سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۰۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۱۱
روزنو : آموزش موسیقی در فرهنگسراها تعطیل شد. 

چه خبر بدی! این اولین واکنشی است که اکثر ما موقع شنیدن چنین خبری نشان می‌دهیم. اما آیا در این خبر کوتاه همه‌ی حقیقت نهفته است. 

قطعاً این گونه نیست و هیچ گزاره‌ای به این کوتاهی نمی‌تواند کامل و جامع باشد، مگر آن که پس و پیش آن سنجیده شود و از زوایا و مناظر مختلف مورد کاوش قرار گیرد. 

قصه‌ی حضرت موسی(ع) و قصه‌ی حضرت خضر(ع) را که یادتان هست؟ حضرت خضر(ع) کارهایی خلاف عرف و عادت انجام می‌دهد و حضرت موسی(ع) را به سکوت فرا می‌خواند، اما ایشان تاب نمی‌‌آورد و مدام سئوال می‌کند تا در نهایت در آزمون حضرت خضر(ع) قبول نمی‌شود. آن وقت است که حضرت خضر(ع) روی دیگر حقیقت را می‌گشاید و به همسفر عجولش نشان می‌دهد که حقیقت چه بوده است. در قصه‌های عرفانی ما نیز از این حکایات فراوان است که همگی نشان می‌دهد نباید در قضاوت عجول بود و بدون دیدن و سنجیدن همه‌ی جوانب یک موضوع، داوری کرد. 

اینها را گفتم تا بگویم که در خبر  تعطیلی آموزش موسیقی در فرهنگسراها هم نباید یک‌طرفه و شتاب‌زده به قاضی رفت و حکمی ناصواب صادر کرد. حالا این موضوع را در همین جا داشته باشید تا یک سوی دیگر ماجرا را هم ببینیم.

500 هزار تومان برای ما جماعت که حقوق‌بگیر هستیم و دارایی کلانی هم به ارث نبرده‌ایم، مبلغ کمی نیست. نگارنده‌ی این سطور، تابستان گذشته این پول بی‌زبان را داد و برای دخترش که علاقه‌مند به یادگیری موسیقی بود، یک گیتار خرید. بعد هم پول اقلام جانبی و هزینه‌ی آموزش در یک خانه‌ی فرهنگ بود که از جیب حقیر پرداخته شد. دختر ما هم شاد و خندان روانه‌ی کلاس شد تا به خیال خودش گیتاریست شود. 

یکی‌دو جلسه که گذشت، دخترم اظهار نارضایتی کرد که چیزی از کلاس متوجه نمی‌شود. بعد هم خواست که خودم بیایم و با استادش صحبت کنم. رفتم و به جای «استاد» که روزگاری آدم استخوان‌خرد کرده و سن و سال‌داری بود جوانکی دیدم که به ضرب و زور 22-1 2 سالش هم نمی‌شد. اما این همه‌ی ماجرا نبود.

وقتی که منتظر بودیم تا نوبت دختر من شود و به داخل کلاس برویم چند تا دختر و پسر همسن و سال دخترم را دیدیم که در راهروی خانه‌ی فرهنگ سرگردان بودند. همه هم گیتار به‌دوش و کلافه. آن جا بود که فهمیدم کلاس با تاخیری طولانی شروع می‌شود. کلاس تک‌نفره بود و هر کدام از بچه‌ها یکی‌یکی نزد «استاد» می‌رفتند تا نیم‌ساعت درس موسیقی بگیرند. یکی از بچه‌ها می‌گفت نیم ساعت است که این جا معطل است  و چون 3 نفر جلوتر از او  هستند، یک ساعت و نیم دیگر نوبتش می‌شود! این اتفاق برای ما هم افتاد و با 45 دقیقه تاخیر وارد کلاس شدیم.

این اتفاق 3  بار دیگر هم روی داد و من و دخترم زمانی طولانی پشت در معطل ماندیم. به مدیریت خانه‌ی فرهنگ هم اطلاع دادیم، اما نظم و نسقی برقرار نشد که نشد! استاد از جلسات بعد شروع کرد به اس‌ام‌اس دادن که مثلاً امروز یک ساعت دیرتر بیایید، یا فردا کلاس تعطیل است و به جایش دو روز دیگر فلان ساعت در خانه‌ی فرهنگ باشید و ... اما باز هم ساعت‌ها را نمی‌توانست یا نمی‌توانستند هماهنگ کنند. خلاصه اینکه دختر ما خسته از این همه پس و پیش شدن روز و ساعت کلاس، عطای گیتاریست شدن را به لقایش بخشید و  حالا گیتار 500 هزار تومانی یک سال است که گوشه‌ی خانه خاک می‌خورد!

اما حالا باید از این ماجرا نتیجه گرفت که آموزش موسیقی در فرهنگسراها و خانه‌ی فرهنگ‌ها کاری عبث و بی‌ثمر بوده است؟ باز هم نه و بهتر است نصایحی که اول ماجرا خطاب به دیگران گفتم، به خودم هم بگویم! این است که وقتی خبر تعطیلی موسیقی در فرهنگسراها را شنیدم گفتم که بهتر است پرس و جویی کنم و ببینم که آیا چیزی شبیه آموزش گیتار به دختر من در مراکز دیگر هم وجود داشته که چنین تصمیمی را رقم زده است؟

این بود که از دوست و آشنا و همکار و  فامیل که بچه‌هایشان را به کلاس‌های موسیقی فرستاده بودند، درباره‌ی کم و کیف این کلاس‌ها پرسیدم. شاید عجیب باشد؛ اما نتیجه‌ی همه‌ی پرس‌وجوها منفی بود؛ یکی مثل من از نامنظم بودن ساعات کلاس‌های موسیقی پسرش شاکی بود و  از علافی و سرخوردگی فرزندش حرف می‌زد، یکی دیگر  که خودش شناخت خوبی از موسیقی داشت می‌گفت که استاد فرزندش در فرهنگسرا هنوز یک هنرجو به حساب می‌آمده و قابلیت استادی نداشته، دوستی از کوچک بودن فضای آموزشی در یک فرهنگسرایی دیگر صحبت می‌کرد و شلوغی ناگریز کلاس‌ها که طبیعتاً کیفیت آموزش را مخدوش می‌کرده است و... خلاصه هیچ کس دل خوشی از آموزش موسیقی در فرهنگسراها و خانه‌های فرهنگ نداشت.

حالا می‌توانستم کمی دقیق‌تر درباره‌ی این اتفاق اظهارنظر کنم. اما این هم پایان کار و راه نبود و  همچنان سوالاتی در ذهنم می‌چرخید؛ چون هم نمی‌خواستم زود به قضاوت برسم و هم به عنوان یک علاقه‌مند جدی هنر موسیقی، دلایل واقعی این اتفاق برایم مهم بود. این بود که از خودم پرسیدم آیا وضعیت نامناسب  آموزش موسیقی در این مراکز، بهانه‌ای به دست مسئولان نداده که کلاً بساط این هنر را برچینند؟ آیا آنها از این وضعیت آگاه بودند یا به دلایلی دیگر، آموزش موسیقی را تعطیل کرده بودند؟ 

نمی‌دانستم. پس برای پیدا کردن جواب شروع کردم به بررسی اتفاق و آدم‌های دخیل در آن. خوشبختانه رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران را می‌شناختم. البته نه اینکه خودش را بشناسم، بلکه تصویر و صدایش را در تلویزیون دیده بودم.  همان موقع در ذهنم گفته‌هایش را مرور کردم و به یاد آوردم که سخنانی شیرین و امروزین در باب اخلاق و دینداری می‌زده. بعد هم یادم آمد که کلی از جوان‌ها و نوجوان‌های فامیل از حرف‌های جالب او خوش‌شان آمده و از طرفداران پروپاقرص برنامه‌های تلویزیونی‌اش هستند. 

دوباره به چند تا از آنها رجوع کردم و همین بازخورد را دیدم؛ همه‌ آنها از اینکه دیده بودند یک روحانی با ادبیات خودشان حرف می‌زند و مفاهیم عمیق و پیچیده‌ مذهبی را به زبانی ساده و تازه می‌گوید کلی تغییر عقیده و رویه داده بودند. 

اما من به این هم بسنده نکردم و گفتم شاید یک نفر در مقام مسئول، رویه‌ای جداگانه از حرف‌ها و سخنرانی‌های تلویزیونی‌اش داشته باشد. این بود که شروع کردم به پیگیری این ماجرا در رسانه‌ها؛ بیشترین مصاحبه و یادداشت و توضیح دراین باره را معاون هنری او انجام داده بود. 

وقتی حرف‌های  جناب معاون را در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها خواندم، بیشتر حقیقت ماجرا برایم روشن شد. اولاً خود او مدرس هنر بود و از آن مهم‌تر دستی به نواختن ساز داشت، پس نمی‌توانست بی‌دلیل مخالف آموزش موسیقی در فرهنگسراها باشد. اصلاً نه تنها نمی‌توانست مخالف این اتفاق باشد، بلکه کسی که خودش از نزدیک دلی در گرو این هنر شریف دارد حتماً دلش هم برای آن می‌تپد و به اعتلاء آن فکر می‌کند. 

بعد هم که اظهار نظرهایش را در همین گفت‌وگوها و یادداشت‌ها خواندم، دیدم که کاملاً  نسبت به این وضعیت نابه‌سامان آموزش موسیقی در فرهنگسراها واقف است و حتی چندین بار سرزده به این مراکز رفته و حقیقت ماجرا دستگیرش شده است. دیگر آنکه او در همه‌ی این اظهارنظرهای رسانه‌ای عنوان کرده بود که این تعطیلی موقت است و مجالی است برای بازنگری  در وضعیت آموزش موسیقی.

بعد از این همه کند و کاو و پرس و جو، نفسی به راحتی کشیدم و فهمیدم که ماجرا از چه قرار است. حالا برمی‌گردم به اول این نوشته و همان خبر را تکرار می‌کنم: آموزش موسیقی در فرهنگسراها تعطیل شد.
آیا باز هم می‌توانیم سریع و فکرنکرده بگوییم چه خبر بدی!؟

منبع: سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران/ مهرداد فارسی 
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
عکس روز
خبر های روز