزیر وقت روسیه بهطور واضح اعلام کرد که به ریاستجمهوری برمیگردد و تظاهرات عظیمی درباره انتخابات اولیه به وجود آمد.
به گفته دوروف در آن زمان دولت روسیه ترسیده بود و بهطور مکرر از VKontakte میخواست تا فعالیت حزب مخالف را متوقف کند. دوروف این درخواستها را جدی نگرفت. بیم آن داشت که در رقابت ترافیک اینترنتی به فیسبوک و توییتر ببازد.
او میگوید: بنابراین آن را مسخره کردم. یک پیام توییتری فرستادم که در آن سگی با سوییشرت کلاهدار زباندرازی میکرد! همچنین اسکنی از درخواستهای رسمی را منتشر کردم.
در سال ٢٠١٢ او با انتشار پیامی در توییتر ملیگرایان روسیه را خشمگین کرد. او در سالگرد پایان جنگ جهانی دوم نوشت: استالین در برابر هیتلر از حق خود برای منکوب کردن مردم اتحادیه جماهیر شوروی دفاع کرد.
او در ادامه میافزاید: تصور میکنم این پیام کاملا صحیح است اما شاید زمان آن اشتباه بود. استالین بیشتر از هیتلر مردم را به کام مرگ فرستاد. من به یک اندازه از هر دو آنها متنفرم.
دوروف در تشخیص شرایط موجود بسیار بد عمل کرد. در نتیجه این اشتباه او منجر به حملهای بیثمر به آپارتمانش در سنپترزبورگ شد. سپس به مجروح کردن یک پلیس در تصادف خیابانی متهم شد. در نهایت او و شریکانش توسط سرمایهگذاران طرفدار کرملین خریداری شدند.
او میگوید: VKontakte را فروختم زیرا میدانستم این وضع به وجود میآید. میدانستم هر ملکی که در روسیه داشته باشم، دارایی به حساب نمیآید بلکه نوعی تعهد است.
با این وجود هنوز هم بهعنوان یک روس که پدر و مادربزرگش توسط دولت استالین محاکمه شدند، پدربزرگی که به جای دریافت نشان افتخار در جنگ جهانی دوم به اداره کار اجباری فرستاده شد، تفکراتی فلسفی دارد. او میداند که امکان داشت اتفاقات بدتری هم برایش بیفتد. او همچنین شرکتش را قبل از پایینآمدن ارزش سهامش فروخت.
پس از آنکه غذاهای اصلی ما تمام میشود، منتظر یک چای نعنا میمانیم. سعی میکنم مسیر گفتوگو را به مسائل شخصیتری بکشانم اما او به صراحت میگوید: ترجیح میدهم درباره زندگی شخصیام اظهارنظری نکنم.
هنگام خروج، او یک کلاه بیسبال سیاه به سر میگذارد. آن را روی سرش صاف میکند و با حالتی خجالتی خداحافظی میکند و در عصر آفتابی خیابان گم میشود. من میمانم و اینکه آیا واقعا با فردی از روسیه آینده ملاقات کردهام یا یک یادگاری عجیب و غریب از نسل گذشته آزادیخواهان.
سیاستمدار نیستم اما اسنودن، قهرمان من است
از دوروف میپرسم که آیا اعمال «ادوارد اسنودن» را درباره برملا کردن برنامههای نظارتی آمریکا و انگلیس تایید میکند یا خیر؟
او پاسخ میدهد: مسلما بله. او قهرمان من است. ما همسن هستیم و بهنوعی معتقدم کارزار او با سازمان امنیت ملی، جنگ میان نسلهاست. دقیقا مقابله کهنه با نو.
دوروف بهطور حضوری با اسنودن ملاقات نکرده و فقط از طریق ویدئو کنفرانس با او سخن گفته است. او شغلی در تلگرام به اسنودن پیشنهاد کرده بود؛ دعوتی که رد شد.
او در ادامه میگوید: هر دولتی که بخواهد خود را دموکرات بنامد باید پذیرای اسنودن باشد و به او اجازه دهد در آن کشور زندگی کند.
او هنوز هم امیدوار است نیروهای استبدادی که در روسیه قدرت دارند، ضعیفتر بشوند و نسلی نواندیشتر از سیاستمداران وارد بازی شوند.
دوروف میگوید: من خودم را یک کارآفرین بخش فناوری میدانم، نه سیاستمدار یا فیلسوف. من از اینکه ببینم ارزشهای طرفدار آزادی گسترش مییابد، خوشحال میشوم اما این ماموریت من نیست.
به عقیده او حکومتهای دیگر جهان هم چندان خوشایند نیستند. اتحادیه اروپا یک هیولای بوروکراتیک است که با روبانی قرمز شرکتها را محدود میکند و بهسختی با تغییرات قرن ٢١ خود را سازگار میکند.
او اصول بنیادین آمریکا را تقدیر میکند اما معتقد است به دلیل سلطه جهانی این کشور، این اصول فاسد شدهاند.
دوروف احساس میکند اختلاف میان روسیه و اوکراین بسیار عمیق است اما از اتخاذ جهت همیشه امتناع کرده است.
او میگوید: مادرم اوکراینی و پدرم اهل روسیه است. شخصا تصور میکنم میان کشورهای مختلف، آنها بیش از بقیه به یکدیگر نزدیک هستند.
او میگوید: میتوانید شرایطی را تصور کنید که در آن تبلیغات دولتی چنان خوب است که نسل جدید باور میکند تمرکزگرایی بهتر از تمرکززدایی است، برنامهریزی بهتر از خلاقیت و بداهه است، قوانین بهتر از آزادی هستند. حدوث این امر را میتوانم تصور کنم اما امیدوارم این اتفاق نیفتد.