اين روشي را كه آقاي دكتر روحاني در يكي، دو ماه اخير در پيش گرفتهاند و به صراحت صحبت ميكنند و صراحت كلام دارند اگر با قاطعيت در عمل هم توام باشد قطعا در محبوبيت آقاي روحاني نزد افكار عمومي نهتنها بياثر نخواهد بود بلكه به آن هم خواهد افزود استيضاح وزير علوم نشان داد رابطه دولت و مجلس، شكننده است. رابطه شكنندهيي كه البته در دو دهه اخير همواره ميان اين دو قوه برقرار بوده است. بسياري از تحليلگران سياسي بر اين باورند كه فشارهاي مجلس به دولت با اين انگيزه صورت ميگيرد كه توان دولت گرفته و سياستهاي مورد نظر مجلس به وزارتخانهها تحميل شود. موضوعي كه به نظر ميرسيد به خصوص در استيضاح وزير علوم نمود بارزي داشته است. با اين وجود بسياري از فعالان سياسي معتقدند براي آنكه دولت بتواند در پيشبرد سياستهاي مورد نظرش موفقتر عمل كند علاوه بر تعامل با اين مجلس بايد در ساماندهي طرفداران خود در انتخابات آتي مجلس فعالتر عمل كند تا مجلسي همسوتر شكل يابد. عملي كه نياز به حضور اصلاحطلبها و اعتدالگرايان در انتخابات مجلس دارد. اين مباحث و بررسي واكنش آينده دولت نسبت به استيضاح و فشارهاي مجلس موضوعاتي بود كه با احمد شيرزاد، نماينده دوره ششم مجلس در ميان گذاشتيم. به باور اين نماينده مجلس ششم در استيضاح وزير علوم «بازنده اصلي جريان تندروي مجلس بوده كه نتيجه آن را در انتخابات آينده مجلس خواهند ديد.» به نظر شما مجلس از استيضاح وزير علوم چه انگيزهيي را دنبال ميكرد و تاثير آن بر آينده روابط دولت و مجلس چه خواهد بود؟ برخي نمايندگان مجلس تصور ميكنند، وزارت علوم و دانشگاهها بايد مثل موم در دست آنها باشد. در هشت سال وزارت علوم دوره آقاي احمدينژاد، همه روشها به كار گرفته شد تا به يك شكلي دانشگاهها تحت كنترل درآيد كه نتيجهاش چيزي جز تسلط فضاي امنيتي نبود. هر چند تجربه شكست خورده هشت سال گذشته نشان داد كه گرچه ممكن است، صداي جريانها ساكت شود ولي آدمها نميتوانند خودشان را با منويات يك جناح تندرو سياسي تطبيق دهند. ولي باز هم ميبينيم كه جريان تندروي اصولگرا هنوز نتوانسته اين موضوع را درك كند. اما به نظر ميرسد با تغييراتي كه مثلا در سيستم پذيرش هيات علميهاي دانشگاهها در پيش گرفته شد اين جريان توانست تا حدي بر دانشگاهها تسلط پيدا و اساتيد جديدي را جايگزين اساتيد سابق و قديمي كند. با اين اوصاف فكر نميكنيد نمايندگان طرفدار سياستهاي گذشته وزارت علوم در مجلس با استيضاح فرجي دانا سعي دارند از موفقيتهاي خود پاسداري كنند؟ حتي اگر به استخدامهاي آن دوره نگاه كنيد ميبينيد بسياري از جوانان براي آنكه پذيرفته شوند چند صباحي ريش ميگذاشتند و تسبيح دست ميگرفتند و بعد از پذيرش دوباره به شكل اوليه خود بازميگشتند. اين گونه رفتارها اعمال سياست فرهنگي يا سياسي به حساب نميآيد بلكه نوعي مصداق ضربالمثل مثل كبك سر را در زير برف پنهان كردن است. هياتي كه براي جذب و گزينش ايجاد شده بود تا به اشكال مختلف سياستها و افرادي را به دانشگاهها تحميل كند جز ايجاد فضاي مخاطرهآميز در دانشگاهها و محكوم كردن عدهيي دانشجو به چوب ستاره بودن حتي نتوانست در جهت اهدافي كه مدنظر خود آنها بود قدمي موثر بردارد. تلاش اين جريان اين بود كه دانشگاه را با خط و ذهنيت جريان خود هدايت كند اما عملا دانشگاه نسبت به رفتارهاي پرفشار آنها بيشتر عقده پيدا كرد. اين جريان هنوز از اين ناكامي خود درس نگرفته و فكر ميكند كه وزير علوم بايد سياستهاي فرهنگي خاص مدنظر آنها را در دانشگاهها پياده كند و با استادها با بخشنامه رفتار كند. وقتي دولت، وزيري را برگزيد كه حاضر نبود اميال و خواستههاي آنها را محقق كند با او از در مخالفت برآمدند و ايرادهاي زيادي به آقاي فرجيدانا وارد كردند. ايشان طي چند ماهي كه وزير بودند بيش از نيمي از وقت خود را در راهروهاي مجلس گذراند. اي كاش آقاي فرجيدانا و دوستانشان گزارشي به مردم ارائه دهند كه رفتار مجلس با او چگونه بوده است و چه خواستههايي از او داشتهاند تا حداقل مردم بدانند چرا مجلس به چنين وزيري راي نداده است. و به هر حال وقتي فشارهاي مجلس به جايي نرسيد، تصميم گرفتند عقدهگشايي و او را استيضاح كنند. آينده دولت پس از اين استيضاح چگونه خواهد بود و فكر ميكنيد چه نوع سياستي در پيش خواهد گرفت؟ فعلا مدتي آقاي نجفي به عنوان سرپرست، مديريت وزارتخانه را برعهده دارند. همه ايشان را ميشناسند و ميدانند آدمي نيست كه در مقابل فشارها سر خم كند و كم بياورد. دولت هم بنا ندارد در اين مورد خاص كوتاه بيايد و به آن مسيري كه مجلس انتظار دارد، قدم بگذارد. با اين اوصاف به نظر من مجلس جز از دست رفتن وجهه و خدشهدار شدن چهرهاش از اين استيضاح نصيبي نبرد. مغموم كردن وزير و دست گذاشتن روي زخمهاي قديمي نهتنها نميتواند چيزي را عايد مجلس كند بلكه باعث خواهد شد چهره مجلس نزد دانشگاهيان، مردم و جامعه خدشهدار شود. آقايان بايد بدانند با دست گذاشتن روي سخنان تكراري، خسته و كسلكننده به هيچوجه نميتوانند وجههيي براي خود ايجاد كنند و از اقناع افكار عمومي هم عاجز خواهند بود. اينكه بسياري از فعالان اجتماعي در مورد مسائل 88 تن به سكوت دادند، فقط براي اين بوده كه امور جامعه بگذرد. اين دليلي نميشود كه آقايان قيافه حق به جانب بگيرند و مرتب روي مسائلي كه اقناع اجتماعي صورت نگرفته انگشت بگذارند. اينها تصور ميكنند باورها و گفتمانهايشان نزد افكار عمومي قابل قبول و همهگير است در حالي كه اين طور نيست و جامعه تصوري كه اينها به آن قايل هستند را ندارد. اين فعالان اجتماعي سكوت كردهاند تا دولت آقاي روحاني بتواند امور كشور را پيش ببرد و ايرادات سياست خارجي و اقتصاد را كه از مهمترين اولويتهاي دولت است بتواند حل و فصل كند و سامان دهد. اين سكوت جامعه را نبايد به اين تعبير كرد كه جامعه ديدگاههاي آنها را پذيرفته است. آقاي فرجيدانا بعد از اين استيضاح زندگي فرهنگي شرافتمندانه خود را ادامه خواهد داد و از اينكه وزير نباشد قطعا دچار هيچ كمبود و عقدهيي نخواهد شد و بسيار هم شخصيت محبوبي نزد دانشگاهيان دارد. بنابراين ايشان هيچ چيزي را از دست نداد و اين استيضاح هم مشكلي از مشكلات جناح اصولگرا را حل نميكند و اين نكتهيي است كه در مجموع بايد به آن توجه داشت. اما به نظر من از اين به بعد اگر مجلس رفتار معقولانهيي داشته باشد و از شكست در استيضاح وزير علوم درس گرفته باشد، فكر نميكنم استيضاح ديگر وزرا ادامه داشته باشد. ضمن اينكه درون نظام هم خيليها روي مجلس اثر ميگذارند و اگر مجلس درايتي داشته باشد نبايد وارد چنين بازياي كه براي آنها عايدي ندارد، بشود. هر چند جامعه به اين موضوع هم روي خوشي نشان نميدهد و حتما در انتخابات آينده هم تاثير خود را خواهد داشت. اگر اصلاحطلبها و جريانهاي ميانهرو نخواهند يا نتوانند در انتخابات مجلس آينده فعاليت كنند اين جريان به زعم شما تندرو چگونه تاثير خواهند پذيرفت؟ اين جريان حداكثر كاري كه ميتواند انجام دهد اين است كه با اعمال نظارتهاي استصوابي از حضور افراد تاثيرگذار اصلاحطلب جلوگيري كند. اما با اين وجود افرادي كه در مجلس رفتارهاي كارشكنانه و ماجراجويانه انجام ميدهند حتما در دور آينده از چشم مردم خواهند افتاد. يعني مردم شايد از روي اجبار به كساني كه هيچ گونه كارايي ندارند راي دهند اما به نظر من نخواهند گذاشت چهرههاي تندرو دوباره در مجلس حضور يابند و دست به اين گونه اعمال بزنند. گرچه اين موضوع - رد صلاحيت احتمالي اصلاحطلبهاي موثر و ورود احتمالي افراد با كارايي پايين - مجلسي ضعيف در دور آينده شكل خواهد داد ولي در نهايت به نظر من دود اين تندرويها در چشم خود نمايندگان مجلس خواهد رفت. استيضاح وزير علوم چه تاثيري بر جامعه و به خصوص جامعه دانشگاهي ايران خواهد داشت به عبارتي چه تاثيري بر پايگاه اجتماعي دولت در دانشگاهها خواهد داشت؟ در يك سال گذشته جنبش دانشجويي خيلي دست به عصا راه رفته و تلاش ميكند فضايي ايجاد نكند كه عرصه بر دولت روحاني تنگ شود و به اصطلاح كاري نكند كه جناح اصولگرا به تلافي ناتوانيهاي خودش با تحريك جنبشهاي دانشجويي پشت دولت را خالي كند. دانشجويان ما در اين زمينه بسيار فهيم و عاقلانه عمل كردهاند و مسوولان دانشگاهي هم كه در اين مدت چه توسط آقاي توفيقي و چه فرجيدانا به مديريت امور گمارده شدهاند با تدبير و حوصله عمل كردهاند تا جايي كه ما اصلا شاهد هيچ حركت تند سياسي و فرهنگي از اين طرف نبودهايم ولي به نظر ميرسد طلبكاري جناح تندرو اصولگرا تمامي ندارد. دولت براي آنكه در مقابل فشارهاي رقيب سياسي خود كم نياورد و محبوبيت و مقبوليت خود را در جامعه از دست ندهد چه بايد بكند؟ دولت بايد روي حرف و برنامه خودش بايستد. دولت بايد به همين صورتي كه تاكنون عمل كرده بر سياستهاي مدنظر خود اصرار بورزد و آن را تغيير ندهد. خدا را شكر دست آقاي روحاني براي انتخاب مدير هم باز است و حداقل براي وزارت علوم گزينههاي متعددي دارد. وزارت علوم جايي نيست كه بگوييم فقط يكي دو نفر بتوانند آن را اداره كنند. وزارت علوم ساختارهاي مشخصي دارد كه حتي وزير هم نميتواند در تغيير آن چندان انقلابي عمل كند و آن را به هم بزند. آييننامهها و روالهاي آموزشي و پژوهشي وضعيت پايداري به اين وزارتخانه بخشيده است. ضمن اينكه بسياري از چهرههاي توانمند مديريتي در دانشگاهها ميتوانند وزيران خوبي باشند. بنابراين دست آقاي روحاني براي انتخاب وزير باز است و در بسياري از وزارتخانههاي ديگر هم همين طور است. حتي اگر مجلس 10 نفر را هم استيضاح كرد دولت ميتواند نفر يازدهم را دوباره معرفي كند و اگر سه نفر را مثلا از وزارت ورزش استيضاح كردند گزينههاي ديگري هماهنگ با سياستها و عملكرد دولت وجود دارند كه ميتوان از آنها استفاده كرد. هر چند رد شدن وزيران بهتر نوعي محروم كردن جامعه از خدمات آنهاست ولي مديران خوشسابقه و خوش رفتار چنان زياد است كه ميتوان با اطمينان گفت كه خوشبختانه مجموعه اعتدالگرايان و اصلاحطلباني كه با آقاي روحاني همكاري ميكنند دستشان براي انتخاب چهرههاي كارآمد كاملا باز است و جاي هيچ نگراني نيست. صراحت كلامي كه رييسجمهور در سخنرانيهاي اخير خود در پيش گرفته تا چه اندازه با اين مواردي كه جنابعالي به آن تاكيد داريد، همسو است؟ و در اقناع افكار عمومي موثر خواهد بود؟ من فكر ميكنم اين روشي را كه آقاي دكتر روحاني در يكي، دو ماه اخير در پيش گرفتهاند و به صراحت صحبت ميكنند و صراحت كلام دارند اگر با قاطعيت در عمل هم توام باشد قطعا در محبوبيت آقاي روحاني نزد افكار عمومي نهتنها بياثر نخواهد بود بلكه به آن هم افزوده خواهد كرد. منتها آقاي روحاني بايد كاملا مراقب باشد كه از موضع گلايه و ضعف صحبت نكند و از موضع اقتدار سخن بگويد و روي حرفهايش ايستادگي كند. جامعه هم اين اقتدار را ميپسندد و ميتوانند بفهمد كه اختيارات رييسجمهور محدود است و هر كاري از دست او ساخته نيست. گرچه در حوزه مسائلي كه مربوط به قوه مقننه و قضاييه است دست دولت بسته است اما جامعه اين محدوديتها را درك ميكند ولي از رييسجمهور ميخواهد در چارچوب وظايف خود كوتاه نيايد و در مقابل خواستههاي نامشروع و خلاف قانون ايستادگي كند. |
آيا جلال از سياست بريد؟ |
محسن آزموده/ جلال آلاحمد همچنان در مباحث روشنفكري و اجتماعي و سياسي ما حضور دارد، شاهد اين ادعا را حتي اگر حضور نام و ياد او در مباحث و جدالهاي روشنفكري ندانيم يا فروش كتابهاي ساده ترش در نمايشگاههاي عمومي كنار خيابانها در كنار كتابهاي عامه پسند و با شكل و شمايل كتابهاي «زرد» را نيز ناديده بگيريم، اين حقيقت را نميتوان كتمان كرد كه تكليف گروهها و جريانهاي مختلف با او روشن نشده است و بحث و جدل درباره سويههاي متنوع آثار و افكار او همچنان با احتياط صورت ميگيرد. بخشي از آن بلاتكليفي ذاتي هر موضوعي است، يعني كه خوانشها و قرائتها از يك موضوع متناسب با زمان تغيير ميكند، اما گاهي نيز اين سردرگمي ناشي از موضوع مورد بررسي است. آل احمد به مثابه مهمترين شمايل روشنفكري دهه 1340 ايراني، به عنوان يك رمان نويس، در مقام جستار نويس و ناقد ادبي و در قامت يك فعال سياسي واجد سويهها و ابعادي است كه امكان يك جمعبندي همگن و منسجم و ساختارمند را دشوار ميكند. براي مثال در يك نگاه رسمي قصهيي كه از زندگي سياسي و فكري جلال ارايه ميشود، به عنوان نويسنده و محققي از او ياد ميشود كه از خانوادهيي روحاني و مذهبي سر بر آورده، در دهه 1320 جذب حزب توده و فعاليتهاي سياسي ميشود، در نتيجه ماجراي آذربايجان و ساير وقايع مربوط به حزب توده با خليل ملكي از آنها جدا ميشود، بعد از مرداد 1332 مثل عموم روشنفكران از شكست مقطعي نهضت ملي سرخورده ميشود و در نهايت هم به اصل خويش بازميگردد و با نگارش در خدمت و خيانت روشنفكران و غربزدگي با گذشتهاش تسويه حساب ميكند و اصطلاحا سر به راه ميشود. در اين روايت ساده انگارانه اما كوشش ميشود وجوه متناقض نماي او ناديده گرفته شود، واگويه «سنگي بر گوري» مهمترين متني است كه اين روايت ساده انگارانه را به چالش ميكشد، به همين دليل است كه در اين روايت كوشش ميشود تا جايي كه ممكن است به جاي اين متن، بر آل احمد خسي در ميقات تاكيد شود، گو اينكه اين خوانش حتي پيچيدگيها و تعارضات خود متن «خسي در ميقات» را نيز در نظر نميگيرد. همين ابهام در رويكرد جلال به سياست نيز قابل بررسي است. براي مثال چندي پيش يكي از مترجمان و نويسندگان ايراني (خشايار ديهيمي) در گفتوگويي، آل احمد را نه يك روشنفكر كه يك اكتيويست سياسي معرفي كرده بود و مدعي شده بود كه كار آل احمد بر اين اساس را نميتوان كار روشنفكري خواند. در اين تعبير روشنفكر كسي است كه اولا در مسير كشف و فهم و بسط حقيقت ميكوشد و ثانيا يافتههايش را از يك سو با مردم و از سوي ديگر با صاحبان قدرت مطرح ميكند، در حالي كه يك فعال سياسي چنان كه از ماهيت سياست (كوشش در به دست آوردن و حفظ و بسط قدرت) بر ميآيد، ممكن است به هر دو ويژگي بيان شده براي روشنفكر التزامي نداشته باشد، گو اينكه در برخي موارد نيز به واقع براي هدف يا اهداف سياسياش چارهيي ندارد كه از اين دو وظيفه يا تعهد استنكاف ورزد. با پذيرش همين تعاريف ساده و دم دستي از روشنفكر و فعال سياسي هم بحث درباره نسبت جلال آل احمد و سياست پيچيده ميشود. آل احمد نظر به حيات سياسياش بعد از 28 مرداد 1332 در تعهدنامهيي مينويسد كه «من از ارديبهشت ???? سياست را بوسيدم و گذاشتم كنار». ترديدي نيست كه اين گزاره اولا در شرايط فشار زمان نوشته شده و ثانيا تاكيدي است بر اعتزال آل احمد از كنشگري سياسي به معنايي كه به آن اشاره كرديم (مثل عضويت در حزب توده يا عضويت در حزب زحمتكشان يا عضويت در نيروي سوم خليل ملكي). اما آيا ميتوان سياست ورزي جلال را در همين معنا خلاصه كرد؟ پرسش را به گونهيي ديگر مطرح كنيم: وجه مهمي از شخصيت فكري و فرهنگي آل احمد، جنبه روشنفكري اوست. او حتي در دورانهايي كه دقيقا فعال سياسي بوده، كار روشنفكري نيز ميكرده است يعني مطابق تعريف سادهيي كه از روشنفكر ارايه شد، از همان نوجواني در جستوجوي حقيقت بوده و آنچه را حقيقت ميدانسته بدون تعارف با قدرت (اعم از قدرت عمودي حاكم و قدرت افقي متكثر در جامعه) بيان ميكرده است. ترجمه كتاب «التنزيه الاعمال الشبيه» نوشته علامه سيد محسن امين با نام فارسي «عزاداريهاي نامشروع» اگر نمونهيي از نقد فرهنگي و اجتماعي است كه در دهههاي 1310 و 1320 از سوي روشنفكراني چون كسروي، هدايت، جمالزاده و... سكه رايج بوده است. نمونه ديگر ترجمه كتاب پل كازانو بود كه به تشويق چهرههايي چون هدايت و احسان طبري صورت گرفت. درون مايه انتقادي در داستانهاي جلال نيز مشهود است، براي مثال مجموعه داستانهاي «ديد و بازديد» (1324)، «از رنجي كه ميبريم» (1326)، «سه تار» (1327) و «زن زيادي» (1331) فارغ از نقد و نظرها پيرامون فرم و ساختار، به لحاظ درون مايه نقد اجتماعي و سنتهاي جامعه محسوب ميشوند. اما وجه روشنفكري جلال فارغ از كارهاي ادبي و ترجمههايش («قمارباز» (داستايوفسكي)، «مائدههاي زميني» (آندره ژيد)، « سوءتفاهم» (آلبر كامو) و «دستهاي آلودئه» (ژان پل سارتر)) بيش از همه جا در مقالات تند و تيزي كه مينگاشت خود را آشكار ميكرد. جلال در اين مقالات تقريبا تمام ساحتهاي فرهنگي و ادبي و اجتماعي زمانه را مد نظر قرار ميداد و آنچه را به نظر حقيقت ميپنداشت، صريح و بيواسطه بيان ميكرد. در اين مقالات آل احمد در مقام روشنفكري در حوزه عمومي پيرامون مسائلي چون شعر نو، رابطه ادبيات و سياست، اجراي آثار هنري و نمايشي، داستانهايي كه نوشته ميشود و... آنچه را حقيقت ميداند، بيملاحظه بيان ميكند. به اين لحاظ آل احمد در تمام سالهاي حيات فكرياش (قبل و بعد از 1332) در سياست و اجتماع، تاثيري مستقيم و حياتي دارد. نقطه اوج اين وجه شخصيت فكري او اما در دو كتاب «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفكران» متجلي ميشود. تاثيرگذاري اين آثار در عرصه سياست ايران اما از زمانه آل احمد نيز فراتر ميرود، تا جايي كه برخي، آل احمد را با توجه به ايدهيي كه در اين آثار (به خصوص غربزدگي) مطرح ميشود، يكي از موثرترين روشنفكران عرفي در تحولات فكرياي ميدانند كه به انقلاب اسلامي 1357 منتهي ميشود، مشابه نقشي كه براي علي شريعتي در جريان نوانديشي ديني و روشنفكري ديني ايفا كرد. به بيان ديگر آل احمد با غربزدگي (مفهومي كه در ترازي فلسفي توسط احمد فرديد ابداع شده بود و آلاحمد آن را با كتاب مشهورش عمومي كرد)، صريحترين و عريانترين نقد را (حتي در مقايسه با اسرار گنج دره جني ابراهيم گلستان) اولا از نحوه مدرنيزاسيون ايران (كه در دوران پهلوي بهطور جدي دنبال ميشد) و ثانيا از تجدد ايراني عنوان ميكند و سرراستتر از ديگراني چون داريوش شايگان (به ويژه در آسيا در برابر غرب)، سيد حسين نصر (مجموعه آثارش)، احسان نراقي (آنچه خود داشت) و... ايده بازگشت به خويش را مطرح ميكند. اين توضيح نشان ميدهد كه دوري جستن آلاحمد از سياست بعد از وقايع 1332 را بايد دقيقتر خواند. اگر معناي اين گزاره عزلت گزيني آل احمد از سياست ورزي به شيوه كساني است كه پيشه شان سياست است، اين معنا دقيق است، آل احمد بعد از اين تاريخ وارد هيچ حزب و گروهي نشد و تنها به كار روشنفكري پرداخت، اگرچه در آنچه مينوشت آشكارا گرايشش به جبهه ملي به شيوه خليل ملكي آشكار بود. اما اگر مراد، جدايي آل احمد از سياست در معناي موسع آن است، بايد گفت كه آل احمد نه تنها تا پايان عمر (شهريور 1348) سياسي بود و سياسي ماند، بلكه تا به امروز نيز در سياست ايران تاثيرگذار بوده و اساسا نميتوان پيوند او با سياست را ناديده انگاشت. آشكارترين اثر او نيز ايده غربزدگي است كه همچنان نيروهايي آزاد ميكند و موافقان و مخالفان را به واكنش بر ميانگيزاند. |