به روز شده در: ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۰
کد خبر: ۱۴۱۷۰۷
تاریخ انتشار: ۲۳:۲۱ - ۰۵ تير ۱۳۹۴

زیاده‌خواهی دختر همسایه از‌نوع آمریکایی

فرزین پورمحبی در بخش طنز ایسنا نوشت:
من و مازیار دو رفیق بودیم وعاشق دختری در محله‌ امان ...
دخترهمچون پنجه آفتاب بود و به رسم همه پنجه آفتابی‌ های عالم، شیطان بود و بلا !
این شیطان بلای ناقلا، تا می‌توانست از آب گل آلود شده بین ما دو رقیب سینه چاک، ماهی می‌گرفت.
چطوری؟ این‌طوری ...
دختر با قیافه‌ای سربلند از گذراندن یک آزمون سخت به من می‌گفت: مازیار برام یک عطر 50000 هزار تومنی خرید، اما من پسش دادم. چون یک «موی» تو رو به صد تا مازیار نمی‌دم.
من هم با قیافه ناصر ملک مطیعی وار بهش می‌گفتم: ضعیفه (جوجوی من) جلدی چادرتو سر کن (پاشو مانتو قرمز کوتاه چسبان دگمه بازتو تنت کن) تا ببرمت مغازه عطر فروشی و هر چی عطر و ادکلنه بریزم به پات، بلکه روی این بچه سیریش سرتق سمج، کم بشه!
مخاطب خاص من هم، این شکلی می‌فهمید، وفاداری و فداکاری در راه عشق و برائت از مشرکین و احترام به حقوق بشر (بالاخص حقوق من و موی من!) چیزهایی نیستند که بدون اجر و پاسخ بمانند.
باری به هر جهت؛ این دور و تسلسل قربون صدقه رفتن های من به‌طور مداوم ادامه داشت و البته هیچ‌گاه هم برایم این سوال پیش نیامد که چرا مازیارعلی‌رغم بی محلی های مکرر دختر، باز هم اصرار به دادن عطر و ادکلن داشت! امان از عشقی که چشم را کور می‌کند و عقل را مجنون!
تا اینکه بالاخره ماه از پشت ابر بیرون آمد و شستم توسط یکی از سربازان گمنام خبردار شد که این قرص ماه شب چهارده؛ نه تنها با مازیار، بلکه ... بله! یعنی این هلوی پوست کنده بدون درد و خونریزی پوست هر دوی ما را می‌کند! چراکه دقیقا همان حرف‌هایی را که به من در مورد مازیار می‌زد، به مازیار هم در مورد من می‌زد! کی گفته فقط حرف «مرد» یکیه؟! در حال حاضر هم بوی کلکسیون عطر و ادکلن این دختره مثل خودش از همه عالم و آدم دل می‌بره!
همین است که گفته‌اند: هیچ‌گاه نمی‌توان سر از کار آدمیزاد (بویژه از نوع شیرزن آریایی اش) درآورد! بگذریم ...
حالا هم نمی دونم چرا وقتی که این شل و سفت کن های و زیاده خواهی پنج + یکی ها را می بینم، یکهویی یاد این خاطره نه چندان آبرومندم می‌افتم!
حکایت دختر آتیش پاره‌ای که هر بار به طرفی غش می‌کند تا کادوهایش را بگیرد. البته این درست که اگرمن و مازیارهم بی کله ازهول حلیم توی دیگ نمی‌افتادیم و برای همدیگه شاخ و شونه نمی‌کشیدیم (مخصوصا شاخ) اونوقت دیگه حنای اون تیتیش مامانی هم نمی‌تونست رنگی داشته باشه.
اما باری به هر جهت وقتی در دیزی بازه همیشه گربه مقصر نیست، مقصران دیگری هم هستند؛ مثل کسی که در دیگ رو به عمد باز می‌گذارد تا بعدها برای درآوردن گربه چیزی گیرش بیاید... خلاصه اینکه همه شیطان‌ها و شیطان بلاها یکی هستند، فقط سایزشان فرق می‌کند و امان از دست هر دوقواره کوچک و بزرگشان که معمولا آتیش به دل و رگ و ریشه آدم می‌زنند.
با این حساب اگر در ماه تیر، تیر خلاصی به این جریان هسته‌ای زده شد، به همین مویی که روزی روزگاری برابری می‌کرد با صد تا امثال مازیار(!) قسم می‌خورم اسمم را بگذارم «گیسو»! (توضیح ضروری: گیسو نام دختر همسایه‌امان هست) چه اشکالی دارد اسم کچل را بگذارند زلفعلی؟! ...
تصویر روز
خبر های روز