ديپلماسي لبخند، ديپلماسي اخم!
كريم ارغندهپور
روزنو :
روز نو: با برآمدن روحاني، عرصه سياست خارجي پس از انقلاب رويكرد جديدي را آغاز كرده است. سياست خارجي در دو، سه سال اول انقلاب هنوز به ثبات نرسيده بود، در دوران جنگ شديدا انقباضي و بسته شد و فضاي جنگ بر روابط خارجي سايه غليظي انداخت. دوران سازندگي و اصلاحات اگرچه با رويكرد تنشزدايي همراه بودند ولي گويي نگاه اصلي بر تمركز بر داخل قرار داشت و به همين دليل اگرچه روابط خارجي در هر دو دوره تا حدود زيادي ترميم شد ولي نتوانست چرخه بسته احتياط شديد و نگاه به داخل را باز كند. انتظار جامعه در اين باره در دوران اصلاحات جديتر بود. در اين دوره واقعا شرايط براي توسعه ديپلماتيك و گرهگشاييها فراهمتر بود. خاتمي شخصا ابتكارات خيلي خوبي داشت كه نتيجهبخش هم بود ولي فكر نميكنم سكاندار خارجي او اساسا نياز و همت لازم را براي چنين تابوشكني در خود ميديد، (اگرچه افراد بسيار قابلي در بدنه و حتي مديريت -ازجمله همين آقاي ظريف- بودند كه چنانچه دستشان بازتر بود ميتوانستند تحولآفرين باشند ولي عملا چندان چنين امكاني برايشان فراهم نبود.) بگذريم از اينكه چهره عبوس سكاندار، چهره واقعي جوانان و زنان و مردان شاداب تحولخواه حامي اصلاحات را در خارج كشور نمايندگي نميكرد. از اين رو به نظرم ميرسد با تسامح، «ديپلماسي لبخند» واژه نسبتا مناسبي براي تعريف دوران جديد در برابر «ديپلماسي اخم» باشد. معلوم است كه اين نشانهگذاريها نمادين است وگرنه هيچ عرصهاي با لبخند و اخم تنها، مطلوبيت ندارد و بسته به موقعيت هر دو اينها در جاي خود لازم است. در عرصه خارجي هدف بر دوستي يا دشمني با كشورها نيست. فرض هم بر اين نيست كه همه يا خوب هستند يا بد. فرض بر اين است كه همه بدون استثنا به دنبال منافع كشور خود هستند. در اين ميان كارآمدترين ديپلماسي از آن كشورهايي است كه بتوانند دشمنان را از اعمال خصومت بازدارند يا از آن بالاتر، دشمنيها را به دوستي تبديل كنند، يا دوستيها را حفظ كنند و در روابط بين كشورهاي ثالث يا در گروهبنديها بهگونهاي رفتار كنند كه منافع كشور در سطح بالاتري تامين شود. هدف يكنواختي يا حفظ وضع موجود در سياست خارجي لزوما تامينكننده حداكثر منافع ملي نيست. تفاوت دوران جديد با قبل از آن در اين است كه عرصه خارجي ما اولا از حالت منفعل (حداقل فرامنطقهاي) به فعال تبديل شده و ثانيا همين روند نقطه عطفي در گشايش درهاي جديد ايجاد كرده است. نميتوان از تاثير اين روند بر سياست داخلي هم غافل بود. از اين نظر سياست خارجي فعلي ضمن آنكه حرفهاي و شجاعانه است، ظرفيتهاي جديدي را ايجاد ميكند كه تا پيش از آن خبر زيادي از آنها نبود.
نميتوان گفت كه همين حالا همه سفارتهاي ما در خارج از ايران بازتاب چيزي شبيه كارهاي ظريف هستند. طبعا بيشتر آنها نيستند ولي دوران جديد اگر خوب جلو برود و مورد حمايتهاي بيشتر هم قرار بگيرد ميتواند زمينهساز تحول مثبت بيشتر در آينده باشد. ايران هماكنون يكي از بازيگران مهم منطقهاي است و همين به حضور فعال و يارگيريهاي بيشتر خارجي نياز دارد. هيچ دوستي و دشمنياي ابدي نيست. ما ميتوانيم بنا بر فرصتها و شرايط، نقشآفرينيهاي بهتري داشته باشيم. كار كارستان ظريف فقط در حصول توافق اخير نيست، ظريف در همين دو سالي كه سكاندار خارجي كشور بوده اولا چهره كشور را بهبود داده و واقعيتر و به متن جامعه نزديكتر كرده، ثانيا اهميت و تاثير كار حرفهاي را نشان داده، ثالثا ثابت كرده كه تا چه اندازه ما نيازمند تحول در رويكرد خارجيمان هستيم و اين تحول تا چه اندازه ميتواند منافع ملي را بيشتر و بهتر تامين كند. همه اينها را البته با محدوديتهاي بيشمار داخلي و خارجي به ثمر رسانده. سهل است كه بسياري از ابتدا كاملا نااميد بودهاند. صد البته كار بسيار دشوار بوده و همچنان هم هست.
منبع: اعتماد