داستان از جايي شروع مي‌شود كه استقلالي‌ها بعد از بازي به يك ضيافت شام دعوت مي‌شوند. بازي كه تمام مي‌شود سرمربي آبي‌ها سريعاً به تهران بازمي‌گردد اما دستور مي‌دهد همه در اين ضيافت حاضر باشند. سرمربي مي‌رود اما جاسم كرار ناراضي است. او مي‌گويد كار دارد و بايد برود.

ماشيني منتظر است تا كرار را ببرد ولي او با اصرار اعضاي كادر فني سوار اتوبوس مي‌شود و همراه تيم مي‌رود. پس از رسيدن به محل مورد نظر، همه بازيكنان پياده مي‌شوند الا كرار. ستار همداني به او اصرار مي‌كند كه پياده شود ولي كرار نمي‌پذيرد. مشاور عالي باشگاه كه در بازي هم با اطرافيان مديرعامل صبا درگيري داشت، سراغ كرار مي‌رود و از او مي‌خواهد پياده شود. هافبك عراقي مدام اصرار مي‌كند كه نمي‌آيد و مي‌خواهد به تهران برگردد. ناگهان دست او را مي‌گيرند و هلش مي‌دهند تا از اتوبوس پايين برود. با ايستادگي كرار ناگهان كار به يقه‌‌گيري مي‌كشد و گردن او زخم مي‌شود.

كرار داد و بيداد مي‌كند و مشاور باشگاه هم صدايش را بلند مي‌كند: «بسه ديگه. تيم را داغان كردي. هر بازي يك حاشيه....» مسئولان حراست هتل هم مي‌آيند و پادرمياني مي‌كنند. كرار آخر قصه زير بار نمي‌رود و نزديك به 10 دقيقه در اتوبوس منتظر مي‌ماند تا يك ماشين شيك بيايد و او را ببرد. براي مشاور باشگاه استقلال، روز، روز پرحاشيه‌اي بود چراكه پس از گل اول اين تيم به صبا با نزديكان مديرعامل اين باشگاه درگير شد. يكي از آناليزورهاي استقلال هم در بطن اين درگيري بود تا هر دو از جايگاه VIP ورزشگاه اخراج شوند! هر چند آنها برگشتند و دوباره سر جاي خود نشستند ولي مشاور استقلال كلاً ناراحت بود و بعد از بازي هم با جاسم كرار درگير شد.