«مرتضی پاشایی» برخاسته از دنیای مجازی
روزنو : یک صدا، یک ترانه، یک آواز در میان این همه سلیقه و این همه صدای متنوع باید خیلی شانس بیاورد تا مورد قبول طبع مردم قرار گیرد.
به گزارش روز نو به نقل از روزنامه ایران، یک شعر، یک آواز، یک خواننده باید خیلی فراتر از انتظار باشد تا ماندگار بماند و ماندگار شود. یک موسیقی، یک نت، یک آواز باید از اعماق دل برآمده باشد که شنونده را وابسته کند و به قول سپهری تعبیر عاشقانه «قشنگ» را برای آن استفاده کنند. یک خواننده، یک انسان، یک مرد باید خیلی متفاوت باشد که ظرف 4-3 سال اسطورهای شود در ذهن آدمهایی که دوستش داشتهاند.
و پاشایی امروز هم برای هوادارانش که با بدرقهای بیسابقه او را نه به خاک که به دل سپردند و هم برای نظارهکنندگان این بدرقه خاطرهای احترامآمیز و فراموش نشدنی است. شاید هنوز باور رفتن برای صدایی که میخواست ماندنی باشد سخت است اما انگار پاشایی وقتی رفت با رفتنش تازه مانند «پروانهای از پیله» دست و پاگیرش خلاص شد و تا آسمان دل دوستدارانش اوج گرفت و چنان پرشور بدرقهاش کردند که کسی انتظارش را نداشت. او که این اواخر رنگ و رویی چون «عصر پاییزی» داشت در یک جمعه بیحوصلگی دلگیر، برای خیلیها که آرزوی دیدنش را داشتند دیگر یک خاطره شد و رفت که برای همیشه بماند. اما چگونه رفتن او این روزها خود یک سؤال بزرگ شده است.
ماندن در رفتن است
پاشایی را خیلیها شنیده بودند، وقتی تنها بودند، وقتی رانندگی میکردند، در سفر، در یک برنامه تلویزیونی، در آهنگ پیشواز تلفن همراه و خیلی جاها که خیلی وقتها عادت داریم اثری را بیمهر و امضا ببینیم و بشنویم بیاینکه به اسم زیر اثر توجه کنیم. اما باعث تأسف است که یکی از مهمترین عواملی که سبب میشود یک هنرمند را با دقت ببینیم و روی آثارش با توجه به عنوان یک محصول هنری و فرهنگی مکث کنیم، وقتی است که از دست رفته باشد یا مرگ، او را تهدید کند.
و پاشایی را خیلی از ما شناختیم، اما وقتی بیماری داشت او را از پای در میآورد یا آن روز که رخت بربست. خیلیها او را مثل یک سریال غم انگیز ترانه به ترانه دنبال کردند تا پرده آخر و در همین قدم به قدم آب شدن بود که وابسته و دلبسته او، زندگی و ترانه هایش شدند. تا آخر ماندن و نغمه سرودن تا آخرین نفس؛ یکی دیگر از دلایلی است که مردم او را به عنوان خواننده محبوبشان انتخاب کردهاند.
این استقامت از دید خیلیها یکی از شاخصههای منحصر به فرد پاشایی بودکه به بیماری وا نداد و از خدشه دار شدن چهره یک ستاره به وسیله سرطان نترسید و تا وقتی که از پا در نیامده بود، آهنگ ساخت و اجرا کرد و روی صحنه برد. مرتضی پاشایی تنها هنرمندی نیست که چنین دیر هنگام تکریم میشود. گرچه او وقتی در قید حیات بود نیز دوستداران زیادی داشت. اما نمیتوان این را ندیده گرفت که اخبار زندگی خصوصی و بیش از همه خبر بیماری مهلک، مرگ ناگهانی، تولد فرزند و ازدواج و طلاق خوانندگان، هنرمندان و افراد معروف بیش از همه مورد توجه قرار میگیرد.
و خبر رفتن مرتضی پاشایی نیز به سرعتی باورنکردنی در شبکههای اجتماعی که خود پاشایی نیز درآنها فعال بود، پیش رفت و صاعقه وار بر دل دوستدارانش نشست. تصمیمها گرفته شد، قرارهای وایبری و شبکههای اجتماعی گذاشته شد، هرکه خبر را گرفت به دوستانش گفت و دوستانش به دوستانشان و این شبکه خبر رسانی، بدرقهای را رقم زد که کمتر سابقه داشت. او حتی این روزها دارد به سمبل مبارزه علیه سرطان بدل میشود.
مرگ را بو میکشیم
وقتی هنرمندی بیمار است در سایتهای خبری و خبرگزاریها چندین بار خبر فوت آنان منتشر میشود. این نوع خبرها میتواند خانواده مضطرب بیمار را تحت فشار قرار دهد. صدا و سیما هنرمندان را با ظاهری رنجور وگاه تکان دهنده به صحنه نمایش تلویزیون میکشد زیرا میداند مخاطب کنجکاو با چشمان گاه بیرحم خود تشنه دیدن هرزاویهای از زندگی هنرمندی است که میشناسد.
رسانهها گاه کار را به جایی میرسانند که در واپسین روزهای بیماری هنرمندان شایعه فوت آنها را منتشر میکنند که لابد ببینند چقدر بازدید سایتشان بالا میرود. این خبرها در شبکههای اجتماعی نیز تلفن همراه به تلفن همراه نقل میشود و مثل سرطان منتشر میشود تا به گوش خانواده بیمار برسد. اتفاقی که در مورد پاشایی هم افتاد. این مرگ پاییدنها، خود هنرمند را هم میتواند زمینگیر کند و روحیهاش را درهم بشکند.
شکنجهای در فضای مجازی
نمی دانم باید یک نفر را چطور دوست داشته باشی که به خود اجازه دهی تصویر زجر کشیدنش را با دیگران به اشتراک بگذاری و باز نشر کنی یا لایک بگیری و بازدیدکننده ات افزایش یابد. چنین کارهایی در واقع بیاحترامی به فضای خصوصی بیمار و آزردن افکار عمومی است. یکی از واقعیات تلخی که در انتشار خبر فوت پاشایی رخ داد باز نشر تصاویری به عنوان آخرین لحظات وی بود که خانواده این هنرمند فقید را نیز بسیار متأثر کرد و اعتراض آنان را برانگیخت.
گرچه حضور پر رنگ هواداران وی در مراسم خاکسپاری خود به کمک همین ابزارهای جدید ارتباطی و شبکههای مجازی صورت گرفت و ناگهان شبکه از طریق هواداران یکدیگر را از فوت پاشایی مطلع کردند و قرارهای آخرین وداع نه تنها در تهران بلکه در خیلی از شهرهای کشور گذاشته شد.
این تجمع متعلق به کیست؟
پس از فوت مرحوم پاشایی خانواده او بیانیهای صادر کردند که او را عاشق اهل بیت(ع) و درخط انقلاب و نظام معرفی میکرد. پیکر این هنرمند نیز با پرچم جمهوری اسلامی تشییع شد. این بیانیه حرکتی پیشگیرانه بود برای ادعاهای کسانی که هر تجمعی را متعلق به خود تلقی میکنند و زمانی که یک اتفاق ساده میافتد به سرعت از آن حاشیه میسازند.
دنیای شبکهای طرفداران ناشناخته
پاشایی خواننده، نوازنده و آهنگساز پاپ ایرانی با قرار دادن ترانههایش در اینترنت شناخته شد. او نخستین آلبوم رسمی خود، «یکی هست» را در سال ۱۳۹۱ منتشر کرد. آلبومهای «گل بیتا» و «اسمش عشقه» دو آلبوم دیگر او هستند که تا پیش از درگذشتش بهصورت رسمی منتشر نشده بودند.
وی از آذر ۱۳۹۲ به تشخیص پزشکان به سرطان معده مبتلا شد و تا پایان عمرش با این بیماری دست و پنجه نرم کرد.
او هنرمندی بود که مقابل دیدگان شبکههای مجازی متولد شد، با <ماه عسل> در صدا و سیما قد کشید و در مقابل دوربینها و روی صحنه قطره قطره آب شد.
او مردی بود که با رسانههای زمانش زیست و با رسانههای زمانش تا خانه ابدی خود بدرقه شد و اگر بخواهیم تحلیلی از این موج جمعیت بدهیم باید گفت: پاشایی با رسانههای زمانش پیوند داشت و این رسانهها او را به جمعیت ناپیدای طرفدارانش پیوند میدادند. جمعیتی که پر رنگترین حضورشان در سمفونی مرگ این هنرمند جوان بروز کرد.
ترانههای پاشایی از نگاه ارتباطات
دخترک 4 سالهای را دیدم که شعری از پاشایی را زمزمه میکرد و میگفت: دیدید طفلکی پاشایی غذای بد خورد دل درد گرفت مریض شد؟
و آهنگی از آهنگهای ساده و دلنشین او را چنان زمزمه میکرد که انگار یک شعر از مهد کودک میخواند. مطمئن بودم او از معنای چیزی که میخواند درک کاملی ندارد اما همان قدر اطمینان داشتم که با آهنگ آن مأنوس است. وقتی جمعیتی را میبینید که از پیر و جوان اشعاری را زمزمه میکنند دو چیز واقعیت دارد: یکی اینکه آن ترانهها به ذهن مینشیند و دوم اینکه برای هر سنی قابل توجه و دلنشین است و بارها آن را شنیدهاند.
دکتر نسترن خواجه نوری استاد ارتباطات، از منظر ارتباطات شفاهی اعتقاد دارد برای اینکه یک پیام در ذهن مخاطب بنشیند قالب شعر، ترانه، آواز و بهترین نوع آن پیامهایی با هجاهای آهنگین و کوتاه است. ویژگیای که در تمامی ترانههای مرحوم پاشایی دیده میشود. دکتر خواجه نوری میافزاید: صدای نرم و آرام و حالت پذیرای خواننده از عناصر پذیرفته شدن پیام وی بودهاند. به علاوه ویژگیهای ظاهری وی و درگیریاش با بیماری سبب شد که این مقبولیت افزایش یابد. خواجه نوری زبان ارتباط نسل جوان را موسیقی و آواز میداند و میافزاید: بیشترین طرفداران این هنرمند را نیز همین افراد تشکیل میدادند که به نوعی اشعار خوانده شده توسط پاشایی مشکلات آنان را مطرح میکرده است.
وی اهمیت به مخاطب و ایجاد ارتباط با وجود بیماری را از دیگر دلایلی میداند که به مقبولیت این چهره افزوده است.
درست مثل شما
با بررسی پرونده هنری این ستاره «درگذشته» به نکاتی میرسیم که از منظر علم ارتباطات قابل تأمل است.
میگویند برای اینکه یک پیام بهترین نفوذ را داشته باشد باید از سنخ فرهنگ مخاطب باشد. کلامی از جنس حرفهای من و شما، کافی نیست؛ حتی گوینده نیز باید از جنس من و شما باشد. و این ستاره کسی نبود که ساعتها زیر تیغ جراح باشد تا ظاهر خود را روتوش کند، ظاهرش را به کمک ساعتها ورزش و بدنسازی به یک ابر انسان بدل کرده باشد، هنگام بیماری خود را به کسی نشان ندهد و چیزی فراتر از من و تو باشد.
او انسانی بود که بیماری صدایش را میلرزاند، لاغر و تکیده میشد، ظاهرش تغییر میکرد و حتی اگر از رنج بیماری چهرهاش دگرگون میشد از مخاطب نمیترسید زیرا از جنس مخاطب بود و چنین بود که پیامهایش دلنشینتر میشد. زیرا مثل او بودن دست یافتنی به نظر میرسید و با مبارزه علیه بیماری ویرانگر که همه دوستدارانش آن را نظارهگر بودند، یک قهرمان بود که میتوانست الگوی جوانانی باشد که از شکستها میترسند و پا پس میکشند و خیل دوستدارانش تا آخرین لحظه قهرمان خود را تشویق کردند اما بالاخره سرطان او را زمین زد اما این پایان کار نبود. از پیلهای که دیگر برای پاشایی تنگ و آزار دهنده شده بود پروانهای به آسمان پر کشید که زیباتر، دلنشینتر و ماندگارتر از تمام این مبارزه سهمگین بود.
به گزارش روز نو به نقل از روزنامه ایران، یک شعر، یک آواز، یک خواننده باید خیلی فراتر از انتظار باشد تا ماندگار بماند و ماندگار شود. یک موسیقی، یک نت، یک آواز باید از اعماق دل برآمده باشد که شنونده را وابسته کند و به قول سپهری تعبیر عاشقانه «قشنگ» را برای آن استفاده کنند. یک خواننده، یک انسان، یک مرد باید خیلی متفاوت باشد که ظرف 4-3 سال اسطورهای شود در ذهن آدمهایی که دوستش داشتهاند.
و پاشایی امروز هم برای هوادارانش که با بدرقهای بیسابقه او را نه به خاک که به دل سپردند و هم برای نظارهکنندگان این بدرقه خاطرهای احترامآمیز و فراموش نشدنی است. شاید هنوز باور رفتن برای صدایی که میخواست ماندنی باشد سخت است اما انگار پاشایی وقتی رفت با رفتنش تازه مانند «پروانهای از پیله» دست و پاگیرش خلاص شد و تا آسمان دل دوستدارانش اوج گرفت و چنان پرشور بدرقهاش کردند که کسی انتظارش را نداشت. او که این اواخر رنگ و رویی چون «عصر پاییزی» داشت در یک جمعه بیحوصلگی دلگیر، برای خیلیها که آرزوی دیدنش را داشتند دیگر یک خاطره شد و رفت که برای همیشه بماند. اما چگونه رفتن او این روزها خود یک سؤال بزرگ شده است.
ماندن در رفتن است
پاشایی را خیلیها شنیده بودند، وقتی تنها بودند، وقتی رانندگی میکردند، در سفر، در یک برنامه تلویزیونی، در آهنگ پیشواز تلفن همراه و خیلی جاها که خیلی وقتها عادت داریم اثری را بیمهر و امضا ببینیم و بشنویم بیاینکه به اسم زیر اثر توجه کنیم. اما باعث تأسف است که یکی از مهمترین عواملی که سبب میشود یک هنرمند را با دقت ببینیم و روی آثارش با توجه به عنوان یک محصول هنری و فرهنگی مکث کنیم، وقتی است که از دست رفته باشد یا مرگ، او را تهدید کند.
و پاشایی را خیلی از ما شناختیم، اما وقتی بیماری داشت او را از پای در میآورد یا آن روز که رخت بربست. خیلیها او را مثل یک سریال غم انگیز ترانه به ترانه دنبال کردند تا پرده آخر و در همین قدم به قدم آب شدن بود که وابسته و دلبسته او، زندگی و ترانه هایش شدند. تا آخر ماندن و نغمه سرودن تا آخرین نفس؛ یکی دیگر از دلایلی است که مردم او را به عنوان خواننده محبوبشان انتخاب کردهاند.
این استقامت از دید خیلیها یکی از شاخصههای منحصر به فرد پاشایی بودکه به بیماری وا نداد و از خدشه دار شدن چهره یک ستاره به وسیله سرطان نترسید و تا وقتی که از پا در نیامده بود، آهنگ ساخت و اجرا کرد و روی صحنه برد. مرتضی پاشایی تنها هنرمندی نیست که چنین دیر هنگام تکریم میشود. گرچه او وقتی در قید حیات بود نیز دوستداران زیادی داشت. اما نمیتوان این را ندیده گرفت که اخبار زندگی خصوصی و بیش از همه خبر بیماری مهلک، مرگ ناگهانی، تولد فرزند و ازدواج و طلاق خوانندگان، هنرمندان و افراد معروف بیش از همه مورد توجه قرار میگیرد.
و خبر رفتن مرتضی پاشایی نیز به سرعتی باورنکردنی در شبکههای اجتماعی که خود پاشایی نیز درآنها فعال بود، پیش رفت و صاعقه وار بر دل دوستدارانش نشست. تصمیمها گرفته شد، قرارهای وایبری و شبکههای اجتماعی گذاشته شد، هرکه خبر را گرفت به دوستانش گفت و دوستانش به دوستانشان و این شبکه خبر رسانی، بدرقهای را رقم زد که کمتر سابقه داشت. او حتی این روزها دارد به سمبل مبارزه علیه سرطان بدل میشود.
مرگ را بو میکشیم
وقتی هنرمندی بیمار است در سایتهای خبری و خبرگزاریها چندین بار خبر فوت آنان منتشر میشود. این نوع خبرها میتواند خانواده مضطرب بیمار را تحت فشار قرار دهد. صدا و سیما هنرمندان را با ظاهری رنجور وگاه تکان دهنده به صحنه نمایش تلویزیون میکشد زیرا میداند مخاطب کنجکاو با چشمان گاه بیرحم خود تشنه دیدن هرزاویهای از زندگی هنرمندی است که میشناسد.
رسانهها گاه کار را به جایی میرسانند که در واپسین روزهای بیماری هنرمندان شایعه فوت آنها را منتشر میکنند که لابد ببینند چقدر بازدید سایتشان بالا میرود. این خبرها در شبکههای اجتماعی نیز تلفن همراه به تلفن همراه نقل میشود و مثل سرطان منتشر میشود تا به گوش خانواده بیمار برسد. اتفاقی که در مورد پاشایی هم افتاد. این مرگ پاییدنها، خود هنرمند را هم میتواند زمینگیر کند و روحیهاش را درهم بشکند.
شکنجهای در فضای مجازی
نمی دانم باید یک نفر را چطور دوست داشته باشی که به خود اجازه دهی تصویر زجر کشیدنش را با دیگران به اشتراک بگذاری و باز نشر کنی یا لایک بگیری و بازدیدکننده ات افزایش یابد. چنین کارهایی در واقع بیاحترامی به فضای خصوصی بیمار و آزردن افکار عمومی است. یکی از واقعیات تلخی که در انتشار خبر فوت پاشایی رخ داد باز نشر تصاویری به عنوان آخرین لحظات وی بود که خانواده این هنرمند فقید را نیز بسیار متأثر کرد و اعتراض آنان را برانگیخت.
گرچه حضور پر رنگ هواداران وی در مراسم خاکسپاری خود به کمک همین ابزارهای جدید ارتباطی و شبکههای مجازی صورت گرفت و ناگهان شبکه از طریق هواداران یکدیگر را از فوت پاشایی مطلع کردند و قرارهای آخرین وداع نه تنها در تهران بلکه در خیلی از شهرهای کشور گذاشته شد.
این تجمع متعلق به کیست؟
پس از فوت مرحوم پاشایی خانواده او بیانیهای صادر کردند که او را عاشق اهل بیت(ع) و درخط انقلاب و نظام معرفی میکرد. پیکر این هنرمند نیز با پرچم جمهوری اسلامی تشییع شد. این بیانیه حرکتی پیشگیرانه بود برای ادعاهای کسانی که هر تجمعی را متعلق به خود تلقی میکنند و زمانی که یک اتفاق ساده میافتد به سرعت از آن حاشیه میسازند.
دنیای شبکهای طرفداران ناشناخته
پاشایی خواننده، نوازنده و آهنگساز پاپ ایرانی با قرار دادن ترانههایش در اینترنت شناخته شد. او نخستین آلبوم رسمی خود، «یکی هست» را در سال ۱۳۹۱ منتشر کرد. آلبومهای «گل بیتا» و «اسمش عشقه» دو آلبوم دیگر او هستند که تا پیش از درگذشتش بهصورت رسمی منتشر نشده بودند.
وی از آذر ۱۳۹۲ به تشخیص پزشکان به سرطان معده مبتلا شد و تا پایان عمرش با این بیماری دست و پنجه نرم کرد.
او هنرمندی بود که مقابل دیدگان شبکههای مجازی متولد شد، با <ماه عسل> در صدا و سیما قد کشید و در مقابل دوربینها و روی صحنه قطره قطره آب شد.
او مردی بود که با رسانههای زمانش زیست و با رسانههای زمانش تا خانه ابدی خود بدرقه شد و اگر بخواهیم تحلیلی از این موج جمعیت بدهیم باید گفت: پاشایی با رسانههای زمانش پیوند داشت و این رسانهها او را به جمعیت ناپیدای طرفدارانش پیوند میدادند. جمعیتی که پر رنگترین حضورشان در سمفونی مرگ این هنرمند جوان بروز کرد.
ترانههای پاشایی از نگاه ارتباطات
دخترک 4 سالهای را دیدم که شعری از پاشایی را زمزمه میکرد و میگفت: دیدید طفلکی پاشایی غذای بد خورد دل درد گرفت مریض شد؟
و آهنگی از آهنگهای ساده و دلنشین او را چنان زمزمه میکرد که انگار یک شعر از مهد کودک میخواند. مطمئن بودم او از معنای چیزی که میخواند درک کاملی ندارد اما همان قدر اطمینان داشتم که با آهنگ آن مأنوس است. وقتی جمعیتی را میبینید که از پیر و جوان اشعاری را زمزمه میکنند دو چیز واقعیت دارد: یکی اینکه آن ترانهها به ذهن مینشیند و دوم اینکه برای هر سنی قابل توجه و دلنشین است و بارها آن را شنیدهاند.
دکتر نسترن خواجه نوری استاد ارتباطات، از منظر ارتباطات شفاهی اعتقاد دارد برای اینکه یک پیام در ذهن مخاطب بنشیند قالب شعر، ترانه، آواز و بهترین نوع آن پیامهایی با هجاهای آهنگین و کوتاه است. ویژگیای که در تمامی ترانههای مرحوم پاشایی دیده میشود. دکتر خواجه نوری میافزاید: صدای نرم و آرام و حالت پذیرای خواننده از عناصر پذیرفته شدن پیام وی بودهاند. به علاوه ویژگیهای ظاهری وی و درگیریاش با بیماری سبب شد که این مقبولیت افزایش یابد. خواجه نوری زبان ارتباط نسل جوان را موسیقی و آواز میداند و میافزاید: بیشترین طرفداران این هنرمند را نیز همین افراد تشکیل میدادند که به نوعی اشعار خوانده شده توسط پاشایی مشکلات آنان را مطرح میکرده است.
وی اهمیت به مخاطب و ایجاد ارتباط با وجود بیماری را از دیگر دلایلی میداند که به مقبولیت این چهره افزوده است.
درست مثل شما
با بررسی پرونده هنری این ستاره «درگذشته» به نکاتی میرسیم که از منظر علم ارتباطات قابل تأمل است.
میگویند برای اینکه یک پیام بهترین نفوذ را داشته باشد باید از سنخ فرهنگ مخاطب باشد. کلامی از جنس حرفهای من و شما، کافی نیست؛ حتی گوینده نیز باید از جنس من و شما باشد. و این ستاره کسی نبود که ساعتها زیر تیغ جراح باشد تا ظاهر خود را روتوش کند، ظاهرش را به کمک ساعتها ورزش و بدنسازی به یک ابر انسان بدل کرده باشد، هنگام بیماری خود را به کسی نشان ندهد و چیزی فراتر از من و تو باشد.
او انسانی بود که بیماری صدایش را میلرزاند، لاغر و تکیده میشد، ظاهرش تغییر میکرد و حتی اگر از رنج بیماری چهرهاش دگرگون میشد از مخاطب نمیترسید زیرا از جنس مخاطب بود و چنین بود که پیامهایش دلنشینتر میشد. زیرا مثل او بودن دست یافتنی به نظر میرسید و با مبارزه علیه بیماری ویرانگر که همه دوستدارانش آن را نظارهگر بودند، یک قهرمان بود که میتوانست الگوی جوانانی باشد که از شکستها میترسند و پا پس میکشند و خیل دوستدارانش تا آخرین لحظه قهرمان خود را تشویق کردند اما بالاخره سرطان او را زمین زد اما این پایان کار نبود. از پیلهای که دیگر برای پاشایی تنگ و آزار دهنده شده بود پروانهای به آسمان پر کشید که زیباتر، دلنشینتر و ماندگارتر از تمام این مبارزه سهمگین بود.