
اعتدال كليدواژه محبوبيت روحاني
روزنو :اشرف بروجردي
كليد واژه محبوبيت روحاني واژهاي است كه در بزنگاه انتخاباتي بر آن تاكيد كرد و آن هم «اعتدال» بود. اعتدال واژهاي آشنا و برخوردار از فهم روان در جان و انديشه آدمي است، ليكن واژههاي ديگري در قرآن آن را معني ميكند؛ اعتدال در لغت از ريشه عدل و عِدل بهطور توأم آمده (حكيمپور، محمد، اعتدال در قرآن، ص20). در قرآن براي بيان مفهوم اعتدال واژه «اعتدال» بهكار نرفته بلكه از واژگاني استفاده شده كه در معنا اعتدال را نمايندگي ميكند؛ واژگاني همچون: « قصد»، «وسط»، «سواء» و حتي حنيف و در برخي موضوعات واژه خاصي مورد استفاده نيست بلكه معناي مستتر در بيان روش ميتواند اشارهاي باشد براي بيان اعتدال و ميانهروي. رعايت اندازه و تناسب و دوري از تندروي و كندروي، در معناي اين واژه و مشتقات آن اصل است و از اين رو در تمام كاربردهاي آنچه در حوزه امور حقيقي و چه در حيطه امور اعتباري، چه در عقل نظري و چه در عقل عملي جريان دارد (كمپاني زارع، مهدي، اسلام و فضيلت اعتدال، ص17). در ارزش و اعتبار اعتدال و ميانهروي همين بس كه در قرآن از راه راست به عنوان راه ميانه ياد شده است (برجينژاد، زينب، اعتدال و ميانهروي) و ارسطو فضيلت را ميانهروي معني كرده و معيار فضيلت را ميانهروي ميداند (دائرهالمعارف بزرگ اسلامي ذيل ارسطو) و اما قرآن براي بيان اعتدال بيشتر بر واژه قصد و اقتصاد تكيه كرده است و آن را به معناي راست، متوسط و معتدل به كار برده است. قصد به معناي قاصد است يعني هدايت به راه راست و متوسط (قرشي، قاموس، ج 6، ص 9) و در رابطه با كلمه «سواء» كه معادل مساوي، وسط و برابري است چنين توصيف شده كه سواء به معناي وسط است و آن اين است كه از افراط و تفريط در اندازه و كيفيت بهدور باشد (قرشي، قاموس، ج3، ص360). چنانچه واژه عدل را مستتر در اعتدال بدانيم به اين معني ميرسيم كه در اعتدال بايد احقاق حق شود و عدالت كه به تعبير حضرت علي (ع) قرار گرفتن هر چيز در جاي خود معني ميشود يعني حق هر كس و هر چيزي باید ادا شود. قرآن نيز «موازنه» يا «تسويه» را مترادف با عدل دانسته است. از رسول خدا (ص) نيز چنين روايت شده كه «بِالعدلِ قامتِ السّ مواتِ و الارض.»؛ به پاداشتن زمين و آسمان بر پايه عدل است. از مجموعه آنچه تحت عنوان اعتدال و واژههاي مرتبط با آن در قرآن و در فهم بشري از آن ياد ميشود، به اين نتيجه ميرسيم كه بروز و ظهور «اعتدال» عمدتا در رفتار و منش آدميان متجلي است و انديشه ميتواند به عنوان مبناي رفتار مورد توجه باشد، شايد بر اين اساس بتوان با كساني كه معتقدند اعتدال يك گفتمان نيست همنوا شد. نكته ديگري كه بايد مورد توجه باشد اين است كه اعتدال در فرهنگهاي مختلف و در ميان اقوام، قبايل و ملتها اندكي تفاوت دارد و اعتدالگرايي را نميتوان با شاخص معيني براي همه جوامع بشري يكسان در نظر گرفت. ليكن از آنجا كه معمولا اصول مشتركي ميان باورها و رفتارهاي بشري وجود دارد، شايد بتوان گفت آن اصول مشترك را ميتوان مبناي اعتدال در رفتار به حساب آورد، مثل صداقت، وفاي به عهد، پرستش و ايمان به مرگ و اينكه همه انسانها آن را تجربه خواهند کرد و اينها در مجموع تعيينكننده اخلاقيات جوامع ميتواند به شمار آيد. بنابراين از نظر مفهومي، هر نوع گرايش به اعتدال همواره در ميان دو نقطه تفريطي يا افراطي قرار ميگيرد لذا اعتدال را بايد براساس شرايط و اوضاع خاص ارائه و معرفي کرد، ضمن آنكه بايد مراقب بود اين گفتمان دچار نسبيگرايي مفرط نشود. البته اين امر نيز به خودي خود رخ نميدهد چرا كه مقوله اعتدال يك نقطه ثقل و جوهره مستقل دارد كه مانع نسبي شدن مفرط آن ميشود (حاجياني، ابراهيم، ص 64). با وجود اين نميتوان تاثير فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهاي اجتماعي را در انتخاب نوع رفتار و اعتدالگرايي يا افراط و تفريط ناديده گرفت.