تسلط تهران بر"قلب زمین"/ سه گام بلند جمهوری اسلامی در 40 سال اخیر | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۵
ایران چگونه به قلب جهان نفوذ کرد؟ اکبری پاسخ می دهد:
یک کارشناس ارشد مسائل استراتژیک معتقد است ایران در این شرایط دست برتر را بر قلب جهان گذاشته. ایران آماده برداشتن گام چهارم خود است.


یک کارشناس ارشد مسائل استراتژیک معتقد است ایران در این شرایط دست برتر را بر قلب جهان گذاشته. ایران آماده برداشتن گام چهارم خود است.
به گزارش روز نو :: سال گذشته زمانی که دونالد ترامپ از برجام خارج شد، یکی از دلایل و بهانه او این بود که ایران پس از توافق برجام نفوذ بیشتری در منطقه داشته است. او در سخنرانی ها، مصاحبه ها و در صفحه توئیتر خود بارها به کرات ادعا کرد «برجام» ایران را قدرتمند کرد. چه در منطقه چه در جهان، ترامپ معتقد است که این توافق سبب شد که ایران در برنامه موشکی خود را گسترش دهد و سبب شکست ما در خاورمیانه شد، ضمن اینکه ایالات متحده از این توافق هیچ نفع اقتصادی نبرده است. اما سوال این است که ایا نفوذ ایران در منطقه را فقط دولت ترامپ متوجه شده یا فقط در دوره ریاست جمهوری او بوده است؟ پس از این سوال سوالات دیگر پشت هم در ذهن نقش می بندد، اینکه چرا ایران همیشه دغدغه آمریکا و متحدانش بوده است؟ چرا همیشه مساله «جمهوری اسلامی» است؟ جمهوری اسلامی چیست؟ و تا کنون با چه دستاوردهای مساله مهم جهان شده است؟ ایران در منطقه تا چه اندازه نفوذ کرده است و در نهایت آیا واقعا ایران یک قدرت بلامنازع منطقه ای محسوب می شود؟ اگر چنین است چگونه به این قدرت رسیده است؟

در اینباره مصاحبه مفصلی با دکتر علیرضا اکبری استراتژیست جنگ در سال 64 ، کارشناس ارشد مسائل راهبردی، بنیانگذار موسسه راهبردی تصمیم و معاون اسبق وزیر دفاع در دوره اصلاحات داشتیم؛ او معتقد است که ایالات متحده در مقابل ایران و در منطقه شکست خورده است، اکبری با ادله های آکادمیک در بخشی از مصاحبه ما می گوید:  حاصل چهل سال تجربه و سه گام بلند راهبردی ایران در یک مواجهه تاریخی بود که کمترین آثار آن، شکست طرح امریکا برای تجزیه منطقه بود.
آثار این شکست از جنگ ویتنام و همه دیگر جنگ‌های ناموفق امریکا بزرگ‌تر بوده است.
آنکس که با سیاستهای جهانی و ترتیبات امنیتی کلان جهان آشنایی داشته، و معنای هزینه‌کردن هزاران میلیارد دلار برای ایجاد ترتیبات امنیتی در سطح جهان و یا یک منطقه، را میداند، حتما برداشت کامل‌تری از معنای شکست امریکا از ایران، در تجزیه ژئوپولیتیک منطقه خاورمیانه دارد!

مشروح این گفتگو را می خوانیم:

به طور مشخص برای ما تشریح کنید که دقیقا علت اصلی حضور جمهوری اسلامی در عمق منطقه خاورمیانه چیست؟

به طور خلاصه تیتر وار می گویم:

نقش "ترتیبات امنیتی" در سطح جهان نظیر "معادلات ژنتیک" در کالبد موجود زنده است.
قدرتهای برتر برای کنترل اوضاع جهانی و منطقه‌ای مایلند ترتیبات امنیتی را وفق منافع خود سامان دهند. دستکاری در وضع طبیعی مناطق، رمز کنترل ترتیبات است.
حفظ "وضع طبیعی" مناسبات منطقه‌ای، بویژه در مناطق فوق‌العاده مهم، می‌تواند ثبات ‌و توسعه را در جهت منافع ملت ها تضمین کند.
جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس ، سرمایه زیادی برای «حفظ وضع طبیعی منطقه خاورمیانه» مصرف کرده است.
این امر نه تنها یک ضرورت برای بقا بوده، بلکه پر بازده ترین سرمایه گذاری برای تضمین رشد و توسعه ملی و منطقه‌ای است.

پس از چهار دهه چگونه می‌توانید سیاست خاورمیانه ای جمهوری اسلامی را به فشرده ترین وجه تبیین کنید؟ موقعیت جمهوری اسلامی را در سطح منطقه و جهان در روند «جهان متحول» چگونه می‌بینید؟

در طول چهل سال گذشته، جمهوری اسلامی تا کنون سه گام بلند در «حفظ وضع طبیعی ترتیبات راهبردی خاورمیانه» برداشته. این گام ها الان ایران را بر فراز قله «کنترل قلب جهان» قرار داده.
شرایط فعلی منطقه، مانند "کد ژنتیکی"، ترسیم کننده وضع آینده «مناسبات و ترتیبات جهانی» است.
ایران در این شرایط دست برتر را بر قلب جهان گذاشته. ایران آماده برداشتن گام چهارم خود است.
ماهیت این گام چهارم می‌تواند کیفیت روند تحولات آینده منطقه را تعیین کند. گام چهارم می‌تواند ماهیت امنیتی داشته  یا به ماهیت توسعه راهبردی با محور ارزش‌های اقتصادی گرایش پیدا کند.
نوع رویکرد قدرتهای منطقه در همگامی با ایران، می‌تواند در این انتخاب، تعیین کننده باشد.

ریشه تاریخی این روند تحولات جهانی و منطقه‌ای را با کوتاهترین عبارات چگونه تحلیل میکنید؟

در فاصله بین سال‌های پس از جنگ دوم جهانی و آغاز جنگ سرد، تا فروپاشی اتحاد شوروی، «تصلب جهان دوقطبی»، بعنوان "وضع موجود" یا status quo ، برای چند دهه بر ترتیبات امنیتی جهان حاکم بود.
از فروپاشی بلوک شوروی تا ایجاد جنگ جهانی علیه تروریسم، به مدت یک دهه، افسانه جهان تک قطبی توسط امریکا تبلیغ می‌شد.
در دهه آخر قرن بیستم و دهه نخست قرن حاضر، نام های متعددی بر روی اوضاع "نظم جهانی" گذاشته شد. از جهان تک قطبی، تا یک-چند قطبی، یا چند قطبی متحول، یا تک-چند قطبی نا منتظم یا نظام متحول ... هر چه بود، حاکی از آن بود که، ترتیبات سیاسی و امنیتی جهانی و مناسبات قدرت که پیشتر بین دو بلوک قدرتمند غرب (به رهبری امریکا) و شرق (به پیشوایی اتحاد شوروی) تقسیم شده بود، اینک تابع آن تقسیم بندی نبود. در واقع یک دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جهان در آستانه یک دوران گذار  قرار گرفت.

ویژگی های این دوران گذار چه بود؟

افول یک قدرت و ظهور و بروز قدرتهای فرامنطقه‌ای ، تغییرات تدریجی در مناسبات بین قدرتها، مناسبات منطقه‌ای بلوک های قدرت و روندهای امنیتی در گلوگاه‌های استراتژیک و مناطق مهم جهان، از مهم‌ترین ویژگی‌های دوران جدید بود.
یک نکته اما در هر شرایط و وضعیتی بدون تغییر ماند و آن، حفظ و افزایش اهمیت «قلب قدرت و کمربند قدرت جهانی» بوده است.

این مفاهیم قلب قدرت یا کمربند جهانی که اشاره کردید را در یک جمله تبیین کنید!

نظریه‌های ژئوپولیتیک قائلند که "برخی مناطق"، بلحاظ تاثیرات جغرافیا بر شئون متعدد راهبردی (مثل اقتصاد و سیاست و امنیت)، بعنوان "قلب جهان"،  Heart Land ویژگی منحصر به فرد دارند. همچنین بعض "پیوستارهای جغرافیایی" هم مانند کمربند جهانی، حائز اهمیت فوق‌العاده هستند.
این اهمیت، رقابت قدرتهای جهانی را برای تسلط بر "قلب جهان" یا "کمربند جهانی" بشدت بالا میبرد.

چه نسبتی بین منطقه خاورمیانه و مفهوم "قلب جهان" قائل هستید؟

اینکه براساس کدام نظریه ژئوپولیتیکی، کدام منطقه "قلب جهان" ‌و کدام حوزه جغرافیایی "کمربند جهانی" تلقی شود، خود محل بحث خاص است اما، « تردیدی نیست که به لحاظ هر شاخص "اقتصادی جمعیتی، ارتباطی، سیاسی و امنیتی"، منطقه غرب آسیا (معروف به خاورمیانه) از دیرباز و در طول هزاره‌ها، بیشترین اهمیت تاریخ ساز و تمدن ساز و راهبردی را داشته است».
خاورمیانه بعنوان نقطه اتصال سه قاره بزرگ جهان و موثر در ارتباط بین دریاهای اصلی، حتی در تعیین اقتدار قدرتهای بزرگ فرا اتلانتیک و فراپاسیفیک نیز موثر بوده است.
امروز هم ایالات متحده، هم چین، هم روسیه و حتی هند، تدام یا تمهید اقتدار فرا اقیانوسی خود را در گرو داشتن نقش موثر راهبردی در منطقه خاورمیانه میدانند!

آیا قدرتهای برتر جهانی مثلا امریکا هم چنین ایده‌ای را (اینکه خاورمیانه را قلب جهان بدانند) قبول دارند؟

از کیفیت حضور و سرمایه گذاری و رقابت و قدرتهای جهانی در این منطقه تا شاخص های ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک و ژئوپولیتیک، تردیدی در اهمیت بی‌بدیل خاورمیانه در جهان باقی نگذاشته.

این یک واقعیت و حقیقت انکارناپذیر است که، «خاورمیانه قلب جهان است»، و امروز ایران دست برتر را بر سینه جهان دارد!
اگرچه که شخص ترامپ درکی از ترتیبات و مناسبات کلان سیاسی امنیتی جهان ندارد و لذا خاورمیانه را در حد یک بازار فروش کالای تسلیحاتی و امنیتی تنزل داده، اما، ساختارهای پایدار راهبردساز امریکا، هنوز اهمیت خاورمیانه را در حد "قلب جهان" به رسمیت می‌شناسند.
این اختلاف دیدگاه در نظام تصمیم گیری امریکا، بزرگ‌ترین فرصت تاریخی را برای روسیه و سپس چین فراهم کرده است که از دوران خلاء استراتژیک امریکا در منطقه استفاده کرده و به توسعه نفوذ خود بپردازند.
اما، آنطور که تاکید نمودم، این جمهوری اسلامی ایران است که دست برتر را بر سینه منطقه و قلب جهان دارد!

خیلی کوتاه بفرمایید ، چرا معتقدید که ایران اینک دست برتر را در منطقه دارد؟

تحولاتی که از یک دهه پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در ایران رخ داد، وقوع انقلاب اسلامی و توسعه نفوذ ژئوکالچر و استراتژیک ایران در گستره پنج «زیر سیستم منطقه‌ای» متصل به فلات ایران و خاورمیانه، ایران را در واقع «سه گام» پیش تر از دیگر مدعیانِ تسلط بر قلب زمین قرار داد!

از گامهای استراتژیک ایران نام بردید، اولین گام چه زمانی و چگونه برداشته شد؟

گام اول؛بین سال‌های نبرد بی‌امان دو ابرقدرت بر سر نفوذ جهانی و کشمکش جنگ ستارگان، و جنگ‌های فرامنطقه‌ای آنها، در آن مقطع اگر چه که ایران درگیر جنگ تحمیلی با "فدراسیون جهانی ضد جمهوری اسلامی ایران" به نمایندگی عراق بود اما، فرهنگ انقلابی و مقاومت از قلب ایران تا اقصی نقاط، بویژه در قلب جهان، بشدت در حال توسعه بود.
میراث های معنوی و مادی «استقلال امنیتی»، از آثار جنگ تحمیلی بود که هم مقاومت اسلامی در مرزهای فلسطین اشغالی و لبنان و شامات را سامان داد و هم الگوی سال‌های بعدی تحولات کشورهای عربی و مسلمان منطقه شد.

در باره گام دوم بفرمایید لطفا، چه زمانی و با چه ترتیبی بود؟ شاهدی آیا برای اثبات این گام دارید؟

گام دوم؛ در فاصله فروپاشی شوروی تا هجوم آرتش ایالات متحده به منطقه، جهت تحقق طرح «خاورمیانه جدید»، (دهه آخر قرن پیش تا خروج امریکا از عراق)
در این فاصله نیز جمهوری اسلامی در تمام صفحات درگیری قدرتهای بزرگ ، از افغانستان تا شمال آفریقا، به توسعه تدریجی نفوذ و اقتدار خود همت داشت.
توسعه فرهنگ مقاومت، تمهید اقتدار مادی جهت ساماندهی "نظام نوین امنیتی" ، و تمهید "ترتیبات امنیتی فروملی" و ملی، جهت مقابله با قدرتهای بیگانه در عمق استراتژیک "قلب جهان"، مصادیق آن اهتمام است.
در این مقطع اخراج رژیم صهیونیستی از لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی و شکست بی‌سابقه ارتش اسراییل در جنگ ۳۳ روزه از حزب الله لبنان (۲۰۰۶) بارز ترین شاهد برتری خط مقاومت در منطقه بود.
همچنین، سرنوشت نبرد افغانستان بدون معاضدت مثبت ایران به سامان نمی‌رسید. گرچه پیروزی مجاهدین با ظهور طالبان متوقف ماند اما، باز این نقش ایران بود که گره کور جنگ علیه تروریسم القاعده را در نبرد «تورابورا» در نوامبر ۲۰۰۱ باز کرد و سرنوشت جنگ را رقم زد.
امریکا و روسیه نیز بیش از هر قدرت دیگری معنای این «گره‌گشایی استراتژیک» را دریافتند!
همین رویه در باز کردن گره جنگ فراگیر امریکا در عراق پس از صدام، نیز تجربه شد.
ارتش سیصدهزار نفری امریکا که ظرف سه هفته (در مارس ۲۰۰۳) کار نظام صدام را یکسره کرد و با گماشتن فرماندار در بغداد، حاکمیت نظامی خود را تثبیت کرد، پس از صدام اما، پنج سال دست و پا زد تا نهایتا با یک قرداد تاریخی با دولت ملی عراق، این سرزمین را به مالکان و شهروندان اصلی خود واگذار کرد و رفت..!
این سخن خود آمریکایی‌ها است که بارها گفته‌اند؛، «گویی امریکا ماموریت داشت که صدام را ساقط کند و عراق را به طرفداران ایران واگذار کند و خارج شود!»

و محدوده زمانی و بستر گام سوم ایران را چگونه میبینید؟ 

گام سوم؛ پس از کاهش تدریجی حضور مستقیم آمریکا از عراق و منطقه، شواهدی از برتری استراتژیک محور مقاومت در قبال ارتش های بزرگ در منطقه پدیدار شد. مهم‌ترین گام ایران در همین مقطع و در قالب شکست دادن طرح امریکا برای تجزیه منطقه نمود یافت.
بیش از یک دهه گذشته، ساختار سیاست خارجی و امنیتی امریکا تمام تلاش خود را برای تحقق آرمان «تجزیه ژئوپولیتیک منطقه» مصروف داشت.
با سازماندهی پدیده داعش، آمریکا هجومی تمام عیار به مرزهای فرهنگی، اعتقادی، سیاسی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و بویژه تاریخی کشورهای منطقه را آغاز کرد!
جالب تر آنکه، در این پروژه، از متن منطقه برای تجزیه منطقه، سربازگیری کرد. اگر نقش رژیم صهیونیستی در این توطئه قابل توجیه باشد، نقش سعودی و امارات و قطر و ترکیه (و مصر و اردن) اما، در تمهید و ساماندهی داعش مطلقا غیر قابل توجیه بوده است!

این طرح امریکا برای تجزیه ژئوپولیتیک منطقه چیست یا چه بود؟ چرا باید تجزیه منطقه نفعی برای امریکا داشته باشد؟

کوتاه می گویم: داعش ساخته شد که کشورهای منطقه، بخصوص سوریه و عراق و اردن و حتی عربستان را در نهایت به «امارات نامتحده فرقه‌ای» تبدیل کرده و جنگی درازمدت را بین امارات جدیدالتاسیس سازمان دهد.
نظیر مناطق بیطرف که پیشتر در منطقه موجود بود، میتوانست با تسلط قدرتهای وابسته به ایالات متحده و اسراییل، در نقاط استراتژیک و مناطق نفتی و ترانزیتی در «خاورمیانه جدید» تشکیل شود.
کنترل بیش از ده امارت قومی-فرقه‌ای که مهم‌ترین نقاط راهبردی و اقتصادی منطقه را شامل شوند، بمراتب منافعی بیش از وضع فعلی منطقه برای امریکا و اسراییل داشت. ضمن اینکه نگرانی ناشی از بهره وری چین از قلب انرژی جهان و اتصال قلب جهان به کمربند جهانی (یک راه-یک کمربند) چین نیز برطرف می‌شد!

و این برتری که برای محور مقاومت و ایران در قبال قدرتهای جهانی بویژه امریکا قائل هستید، چگونه حاصل شد؟
شکست داعش و عقیم کردن طرح تجزیه منطقه، دو نشانه بزرگ هستند.
پروژه داعش بر اثر سه دهه حضور کالبدی فکری فرهنگی سیاسی امنیتی و ساختاری ایران در اقصی مرزهای منطقه و "پنج زیر سیستم منطقه‌ای" متصل به ایران، خنثی شد.
حضور مستشاری و موثر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در همه محورهای مقاومت و «جنگ علیه تجزیه» ، به بزرگ‌ترین شکست ایالات متحده و بزرگ‌ترین پیروزی جمهوری اسلامی در تاریخ تبدیل شد!
شکست پروژه تجزیه ژئوپولیتیک منطقه و اضمحلال داعش با مدیریت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مباشرت ارتش های مقاومت فروملی در عراق و سوریه، بزرگ‌ترین ناکامی استراتژیک و ژئوپولیتیک امریکا در جهان بوده است.
عدم تقارن در سازوبرگ و تاکتیک و استراتژی نظامی،  رسوخ و نفوذ در زره تکنولوژیک ارتش های بزرگ، و ایجاد ابهام در استراتژی رزم، موجبات برتری نیروهای مقاومت را در برابر ارتش های کلاسیک و بزرگ فراهم کرد.

اهمیت شکست داعش و طرح تجزیه منطقه در کجاست؟

اینها حاصل چهل سال تجربه و سه گام بلند راهبردی ایران در یک مواجهه تاریخی بود که کمترین آثار آن، شکست طرح امریکا برای تجزیه منطقه بود.
آثار این شکست از جنگ ویتنام و همه دیگر جنگ‌های ناموفق امریکا بزرگ‌تر بوده است.
آنکس که با سیاستهای جهانی و ترتیبات امنیتی کلان جهان آشنایی داشته، و معنای هزینه‌کردن هزاران میلیارد دلار برای ایجاد ترتیبات امنیتی در سطح جهان و یا یک منطقه، را میداند، حتما برداشت کامل‌تری از معنای شکست امریکا از ایران، در تجزیه ژئوپولیتیک منطقه خاورمیانه دارد!

پس از گام سوم ایران، چه وضعیتی را برای امریکا در محیط بین‌المللی اش تصویر می‌کنید؟

اینک، فراتر از گام سوم؛ ایالات متحده در مهم ترین برنامه های سیاست خارجی خود ناکام مانده است، با انسوی اتلانتیک، بدترین دوران روابط را سپری میکند.
اروپا بجز در موارد محدودی، کمترین بهره سیاسی امنیتی و حتی اقتصادی را در مناسبات تاریخی خود با امریکا تجربه‌ میکند، با روسیه، (علیرغم بهره برداری پوتین از نقاط ضعف ترامپ)، هم در حوزه موازنه استراتژیک هم در عرصه‌ امنیتی-اقتصادی اوراسیا درگیر است، و در خاورمیانه اینک حضور روس‌ها را جدی تر از دیگران و هر زمان دیگر، تجربه میکند، امریکا در جنگ تعرفه، مقهور صبر و مقابله تدریجی چین شده و در دریای چین جنوبی ناگزیر به رعایت ملاحظات امنیتی چین است.
بنظر می‌رسد هیچیک از این مصائب سیاست خارجی امریکا، به اندازه مقهور شدن نظام ایالات متحده در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران در تسلط ایران بر سراسر منطقه غرب آسیا (و قلب جهان) ، واشنگتن را سرخورده نکرده باشد!
امریکا اینک به معنای واقعی کلمه دچار سرگشتگی و سردرگمی استراتژیک شده است.



آیا این شکست و سردرگمی راهبردی امریکا آثار بین‌المللی هم دارد؟ و تاثیر مهم منطقه‌ای آن؟

تحولات خاورمیانه، فقط در ابعاد منطقه‌ای نیست که امریکا را سردرگم و مقهور خود کرده است. آنچه در «قلب جهان» رخ داده، تمام ترتیبات سیاسی و امنیتی جهان، بویژه مناسبات سیاستهای جهانی و معادلات کلان امنیتی جهان را متاثر کرده است.
فقط در سطح منطقه ببینید امریکا به چه وضعی دچار شده!

اول، امریکا هیچ‌مشروعیتی برای توجیه مداخلات خود در نزد شرکای سنتی خود ندارد.

دوم، مهم‌ترین شرکای منطقه‌ای امریکا اعتمادی به عهد و پیمان واشنگتن ندارند.

سوم، کارآمدی تکنولوژیک امریکا بخصوص در تجهیزات و تسلیحات دفاعی و هجومی، در مقابله با نبرد غیر متقارن، جداًّ زیر سوال است.

چهارم، سازمان تسلیحاتی سنتی شرکای منطقه‌ای امریکا در حال دگردیسی و عبور از محصولات امریکایی است.

پنجم،پیش بینی نتایج نبرد در جنگ‌های منطقه‌ای، بطور جدی نسبت به برآوردهای سنتی پیشین دگرگون شده. جای فاتح و مغلوب بطور جدی عوض شده است!

ششم،نقشه مناسبات سیاسی-راهبردی و ترتیبات امنیتی منطقه در حال دگردیسی است!

معادله «امنیت وارداتی و ناامنی صادراتی» که بعض کشورهای منطقه سالها به آن عادت کرده بودند دیگر پاسخگو نیست!

هفتم؛ آن ابرقدرتی که در ورای اقیانوس‌ها خود را فعال مایشاء میدانست امروزه براثر نفوذ پذیری تکنولوژیک و رزم نامتقارن، در مقابل نیروهای مقاومت و ارتش‌های «مینور» زیر ملی، زانو زده!

به این لحاظ، یک نتیجه مهم بتدریج باید در ذهنیت راهبردی سران کشورهای منطقه نقش ببندد، و آن اینست که؛ «مدل امنیت امروزه باید تابع مناسبات منطقه‌ای، منافع جمعی اعضای منطقه، مشارکت بر مبنای مزیت و ظرفیت، و تحول در رویکردهای خصمانه، حرکت به سوی درک محدوده منافع مشروع دیگر ملتها و دولت‌ها باشد.»

و در آخر؟
اینکه، جمهوری اسلامی از طریق صبر استراتژیک و اتکای به منابع و ظرفیتهای ملی خود، و تأسی به آموزه‌های انقلاب و سنن تاریخ و الهام از کلام خدا، در طول چهار دهه، به تمهید تدریجی ارتقای توان ملی و راهبردی خود مبادرت کرد، نتیجه این صبر و هزینه و سرمایه‌گذاری، اینک بصورت داشتن دست برتر راهبردی در «قلب جهان»، -منطقه خاورمیانه- نمود یافته است.
این منطقه متعلق به ملت های منطقه است.
در این فراز تاریخی، جمهوری اسلامی آماده است که چهارمین گام راهبردی بلند خود را بردارد.
این گام می‌تواند در مسیر گزینه امنیتی باشد و یا در طریق گزینه رشد و توسعه پایدار و متوازن و مشارکتی منطقه،رویکرد کشورهای منطقه در این گزینش بسیار اهمیت دارد.
بعنوان مثال، اینکه عربستان سعودی و شرکای خُرد ریاض، (یا ترکیه یا پاکستان یا دیگر کشورهای منطقه) ، در کنار «محور مسلط بر قلب زمین»، (بخصوص ایران-عراق-سوریه-لبنان و همه محورهای مقاومت ملی در سطح منطقه)، کدام رویکرد را در تعامل یا تقابل با ایران و "محور مسلط" برگزینند، می‌تواند ماهیت گام بعدی ایران را مشخص تر کند.
برچسب ها: تسلط تهران ، قلب زمین
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز