سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۳
کد خبر: ۱۳۱۰۱۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۵ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴

اصلاح‌طلبی یک روش است یا یک هدف؟

روزنو : اصلاح‌طلبی به جریان سیاسی گفته می‌شود که انجام تغییر در جامعه را از طریق انجام اصلاحات در قوانین و سیاست‌ها و نه از طریق انقلاب و تعویض حکومت، تبلیغ می‌کند. اصلاح‌طلبی (Reformism) مکتبی محافظه‌کارانه بود که برای اولین بار در غرب در مقابل انقلابیون سوسیال‌دموکرات‌ها شکل گرفت و در آن تغییراتی تدریجی و زیر بنایی نهادهای اجتماعی در ساختارهای اقتصادی و سیاسی دنبال می‌گشت. تشکیل این گروه در واقع واکنشی اعتراضی به سوسیالیسم انقلابی بود که معتقد بودند برای ایجاد تغییراتی انقلابی راهی جز انقلاب توده‌ها وجود ندارد.

اصلاح‌طلبی یک حزب سیاسی نیست؛ یک جریان فکری است که بعد از جنگ‌های ایران و روس و شکست ایران، آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. جریان اصلاح‌طلبی ایرانی له دنبال تغییراتی تدریجی است و شاید بتوان گفت برای اولین بار با تشکیل جبهه ملی و نهضت آزادی شکل گرفت؛ اما به دلایل خاصی به حاشیه رانده شد. 

بعد از انقلاب 57، آنچه امروز از آن به عنوان جریان اصلاح‌طلبی اسم می‌بریم در نیمه دوم دهه 60 یعنی از سال 66-65 شکل گرفت و به‌عنوان جریان خط امام شناخته شد. این جریان در انتخابات مجلس سوم توانست خودش و حامیانش را به اثبات برساند. شاخص‌های جریان خط امام در آن روزها نصب‌العین قرار دادن اندیشه‌های امام به عنوان تابلوی راهنمای حیات سیاسی‌اش بود.

خط امام، انقلاب اسلامی را به عنوان یک جریان ریشه‌دار که با محوریت امام خمینی (ره) توانایی پاسخگویی به نیاز‌های عصر ما را دارد تلقی می‌گردید. روزآمد بودن معیارهای این جریان، متناسب بودن اندیشه‌هایش نسبت به زمان، دفاع از کرامت و آزادی انسان، اعتقاد به برابری و عدالت از جمله مؤلفه‌های خط امام را تشکیل می‌دادند.

اما اصلاح‌طلبی از سال 76 معنای دیگری یافت، دیگر اصلاح‌طلبی جریانی محافظه‌کار شناخته نمی‌شود، بلکه محافظه‌کاری به جناح‌های مقابل، یعنی «اصول‌گرائی» اطلاق می‌شود. امروزه در فرهنگ سیاسی ایران، گفتمان «اصلاح‌طلبی»، در مقابل گفتمان «اصول‌گرائی» قرارگرفته است.

شاید جریان اصول‌گرائی بخواهد خودش را با تعاریف مدرن و خوشایند تعریف کند؛ اما گفتمان «اصول‌گرائی» معمولاً با سخت‌گیری در عرصه فرهنگی، غرب‌ستیزی، دموکراسی ستیزی، مدرنیته هراسی، تفاسیر سخت‌گیرانه از مسائل اجتماعی-فرهنگی، مخالفت با گردش آزاد اطلاعات (طرفداری از سانسور و ممیزی کتاب)، سنت‌گرائی و آرزوی بازگشت به عصر طلائی سنت و دین، تفسیر تنش‌زا و مبارزه‌طلبانه از اسلام در عرصه بین‌المللی و... تعریف می‌شود. 

در حالی‌که گفتمان «اصلاح‌طلبی» با دیانت و اسلام رحمانی، مردم‌سالاری، تلفیق سنت و مدرنیته، دموکراسی خواهی، تأکید بر تخصص گرائی، مدیریت علمی، آزادی احزاب، مطبوعات و اینترنت و ماهواره، استقرار نظام شایسته‌سالاری، استیفای برابری حقوق زن و مرد، به رسمیت شناختن حقوق اقلیت‌ها و گروه‌ها و ... شناخته می‌شوند.

از آنجائی که اصلاح‌طلبی در ایران جانشین انقلابی گری شده است. حوزه‌هایی که اصلاح‌طلبی آن‌ها را پوشش می‌دهد می‌تواند کلیه حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ... در برگیرد. تمایز دو جریان اصلاح‌طلبی و اصول‌گرائی را می‌توان در پایبندی و الزام آن‌ها به رعایت شاخص‌های دموکراسی همچون رعایت آزادی فرآیند انتخابات (انتخاب کردن و انتخاب کردن بدون فیلتر نظارتی)، وجود احزاب مستقل از دولت، وجود مطبوعات آزاد و جریان گردش آزاد اطلاعات، قانون مداری و پاسخگویی مدنی دولت، آزادی‌های شهروندی و حق مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی دانست. 

اصلاح‌طلبان اصل ششم قانون اساسی را فصل‌الخطاب خود می‌دانند که به استناد آن حکومت مبتنی بر رأی مردم است و هر نیرویی که رأی مردم را محدود کند از سوی قانون اساسی محکوم است. اگر به رأی گذاشتیم، مردم نیز خودشان را پایبند قانون اساسی می‌دانند. در مقطع فعلی شاخص اصلی که اصلاح‌طلبان را از غیر اصلاح‌طلبان جدا می‌کند، احترام به رأی اکثریت و پایبندی به نقش مردم در اداره جامعه است.

اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران کم‌هزینه‌ترین روش و رویکرد برای تحقق و تحکیم دموکراسی و برچیدن تدریجی خودکامگی و روابط و مناسبات غیر دموکراتیک در جامعه و درون حاکمیت است كه به عمده‌ترين آنها اشاره‌اي گذرا مي شود:

1. اعتقاد و التزام عملی به مبانی انقلاب اسلامی شامل ‏آزادی، استقلال، ‏جمهوریت و اسلامیت و ابراز وفاداری به قانون اساسی و التزام عملی به آن تا زمانی که مورد تائید اکثریت مردم باشد.

2. اعتقاد به دموکراسی و محو روابط و مناسبات ‏غیر دموکراتیک بخشی از ذات اندیشه اصلاح‌طلبانه است.

3. اصلاح‌طلبان قائل به توسعه آزادی‌های سیاسی هستند و در رویکرد اصلاح‌طلبانه آزادی عطیه الهی است و جیره‌بندی آزادی‌های فطری و سیاسی مجاز نیست و بدون توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی میسر نیست.

4. در رویکرد اصلاح‌طلبانه قدرت مسئولان مختلف تا عالی‌ترین سطوح آن ناشي از خواست و اراده ملت و قانون اساسي است.

5. اصرار به قانون‌گرايي و توسل به روش‌هاي مدني در حوزه‌هاي اجرايي، تقيني، قضايي و دفاع از حقوق و آزادي‌هاي شهروندي را مي‌توان از ديگر ويژگي‌هاي اصلاح‌طلبي ذكر كرد.

6. نظر به اين‌كه حاكميت مردم بر سرنوشت خود يك حق‌ ا‌لهي است و قدرت حاكم نيز ناشي از خواست و اراده ملت است از اين رو در رويكرد اصلاح‌طلبانه برخلاف قرائت اصول‌گرایانه، هیچیک از نهادهای قدرت مصون و بی نیاز از نظارت نیستند و همه نهادهاي انتخابي و انتصابي بدون استثناء باید در برابر مردم پاسخگو باشند.

7. از منظر اصلاح‌طلبي اصالت خط‌ قرمز‌ها ناشي از قانون و محدود و منحصر به منافع ملي، تماميت ارضي و حقوق ملت است و چون اشخاص در هر سطحي كه باشند معصوم نيستند و هر آينه در معرض خطا قرار دارند؛ لذا مصون و بي‌‌نياز از انتقاد نيز نخواهند بود.

8. اصلا‌ح‌طلبان مقولاتي نظير نظارت ‏استصوابي و روش‌های موسوم احراز صلاحیت انتخاب خبرگان رهبري و تركيب آن را برنمي‌تابند و نسبت به آن نقدهاي جدي دارند.

9. اصولگرایان منشور حقوق بشر را مخالف با موازین اسلامی می‌دانند درحالی‌که اصلاح‌طلبان قائل به آشتی‌پذیری بخش عمده مفاد منشور حقوق بشر با قانون اساسي و بایدها و نبایدهای مسلم اسلامی هستند.

10. لزوم تقدس زدائی از نظام سیاسی و قدرت حاکم و مخالفت با هرگونه تقدیس قدرت در نظام سیاسی مستقر و قابل نقد و استیضاح بودن قدرت در سطوح مختلف آن از دیگر شاخص‌های اصلاح‌طلبانه هست.

11. در رویکرد اصلاح‌طلبانه قانون و عدالت بر مصلحت‌اندیشی‌های مرسوم رجحان دارد.

12. مبارزه با فساد در اشکال گوناگون آن و تأمین و گسترش عدالت در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و قضائی، جزء ذات هرگونه رویکرد اصلاح‌طلبانه محسوب می‌شود.

13. کرامت و ارزش والای انساني جزء تفکیک‌ناپذیر پايه‌هاي نظام و رویکرد اصلاح‌طلبانه به شمار می‌رود.

14. اصلاح‌طلبان معتقدند که گردش قدرت در نظام سياسي موجود تنها باید از طريق صندوق‌هاي رأی و بدون جانبداری هیات حاکمه صورت گیرد.

15. نفی هرگونه استبداد، ‏خودکامگي، ‏انحصارطلبي، سلطه گری، سلطه‌پذیری، ‏ستمگري و ‏ستم‌کشي جزئی از تفکر اصلاح‌طلبانه و ذات نظام جمهوری اسلامی است.

اما آنچه اصول‌گرایان خود را با آن از اصلاح‌طلبان متمایز می‌دانند. عبارت‌اند از:

1. تأکید بر ارزش‌ها: اصولگرایان با تأکید بر ارزش‌ها می‌کوشند قرائت خود از مذهب را، تنها قرائت صحیح و رسمی معرفی کنند و اصلاح‌طلبان را پایبند به اصول نمی‌شمارند. بر طبق نظر آنان شرایط پیش‌آمده را باید در قالب ظرف اصول ریخته شده و برای آن‌ها تصمیم‌گیری مهیا نمود. 

در مقابل اصلاح‌طلبان بر این فرض هستند که اصلاح‌طلبی پایبندی به اصول را در ذات خود دارد و چگونه ممکن است بدون پایبندی به اصول بتواند به اصلاحات دست زد. به نظر اصلاح‌طلبان، در شرایط پیش‌آمده، باید طوری عمل کرد که اصول با شرایط پیش‌آمده در تضاد نباشند.

2. تفاوت در رفتار مدنی: رفتارهای اصولگرایان در انتقاد از حاکمیت و خصوصاً دولت غالباً به دلیل تقویت حکومتی صورت می‌گیرد، آن‌ها این حکومت را از حق می‌دانند. رفتار اصول گرایان منتقد در انتقاد از دولت و حکومت به انتقادات برادر از برادر یا پسر از پدر خود می‌ماند که در آن برادر یا پسر می‌خواهد برادر یا پدرش موفق شود تا او در خانواده‌ای موفق باشد. (اگر از منظر وبری بنگریم، نوعی تأکید بر اقتدار سنتی) درحالی‌که اصلاح‌طلبان بیشتر بر جمهوریت نظام، قدرت مشروع و برگرفته از مردم و قانون تأکید می‌ورزند. (باز از دید وبری، تأکید بر اقتدار از نوع مشروعیت و قانون)

3. تفاوت در استراتژی‌ها: روش‌ها و استراتژی‌های اصولگرایان برای رسیدن به هدف نیز تفاوت عمده با روش‌های اصلاح‌طلبان دارد. اصول‌گرایان معتقدند که اصل بر اطاعت از علما و فقهاست و مردم باید بکوشند تا بر تکلیف و فرایض دینی خود عمل کنند و مردم در رأی دادن و انتخاب کردن خطا می‌کنند. باید مردم را به‌زور هم که شده به بهشت برد؛ اما اصلاح‌طلبان، با تأکید بر قانون اساسی و جمهوریت نظام، معتقدند که اصولگرایان حاضر به تمکین به رأی و اراده مردم نیستند و می‌کوشند تا با ایجاد انواع محدودیت از جلوگیری از فعالیت آزاد احزاب گرفته تا محدود کردن مطبوعات و رسانه‌ای و ... خصوصاً استفاده از ابزار نظارت استصوابی با حذف فراقانونی اصلاح‌طلبان به اهداف سیاسی رسید. آنان رد صلاحیت گسترده بیش از دو هزار نفر از اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس نهم یکی از مصداق رفتار جناحی اصول‌گرایان می‌شمارند.

4. تفاوت در دیدگاه سیاسی: اصول‌گرایان معتقدند که عمل کردن به اصول فقاهت می‌توانند مشکلات کشور را حل نماید و راه را برای توسعه و پیشرفت کشور هموار سازند و در خوشبیانه ترین حالت سعی در افزودن پسوند اسلامی به علوم هستند تا آنها را به اشکال اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، بانکداری اسلامی و ... درآورند؛ اما اصلاح‌طلبان معتقدند که کشور نیازمند قرار گرفتن در مسیر توسعه و تعامل با اقتصاد جهانی و تنش‌زدائی و بهبود روابط خارجی، جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی می‌باشد و اگر کشور در مسیر توسعه قرار بگیرند می‌توان ادعای برقراری معنویت، کمال، فضیلت و سایر فضایل انسانی را نمود و بدون توسعه سیاسی و اقتصادی ادعای کرامت انسانی ریشخند کردن انسان گرسنه است.

5. تفاوت در روابط خارجی: اصول‌گرایان بر امت واحد اسلامی و ضرورت کمک به جنبش‌ها خارج از کشور تأکید دارند و در مقابل اصلاح‌طلبان بر ساختن الگوی موفقی از انقلاب اسلامی در داخل کشور تأکید می‌کنند.

6. تفاوت شایسته‌سالاری: اصول‌گرایان در تخصیص پست‌های مدیریتی بر داشتن تعهد و ظواهر شناخته‌شده اسلامی پافشاری می‌کنند و شرط احراز را ورود بر حلقه خودی بودن می‌دانند. بدین گونه است که معمولاً افراد شناخته‌شده این گرایش به راحتی در پست‌های مدیریتی جا به جا می‌شوند و اصلاح‌طلبان علاوه بر تعهد بر داشتن تخصص نیز تأکید می‌کنند و پذیرش پستی را بدون تخصص لازم مردود می‌شمارند.

نتیجه‌گیری:
شاید راز اینکه اصلاح‌طلبی، تعریف مشخصی ندارد، در این است که طیف گسترده‌ای از فعالین مدنی و طرفداران دموکراسی را در برگیرد. به این معنا جریان اصلاح‌طلبی یک راه یا منش است که هیچکس نمی‌تواند ادعای تملک آن را داشته باشد. لیکن اولین شرط اصلاح‌طلبی را می‌توان در داشتن سلامت مالی و اخلاقی دانست. به هر صورت، گذشت ایام توانست چارچوب‌ها و ویژگی‌هایی برای دو جناح سیاسی در کشور پدید آورد تا فرصت‌طلبی پیدا نشوند که بتوانند به فراخور زمان خود را به زیر پرچم اصولگرایی یا اصلاح‌طلبی خودشان را مطرح کنند. 

اصلاح‌طلبان، هشت سال حکومت دولتهاي نهم و دهم را تاریک‌ترین نقطه جمهوری اسلامی می‌دانند که اصول‌گرایان با فسادها و اختلاس‌های میلیاردی برخورد نکردند و با تنش‌آفرینی و سو مدیریت امکانات کشور را بر باد دادند. چنین است که اکنون اصلاح‌طلبان می‌توانند به هشت سال دولت اصلاحات ببالند اما اصول‌گرایان در برابر هشت سال دولت خود، جز شرمساری حرفی برای گفتن ندارند.
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز