روایت محمود دعایی از ماجرای اولین دیدار بنی صدر با امام، گلایه ها از ابراهیم یزدی و حقوق گرفتن ساواکی‌ها از روزنامه اطلاعات | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰
کد خبر: ۳۸۷۱۰۳
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۵ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۸
 سید محمود دعایی به طرح خاطراتی از زمان حضورش در روزنامه اطلاعات پرداخت و گفت: امام در دیداری با مسئولان روزنامه ها تأکید کردند که از این به بعد حق ندارید از من تیتر و عکس صفحه اول داشته باشید، این نهی جدی بود که ایشان آن روز کردند و برای ما درس بود.
به گزارش روز نو :سید محمود دعایی درباره چگونگی انتصاب در روزنامه اطلاعات، گفت: مرحوم حاج احمد آقا به من گفت امام تصمیم گرفته اند که شما را برای روزنامه اطلاعات انتخاب کنند ولی من پیشنهاد می دهم قبل از اینکه حکم امام صادر شود شما با حکم بنی صدر به آنجا بروید. علتش این بود که امام قبلا برای روزنامه کیهان نماینده تعیین کرده بودند. آقای دکتر یزدی را برای اداره کیهان انتخاب کرده بودند. آن موقع هنوز بین طیف نهضت آزادی و جبهه ملی و آقای بنی صدر اختلافات شدید بود. عدم تفاهم و همراهی آقای بنی صدر و آقای یزدی باعث شده بود که آقای بنی صدر از امام و احمد آقا گلایه کند و بگوید این تضعیف من است که مخالف من را در یک روزنامه قوی و مطرح می گذارید. طبیعتا خط مشی اینها با اهداف و برنامه های من همخوانی ندارد و ممکن است مسائلی را پیش بیاورد. سعی می کند گلایه اش را هم به صورت ظاهرا قانونی مطرح کند. یعنی مثلا چرا مسئولیت امور اینچنینی را رهبری بر عهده می گیرند؟ باید رئیس جمهور و یا وزارت ارشاد اداره کند.
اهم اظهارات دعایی را در ادامه می خوانید:
 
* حاج احمد آقا می خواست به خاطر این انتقاد بنی صدر که چرا از طریق قانونی اعمال نشده، شیوه ای را پدید بیاورند که خود بنی صدر هم مرتکبش شود. یعنی او هم فراتر از قانون کسی را تعیین کند. لذا به او گفته بودند که برای اطلاعات فلانی را انتخاب می کنیم. بنی صدر هم از قبل من را می شناخت. زمانی که ما نجف بودیم و ایشان پاریس بود، من رابط بنی صدر با دفتر حضرت امام بودم. نامه ها و پیام های ایشان را خدمت حضرت امام می بردم و پاسخ ها را می گرفتم و می فرستادم. اولین ملاقاتی هم که بنی صدر در نجف با امام داشت هم من رابطش بودم.
 
اولین ملاقات بنی صدر با امام در نجف
 
* ایشان برای مراسم تشییع پدرش به نجف آمد و می خواست خدمت امام برسد و من وقت گرفتم و به اتفاق خدمت حضرت امام رفتیم. ملاقات جالبی هم بود. بنی صدر سعی می کرد به عنوان یک تئوریسین و نظریه پرداز یک سری بینش های اسلامی و آرمانی را تدوین کند و به عنوان یک صاحب نظر ارائه دهد. در نشریات اسلامی و گاهی هم مستقلا چیزهایی را می نوشت و چاپ می کرد. دلش می خواست که امام مطالب را مطالعه و اعلام نظر کنند. نظر امام برای او مهم بود. نوعا هم سعی می کرد که پیچیده و علمی بنویسد.
 
*در آن جلسه ای که برای اولین بار خدمت امام رسید و من هم بودم، از امام سؤال کرد که شما نوشته های من را خوانده اید؟ می خوانید؟ فرمودند، «نوشته های شما رسیده ولی مقداری مشکل دارد. مثل «کفایه» می ماند و آدم دو بار باید بخواند. یک بار باید بخواند که شما چه می گویید و دفعه دوم باید بخواند که آیا درست گفته اید یا نگفته اید. چرا پیچیده می نویسید؟ روان بنویسید». شاید(امام) به نوشته های بعضی از نویسندگان هم اشاره کردند که مثل آنها بنویسید. ایشان گفت اگر ما ساده بنویسیم اهمیت نمی دهند. پیچیده بودن باعث می شود که بیشتر بها بدهند و بخوانند.
 
* خلاصه اینکه، با توجه به روابط گذشته و دیرینه ای که ما با آقای بنی صدر داشتیم، ایشان من را می شناخت. وقتی که پیشنهاد شده بود من برای روزنامه اطلاعات انتخاب شوم، استقبال کرده بود. فکر کرده بود من همان دعایی قدیم هستم که از نجف با هم ارتباط داشتیم و می توانم نقطه نظرات ایشان را تأمین کنم.
 
* من خدمت آقای بهشتی رفتم و گفتم پیشنهاد اینچنینی شده و بنا است که من در اطلاعات باشم. قبل از انقلاب هم تهران نبودم و از قم 11 سال به نجف رفته ام و حالا برگشته ام. با توجه به فاصله ای که از ایران داشته ام با محافل فرهنگی آشنایی ندارم و از شما کمک می خواهم. ایشان استقبال کردند و یک تیم آماده و مستعد که فراغت هم داشتند به ما معرفی کردند. آن تیم اعضای روابط عمومی شورای انقلاب بود. بعد از انتخابات ریاست جمهوری و مجلس رسالت شورای انقلاب تمام شده بود و طبیعتا نیروهایی که به عنوان همکار در بخش های مختلف انتخاب کرده بودند هم آزاد شده بودند. این نیروها را در اختیار ما گذاشتند.
 
ماجرای حقوق گرفتن ساواکی ها از مؤسسه اطلاعات
 
* یکی از خاطرات جالبی که ما داریم شرایطی بود که اول انقلاب از نظر مالی بر ما حاکم بود. چون هم مؤسسه کیهان و هم اطلاعات پرسنل انباشته زیادی داشتند. مثلا ما بالغ بر یک هزار و دویست نفر پرسنل داشتیم. کیهان هم همین طور بود. ماهیانه کسانی که مسئول بودند حقوق می خواستند. البته با پاکسازی ما و شناسایی بعضی عواملی که شایستگی حضور در مؤسسه را نداشتند پی بردیم که عده ای اصلا حضور نداشتند و حقوق می گرفتند. معلوم بود ساواک با مسئولین روزنامه ها هماهنگی کرده بوده که بعضی از نیروها را در خارج از تشکیلات خودش حقوق می داده است. اینها کسانی بودند که حقوقشان را هم می گرفتند. در پاکسازی ها تعداد زیادی که مشخص شدند عناصر وابسته بوده اند تسویه شدند. ولی باقیمانده هم نیروهای انباشته ای بودند که به هر حال دریافتی ماهیانه آنها سنگین می شد و ما به دلیل مشکلات مالی حاکم بر مؤسسه و شرایط عدم جاافتادگی خودمان در مؤسسه، در پرداخت حقوق ماهیانه و پاداش آخر سال مشکل داشتیم.
 
*(درباره ملاقات دوم 10 شهریور 64 با امام): جهت گیری مطبوعات و صدا و سیما و فضای تبلیغاتی، نوعی افراط در مدیحه گویی و تمجید بود و بوی تملق و گزافه گویی زیاد از آن می آمد. امام اصرار داشتند که با این پدیده برخورد کنیم. اولین برخوردشان در جلسه ای بود که نمایندگان منتخب مردم خدمت امام رسیدند. دوره اول مجلس وقتی که نمایندگان انتخاب شدند محضر حضرت امام آمدند. منتخب اول مردم تهران مرحوم فخرالدین حجازی بود. یعنی بیشترین رأی را گرفته بود. او به عنوان سخنران نمایندگان در محضر حضرت امام شروع به صحبت کرد. در آن صحبت نسبت ها و تعابیری را از امام داشت. هرچند که همه ما آن تعابیر را قبول داشتیم. ولی امام برنتابیدند و آنها را گزافه تلقی کردند و با قاطعیت و حتی نوعی جدیّتی که نزدیک به خشونت بود با آن سخنران برخورد کردند و از او خواستند که از این گزافه گویی ها و نسبت های تند توبه کند.
 
*امام شخصا از این پدیده رنج می بردند و در برخوردها هم اگر کسی مجیز و تملقی می گفت امام قویا نهی می کردند. اما این مشی در جامعه طوری رونق پیدا کرده بود که خبر اول رادیو و تلویزیون مربوط به امام بود و تعابیر دنباله دار از امام می کردند. تیتر و عکس اول روزنامه ها امام بود. آنچه که مربوط به امام و مسئولین اول کشور بود در روزنامه خیلی برجسته می شد. امام یک روز به صورت قاطع و جدی مسئولین رسانه ها را خواستند. من یادم هست که آقای خاتمی هم مسئولیت کیهان را داشتند و هم در ارشاد بودند. آقای مسیح مهاجری مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی را داشتند. آقای(سید مرتضی) نبوی مسئولیت روزنامه رسالت را داشتند. فکر می کنم که آقای گرشاسبی روزنامه ابرار را داشت. من هم در اطلاعات بودم.
 
امام گفتند معنا ندارد تیتر و عکس اول شما من باشم
 
* حاج احمد آقا زنگ زد که امام شما را کار دارند. ما نگران بودیم که چه خطایی سر زده است. وقتی نشستیم، امام بعد از محبت و تفقدی که کردند فرمودند که من نسبت به انتخاب تیترها، عناوین و عکس های شما در صفحات اول روزنامه اعتراض دارم. معنا ندارد تیتر اول و عکس اول شما مربوط به صحبتی باشد که من کرده ام؛ یا صحبتی باشد که رئیس جمهور کرده است. به سراغ مردم بروید. مردم صاحبان اصلی انقلاب هستند. شما سراغ کشاورزی بروید که با سختی و مرارت دستاورد مثبتی در امر کشاورزی دارد و نیاز کشور را برآورده می کند. سراغ صنعتگری بروید که نیاز صنعتی کشور را تأمین می کند.
 
*حتی من یادم هست، اشاره کردند که برای ایجاد نظم پلیس همکاری می کند. این پلیس در سرما و گرما، فضای آلوده و پر سر و صدا، تحمل می کند، می ایستد و نظم را برقرار می کند. چرا نباید به این توجه شود؟ چرا نباید به رفتگری که نیمه شب شهر را تمیز می کند و زنده نگه می دارد توجه شود؟ چرا نباید به کسی که شیفت نیمه شب را بر عهده دارد و اگر بیمار اورژانسی باشد برآورده می کند، توجه شود؟
 
* امام تأکید کردند که از این به بعد حق ندارید از من تیتر و عکس صفحه اول داشته باشید. این نهی جدی بود که ایشان آن روز کردند و برای ما درس بود. درس توجه به واقعیات حاکم بر جامعه، پرهیز از گزافه گویی، مجیزگویی، تملق گویی و درس توجه به خدمتگزاران اصلی و واقعی که در جامعه منشأ خدمت و اثر هستند. بعضی ها خواستند بگویند که به دلیل محبوبیتی که وجود دارد جامعه از ما توقع دارد. اگر به این نکات نپردازیم ما را بی اعتنا و بی توجه، و احیانا مخالف تلقی خواهند کرد. امام تأکید کردند که «اینها توجیهات شما است و من راضی نیستم و از این به بعد حق ندارید».
 
* روزنامه های آنجا طیف های مختلفی بودند. کیهان، اطلاعات، رسالت و جمهوری اسلامی بودند. طبیعتا جهتگیری های متفاوتی در حمایت یا انتقاد نسبت به مسائل روز داشتند. در بخشی از انتقادهایی که گاهی صورت می گرفت، واقعا جنبه انتقام گیری و مچ گیری بود و جنبه هدایت و خیرخواهی نبود. اینها نکاتی بود که امام از آنها خاطره و مسأله داشتند و تأکید داشتند که تذکر دهند
 
*من یادم هست که زمانی که آقای سعید اسماعیلی سردبیر ما بود، از یکی از فرمایشات امام تیتری را انتخاب کرده بود که خیلی قوی و صریح علیه بنی صدر بود. در صورتی که امام آن ایام بنا نداشتند در فرمایشاتشان روی جهت خاصی تأکید و تکیه کنند. اما ایشان در خلال آن صحبت تیتری را انتخاب کرده بود که بوی برخورد با بنی صدر می داد. آقای صانعی به من زنگ زد و گفت که امام فرموده اند این سرمقاله شما حرف من نیست و تکذیب می کنم. من هراسان شدم. ماه رمضان هم بود. من سر شب به اتفاق سعید اسماعیلی خدمت حضرت امام رفتم و من گفتم که این تیتر را دوستمان انتخاب کرده اند. امام با قاطعیتی گفتند که این کار را نکنید. من دیدم که سعید دارد می لرزد. یعنی حالت وحشتی به او دست داده بود.
 
* امام متوجه شدند و لحنشان را عوض کردند و با التفات گفتند که شما جوان و خیرخواه هستید. من تأکید می کنم که سعی کنید هم با واقع بینی و هم با حسن ظن باشد و تیترها و جهت گیری های شما منشأ خیر و اصلاح باشد. آن شب تفقدی هم کردند. حتی من آن شب سؤال کردم که شما روزه می گیرید. فرمودند، «من در این ایام روزه نمی گیرم. دکتر من را منع کرده است». شب خوبی بود. یعنی امام تأکید داشتند که از فرمایشات و جهتگیری های ایشان سوء استفاده نشود.
برچسب ها: محمود دعایی ، بنی صدر
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز