آمريكا «جنگ اقتصادي» را بر نظامي ترجيح مي‌دهد | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۳
کد خبر: ۳۶۲۳۶۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۴ - ۲۰ اسفند ۱۳۹۷
معادله پیچیده ایران و آمریکا در چهل سال گذشته با پدیده نوظهوری به نام دونالد ترامپ پیچیده‌تر از گذشته شده است. انگار همه چیز در حال تکرار شدن است و ناسیونالیسم سفید آمریکایی این بار در شکل غیرقابل پیش‌بینی‌اش دوباره به دنبال صف‌کشی جهانی علیه ایران است. صف‌کشی که البته مانند گذشته پررونق و پرتعداد نیست و متحدان دیروز آمریکا هرکدام به شکلی محترمانه تلاش می‌کنند یا از این صف‌کشی خارج شوند و یا با اکراه در آخر صف بایستند. ترامپ با همه روسای جمهوری گذشته آمریکا فرق می‌کند و این را به راحتی می‌توان از غیرقابل پیش‌بینی بودن وی و آینده‌اش به خوبی درک کرد. اینکه وی به دنبال قهرمان‌سازی در تاریخ است و یا در پشت سر خود تاریخی سیاه به جا خواهد گذاشت پاسخی است که تنها مادر تاریخ قادر است به آن بدهد. به بهانه تحریم‌های شدید و بی‌سابقه آمریکا علیه ایران و تحلیل و بررسی زخم کهنه دیپلماتیک ایران و آمریکا،با دکتر محسن امین‌زاده معاون وزیر امور خارجه در دولت اصلاحات و تحلیلگر روابط بین‌الملل گفت‌وگو کرده که در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.
معادله پیچیده ایران و آمریکا در چهل سال گذشته با پدیده نوظهوری به نام دونالد ترامپ پیچیده‌تر از گذشته شده است. انگار همه چیز در حال تکرار شدن است و ناسیونالیسم سفید آمریکایی این بار در شکل غیرقابل پیش‌بینی‌اش دوباره به دنبال صف‌کشی جهانی علیه ایران است. صف‌کشی که البته مانند گذشته پررونق و پرتعداد نیست و متحدان دیروز آمریکا هرکدام به شکلی محترمانه تلاش می‌کنند یا از این صف‌کشی خارج شوند و یا با اکراه در آخر صف بایستند. ترامپ با همه روسای جمهوری گذشته آمریکا فرق می‌کند و این را به راحتی می‌توان از غیرقابل پیش‌بینی بودن وی و آینده‌اش به خوبی درک کرد. اینکه وی به دنبال قهرمان‌سازی در تاریخ است و یا در پشت سر خود تاریخی سیاه به جا خواهد گذاشت پاسخی است که تنها مادر تاریخ قادر است به آن بدهد. به بهانه تحریم‌های شدید و بی‌سابقه آمریکا علیه ایران و تحلیل و بررسی زخم کهنه دیپلماتیک ایران و آمریکا،با دکتر محسن امین‌زاده معاون وزیر امور خارجه در دولت اصلاحات و تحلیلگر روابط بین‌الملل گفت‌وگو کرده که در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.
 
به گزارش روز نو :‌چرا ترامپ به‌رغم خروج از برجام و عدم آمادگی ایران برای مذاکره همچنان به مذاکره با ایران تمایل دارد؟ آیا ترامپ به صورت دقیق با رویکرد سیاست خارجی ایران در چهل سال گذشته آشناست و یا اینکه به دنبال قهرمان‌سازی در تاریخ است؟
 
پرسش شما را در دو بخش پاسخ می‌دهم. بخش اول مربوط به پرسش شما درباره شیوه رفتار ترامپ نسبت به ایران و علت تمایل وی به مذاکره با ایران است؛ آنچه ایران با آن در آمریکا مواجهه است، ائتلافی است میان ترامپ که نوعی ناسیونالیسم سفید آمریکایی را تبلیغ می‌کند، از یک سو و یک جریان کاملا ضد ایرانی متشکل از تندروترین مخالفان ضد ایرانی در صحنه سیاسی آمریکا و البته اسرائیل، عربستان سعودی در منطقه از سوی دیگر. در یک سوی ائتلاف، ترامپ با تفکراتی افراطی، درصدد است، با کمترین هزینه نظامی موقعیت اقتصادی و تجاری آمریکا را ارتقاء بخشد. در برون مرزها به عملیات نظامی تکیه نمی‌کند و بخش قابل توجهی از اقدامات او تبلیغاتی و نمایشی است و بسیاری از موضع‌گیری‌ها و اقدامات او در سیاست خارجی معطوف به کشمکش‌هایش با رقبایش در داخل آمریکاست. ولی درسوی دیگر ائتلاف، یک جریان ضد ایرانی متشکل از مقاماتی چون بولتون، پمپئو و حتی مایک پنس، جولیانی و امثال آنان، همه از تندروترین مخالفان ایران در صحنه سیاست خارجی آمریکا هستند. آنان علائق خود نسبت به ضد انقلاب ایرانی را پنهان نمی‌کنند و همفکری و همکاری دیرپایی با اسرائیل و عربستان سعودی دارند. برخی از آنان از سال 2001 میلادی پس از حمله القاعده به برج‌های نیویورک، مشوق حمله آمریکا به ایران بوده‌اند و بعد از آن نیز معتقد بوده‌اند که حملات آمریکا به افغانستان و عراق کاملا به سود ایران بوده است. آنچه ما از زبان حاکمیت کنونی آمریکا در رابطه با ایران می‌شنویم، صدای ائتلاف این دو جریان افراطی است. ترامپ به برجام به عنوان یک اقدام شاخص اوباما در صحنه بین‌المللی نگاه کرد و با توجه به شیوه رفتار تبلیغاتی او با مسائل بین‌المللی، به نظر می‌رسد که ترامپ، با هر انعطاف کوچکی از سوی ایران برای مذاکره در رابطه با برجام یا سایر مسائل مورد توجه آمریکا، در شرایط انتخاباتی پیش رویش، ممکن است امتیازات قابل توجهی بدهد، اما طبعا مدعی خواهد شد که توانسته با اعمال فشار اقتصادی به ایران به نتایجی بهتر از اوباما دست یابد. البته به نظر می‌رسد که حتی در چنین شرایطی نیز، جریان تندرو ضد ایرانی متحد ترامپ، برای ممانعت از دادن چنین امتیازاتی به ایران، تلاش جدی خواهد کرد. اما بخش دوم پاسخ، چون شما به احتمال توجه ترامپ به رویکرد تاریخ چهل ساله روابط آمریکا و جمهوری اسلامی ایران اشاره کردید، این تصور ایجاد می‌شود که شما قائل هستید که ممکن است آنچه امروز ترامپ و متحدانش انجام می‌دهند، محصول تداوم یک روند تاریخی باشد. تمایل دارم که در این مورد نکته مهمی را مطرح کنم. من با نگاه تاریخی به تحولات کنونی مناسبات ایران و آمریکا موافق نیستم و معتقدم که این طرز تلقی رایج، باعث بروز اشتباهات مهمی در تحلیل مسائل سیاست خارجی کشور می‌شود. بدی امروز روابط ایران و آمریکا ارتباطی به 40 یا 65 سال پیش ندارد. هرچند که ممکن است آثاری از پیشینه تاریخی آن سال‌ها، در ادبیات سیاسی و خاطرات سیاسی دو کشور باقی مانده باشد. روابط و عملکرد امروز ایران و آمریکا نسبت به یکدیگر، متعلق به امروز است. تابع سیاست‌ها، تصمیمات و کنش‌های امروز است و ارتباط موثری به دوره‌های تاریخی روابط دو کشور ندارد. اگر بخواهید تحلیل تاریخی بکنید، روابط ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی به سه یا چهار دوره کاملا متمایز تقسیم می‌شود. هرکدام از این دوره‌ها، ویژگی‌ها و کنش‌ها و واکنش‌های کاملا متفاوت مربوط به خود را داشته است. دوره اول، متعلق به دوران جنگ سرد یعنی دوران رقابت شدید آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی است. این دوره شامل سال‌های انقلاب اسلامی ایران است و در سال 1990 میلادی با فروپاشی اتحاد شوروی به پایان می‌رسد. پایان این دوره آغاز یک تحول بزرگ در رفتار آمریکا نسبت به ایران است. دوره دوم از سال 1990 آغاز می‌شود و در سال 2001 میلادی یعنی زمان حمله تروریستی القاعده به آمریکا پایان می‌یابد. دوره سوم مربوط به سال‌های پس از حادثه تروریستی یازده سپتامبر 2001 میلادی است که تاکنون ادامه دارد. شاید بتوان دوره ریاست جمهوری ترامپ را با تفاوت‌هایی، تحت عنوان دوره چهارم تعریف کرد. این دوره‌ها مشخصات کاملا متفاوتی دارند و شکل و چارچوب بحران روابط ایران و آمریکا نیز در این دوره‌ها کاملا متفاوت است. بحران کنونی روابط ایران و آمریکا خیلی بیشتر از آنکه در چارچوب تداوم تحولات چهاردهه یا هفت دهه روابط دو کشور قابل تحلیل باشد، با تحلیل عملکرد و تعامل کنونی دو کشور نسبت به یکدیگر و متاثر از پدیده‌های امروز در ایران و در آمریکا و در جهان امروز، قابل درک است.
 
‌ممکن است این چهار دوره را تشریح کنید و توضیح دهید که چه تفاوت‌هایی دارند و چرا و چگونه از هم متمایز می‌شوند؟
 
انقلاب اسلامی ایران در دوران جنگ سرد به وقوع پیوسته است. دورانی که پس از جنگ جهانی دوم با قدرت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی شروع می‌شود و تا زمان فروپاشی اتحاد شوروی ادامه دارد. در این دوره، ایران یکی از همسایگان مهم اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه است. در دوران جنگ سرد راهبرد اساسی آمریکا مواجهه با جهان کمونیستی است و این کشور به تحولات سایر کشورهای جهان و به‌خصوص کشورهای همجوار اتحاد شوروی نیز در این چارچوب می‌نگرد. برای آمریکا مهم‌ترین اولویت در مناسبات با ایران در این دوران یعنی در ایام وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن، این است که جمهوری اسلامی ایران به رغم همه ناسازگاری هایش با کشورهای غربی به ویژه آمریکا، به اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی نپیوندد. تمامی مماشات‌های دولت آمریکا نسبت به ایران در دوران وقوع انقلاب اسلامی و تاحدی پس از آن، تابع این اصل اساسی در سیاست خارجی آمریکاست. در این دوران مخالفت صریح ایران با اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی، برای آمریکا اهمیت زیادی دارد. در این دوران آمریکا خواهان بازسازی مناسبات با ایران است و حتی برای این بهبود تلاش می‌کند. در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان که ترامپ خود را به شکلی پیرو او می‌داند، یکی از نمادهای روابط دو کشور، تلاش‌های آمریکا برای بهبود روابط با ایران در ماجرای فروش اسلحه به ایران و اعزام مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا، رابرت مک فارلین برای مذاکره به ایران تنها 4 سال پس از پایان اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان در تهران است. اقدامی که مورد حمایت رهبر انقلاب اسلامی ایران بوده است. دوره دوم مناسبات ایران و آمریکا، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه 1990 آغاز می‌شود. در این دوره دور نگه داشتن ایران از اردوگاه شوروی دیگر موضوعیت ندارد. آمریکا به ایران به عنوان دولتی افراطی نگاه می‌کند که مواضع رادیکال خود را پس از انقلاب اسلامی حفظ کرده و به اقدامات ماجراجویانه در سطح جهان دست می‌زند. شروع تحریم‌های نفتی علیه ایران مربوط به این دوره است و در سال 1375 و اوایل 1376 احتمال حمله به ایران در آمریکا قوت می‌گیرد. فشارهای وارده به ایران پس از عملیات تروریستی رستوران میکونوس در آلمان و تند شدن مواضع آمریکا نسبت به ایران پس از حمله تروریستی به مقر آمریکا در منطقه خُبَر واقع در عربستان سعودی مربوط به این دوره است. انتخابات سال 1376 در ایران، بر فضای این روابط به‌شدت بحرانی، تاثیر مثبت می‌گذارد و روند تشدید این بحران در روابط، فروکش می‌کند. مواضع آمریکا قدری تعدیل می‌شود. دوره سوم مناسبات ایران و آمریکا از حمله تروریستی به برج‌های نیویورک در 11 سپتامبر سال 2001 میلادی آغاز می‌شود. در آغاز دوره، آمریکا بیش از هر زمان به ایران نزدیک می‌شود. تلاش‌های اسرائیل و عربستان سعودی علیه ایران تاثیری ندارد و حملات آمریکا به افغانستان و عراق به نفع ایران تمام می‌شود. متحدان ایران در افغانستان و عراق با توافق ضمنی ایران و آمریکا برسر کار می‌آیند و ایران به قدرتمندترین کشور منطقه بدل می‌شود. در این دوره مناسبات دو کشور در دو دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش جمهوریخواه و دو دوره ریاست جمهوری اوبامای دموکرات، روندهای گاه بسیار مثبت و اجمالا کم و بیش مثبتی دارد. حتی سیاست خارجی پرغلط دولت احمدی‌نژاد که منجر به ارجاع پرونده هسته‌ای ایران با اجماع جهانی به شورای امنیت سازمان ملل و تحویل این پرونده به دولت آمریکا و سردتر شدن مناسبات میان ایران و آمریکا می‌شود، نهایتا با توافق برجام در دولت روحانی به سرانجام امیدبخشی می‌رسد. دوره چهارم همین دوره کنونی حاکمیت ترامپ است. تفاوت اساسی دوره چهارم با دوره‌های قبل، سازگاری شدید دولت آمریکا با مخالفان ایران در منطقه یعنی اسرائیل و عربستان سعودی و گروه‌های مخالف دولت ایران مانند مجاهدین خلق است. دولت ترامپ به صورتی بی‌سابقه تحت تاثیر مناسباتش با اسرائیل و عربستان سعودی علیه ایران عمل می‌کند و در همین جهت فشارهایش به ایران هم بی‌سابقه است. هرکدام از این دوره‌ها فرصت‌ها و تهدیداتی برای ایران داشته است و ایران در دوره سوم بیش از هر زمان دیگری از فرصت‌های ایجاد شده در مناسبات با آمریکا بهره‌برداری کرده و سود برده است.
 
‌در کدام دوره‌ها ظرفیت بهبود روابط ایران و آمریکا بیشتر فراهم بوده است؟
 
در همه دوره‌ها کم و بیش چنین ظرفیتی وجود داشته است. در همه دوره ها، زمینه بهبود روابط ایران و آمریکا فراهم شده اما هر بار به دلایلی که مربوط به همان دوره بوده و نه دوره‌های پیش از آن، این ظرفیت‌ها نتیجه بخش نبوده و زمینه بهبود مناسبات بین دو کشور تخریب شده است. در همه این دوره‌ها تندروهای ایرانی، تندروهای آمریکایی و تندروهای اسرائیلی، به تناسب در تخریب زمینه‌های بهبود مناسبات ایران و آمریکا، به یکدیگر کمک کرده‌اند. هرگاه شرایط در ایران منعطف بوده، با اقدام تندروها در واشنگتن، در آمریکا شرایط رادیکال شده و هرگاه در آمریکا شرایط فراهم بوده، تندروها در ایران شرایط را تخریب کرده‌اند. در همه موارد نیز اسرائیل نقش تخریبی ایفا کرده است. در سال‌های اخیر اقدامات و هزینه‌های هنگفت برخی دول عربی نیز در تخریب شرایط مساعد، موثر بوده است. در دوره اول، یعنی پس از انقلاب اسلامی و پس از پایان اشغال سفارت آمریکا در تهران، در آمریکا تمایل به بهبود روابط با ایران وجود داشته اما فضای عمومی در ایران آماده بهبود روابط با آمریکا نبوده است. دراین دوره فضای شدیدا ضد آمریکایی ناشی از خاطره تاریخی کودتای 28 مرداد 1332و برکناری دولت ملی دکتر مصدق توسط آمریکا و فضای شدیدا ضد آمریکایی ناشی از گرایش‌های چپ در ایران، زمینه‌های انعطاف در ایران برای بهبود روابط را بسیار محدود می‌کرده است. اقدام آمریکا برای نزدیک شدن به ایران با اعزام رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان رئیس‌جمهور وقت آمریکا به تهران، در سال‌های 1984 و 1985به دو دلیل شکست خورد. نزدیکان آقای هاشمی رفسنجانی که مدیریت این مذاکرات را در ایران برعهده داشتند، روی جلب نظر موافق سایر جریان‌های سیاسی برای تفاهم بر سر بهبود روابط با آمریکا و انجام این مذاکرات، هیچ کاری نکرده بودند و در نتیجه افشای بسیار غافلگیر کننده خبر سفر پنهانی مک فارلین به تهران و مذاکرات پنهان او با مقامات ایران، منجر به توقف کامل این نوع تماس‌ها و مذاکرات و حتی تخریب تکرار چنین فرآیندی در آینده شد. فضای افکار عمومی در ایران در این دوره آمادگی مذاکره با آمریکا را نداشت و فاش شدن غافلگیرکننده مذاکرات پنهانی با مک فارلین، فضا را تندتر هم کرد. پس از آن، اقدامات آمریکا برای جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ با عراق، سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایرانی توسط آمریکا و کمک‌های اطلاعاتی آمریکا به عراق برای اولین بار از آغاز جنگ، در نبرد فاو، فضای مناسبات را تیره‌تر از قبل کرد. در دوره دوم، پس از فروپاشی اتحاد شوروی در اواخر دهه 1990 میلادی، شرایط ابتدا نسبتا مثبت بود، اما با تصویب قانون تحریم‌های فرامرزی آمریکا، تحت عنوان قانون داماتو علیه همکاری هر کمپانی خارجی با صنایع نفتی ایران در حد بیش از 20 میلیون دلار، به ابتکار جمهوریخواهان در کنگره آمریکا، نه تنها مناسبات ایران و آمریکا تیره‌تر شد، بلکه زمینه‌های کاهش تنش بین دو کشور نیز خیلی محدودتر شد. در ادامه، متهم شدن ایران به کمک به تروریست‌های عملیات خُبَر علیه نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی و درگیر شدن ایران با اتهام دست داشتن در ترور رهبران کرد در رستوران میکونوس در آلمان، منجر به تشدید تیرگی روابط ایران با آمریکا و اروپا شد. درحدی که زمزمه احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران در فضای رسانه‌ای جهان، بالا گرفت. اما پس از انتخابات سال 1376 در ایران، شرایط به سرعت تغییر کرد و ظرفیت تعامل برابر فراهم شد و فضا در داخل آمریکا به نفع ایران تغییر کرد. با واکنش دولت‌های اروپایی علیه قوانین فرامرزی آمریکا، دولت آمریکا از اجرایی کردن قانون داماتو خودداری کرد و عملا ممنوعیت‌ها محدود به ممنوعیت همکاری کمپانی‌های آمریکایی با ایران باقی ماند. در ایران نیز فضای تعامل با آمریکا مثبت بود، اما این بار، اقدام تندروها در حمله مسلحانه نمایشی به اتوبوس حامل هیات اقتصادی آمریکایی در تهران، منجر به تخریب نسبی شرایط شد. در عین حال پس از قتل عام دیپلمات‌های ایرانی در مزار شریف افغانستان در تابستان 1377، آمریکا در محکوم کردن اقدام طالبان علیه ایران پیشقدم شد و با ابتکار نماینده دبیرکل سازمان ملل، مذاکرات چهارجانبه ژنو در مورد آینده افغانستان میان چهار کشور ایران، آمریکا، آلمان و ایتالیا (چهار کشور مقر شخصیت‌های سیاسی افغان) شکل گرفت و منجر به تحولی مهم در مناسبات ایران با آمریکا شد. در دوره سوم چندبار شرایط بهبود مناسبات ایران و آمریکا فراهم شد و هر بار به ابتکار تندروها در آمریکا و یا ایران و یا اسرائیل بهم خورد. حمله تروریستی یازده سپتامبر به آمریکا، شرایط را برای نزدیک شدن دو کشور بیش از هر زمانی فراهم کرد. همکاری غیر مستقیم ایران و آمریکا علیه طالبان در افغانستان و رژیم صدام در عراق، شرایط بهبود روابط با آمریکا را بسیار فراهم کرد، اما در این وضعیت دولت اسرائیل نقش موثری در بهم زدن فضای مساعد میان دو کشور و تند کردن مواضع دولت آمریکا نسبت به ایران ایفا کرد. در ادامه، افشای اقدامات اعلام نشده ایران در صنایع هسته ای، منجر به تند شدن فضای بین‌المللی علیه ایران شد. مذاکرات با اروپایی‌ها فضا را کنترل کرد، اما خروج ایران از مذاکرات با اروپا در سال ۱۳۸۴، منجر به ارجاع پرونده ایران با اجماع جهانی به شورای امنیت سازمان ملل شد. ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت مترادف با تحویل پرونده ایران به دولت آمریکا بود. در چنین فضایی مناسبات ایران و آمریکا بسیار تیره شد. این فضای منفی تا تشکیل دولت دکتر روحانی ادامه یافت. از سال 92 در شرایطی که ایران با تروریسم داعش در منطقه می‌جنگید و نقش مهمی در جلوگیری از استقرار دولت داعش در منطقه ایفا می‌کرد، زمینه گفت‌وگوهای چندجانبه فراهم شد. با امضای توافقنامه برجام به شکل معجزه آسایی پرونده ایران از شورای امنیت سازمان ملل و اختیار آمریکا خارج شد. در این شرایط انعطاف دولت آمریکا که قادر بود پرونده را برای همیشه در شورای امنیت سازمان ملل نگه دارد، قابل توجه بود. انعطافی که به باور من با وضعیت منطقه و ناتوانی جامعه جهانی در برخورد با تروریسم داعش در منطقه بدون نقش فعال ایران نیز، ارتباط داشت. در دوره چهارم: به موازات مبارزات ایران با رژیم تروریستی داعش در منطقه، دولت دکتر روحانی ظرفیت مذاکره با جامعه جهانی را در مورد نقش ایران در سرکوب داعش در منطقه داشت. این موضوع تنها موردی بود که ترامپ در سخنرانی‌های انتخاباتی خود روی آن صحه می‌گذاشت. اما با نقش محدود و انفعالی دولت ایران در مدیریت سیاست خارجی منطقه‌ای از جمله بحث مبارزه با تروریسم داعش در منطقه و نقش انحصاری نظامیان و منتقدان دولت روحانی در سیاست خارجی منطقه‌ای و مبارزه با تروریسم داعش، شرایط استفاده از فرصت مهم مبارزه با تروریسم داعش، برای تعامل ایران با جامعه جهانی فراهم نشد. فرصتی که به باور من، در یک مدیریت درست سیاسی، بدون کمترین تغییری در اهداف راهبردی ایران در سیاست‌های منطقه‌ای و مبارزه با تروریسم، هرنوع فشار جدید به ایران از سوی دولت آمریکا را منتفی می‌کرد.
 
‌فشار ترامپ به ایران تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ ترامپ در نهایت عقب نشینی خواهد کرد و یا اینکه زمینه را برای تضعیف ایران مهیا می‌کند تا روسای جمهوری آینده آمریکا از آن برعلیه ایران استفاده کنند و از ایران امتیاز بگیرند؟
 
ترامپ پدیده جدید و متفاوتی است. نه فقط برای ایران بلکه برای همه کشورهای جهان. چشم‌انداز روشنی از آنچه در دولت ترامپ طی دو سال آینده و شاید شش سال آینده خواهد گذشت وجود ندارد. ایران خوشبختانه پیش از روی کار آمدن ترامپ در دوره ریاست جمهوری اوباما در یک رویداد بی‌سابقه موفق شده از تله آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد خارج شود. اما متقابلا ترامپ با خروج از برجام عملا بیش از هر زمان به لحاظ دیپلماتیک رویاروی ایران قرار گرفت. به دلیل عدم همراهی سایر کشورهای جهان، آمریکا موفق نشده مجددا اجماع جهانی علیه ایران را شکل بدهد و برعکس این بار اجماع جهانی در کنار ایران قرار گرفته است. اما آمریکا بنا دارد که با تحریم یکجانبه خود نشان دهد که به تنهایی قادر است با ابزار اقتصادی کشور قدرتمندی مثل ایران را که مورد حمایت جامعه جهانی نیز هست، به زانو درآورد. همه ابعاد این پدیده نو است و ارزیابی روشنی از نتایج آن نیز وجود ندارد. بجز اسرائیل، عربستان سعودی و تا حدی امارات و بحرین، هیچ کشور دیگری در جهان تمایل ندارد که آمریکا در تحریم یکجانبه‌اش علیه ایران موفق شود. نه به خاطر ایران بلکه به خاطر نگرانی از دیرپا شدن چنین عملکردهایی از سوی آمریکا در مناسبات بین‌المللی. همه کشورهای موثر جهان نگرانند که موفقیت آمریکا در اجرای تحریم‌های یکجانبه علیه ایران، مناسبات آمریکا با سایر کشورهای جهان را هم تغییر دهد و آنان در آینده حتی در مواجهه با اختلاف متعارفی با دولت آمریکا مثل اختلاف بر سر تعرفه‌های تجاری، در معرض رفتار مشابه آمریکا قرار گیرند. موفقیت آمریکا در نادیده گرفتن پیمان‌ها و سازمان‌های بین‌المللی نیز می‌تواند برای همه کشورهای موثر جهان خطرناک باشد. کشورهای موثر اتحادیه اروپا به رغم اختلافات درونی خودشان، در حمایت از برجام یکپارچه هستند. کشورهای قدرتمندی چون روسیه، چین، ژاپن و هند، نیز خواهان عدم موفقیت آمریکا هستند. اما همه آنان محدودیت‌های زیادی برای مواجهه با آمریکا دارند. همه این کشورها به رغم تمایلاتشان، عملا از تحریم‌های آمریکا علیه ایران تبعیت می‌کنند. برسر خروج آمریکا از برجام، امروز بیش از هر زمان مشخص شده که اقتصاد جهانی به شدت به تکنولوژی و بازار و مناسبات مالی آمریکا وابسته است و همه کشورهای جهان برای اولین بار با قدرت کنترل بی‌نظیر آمریکا روی اقتصاد جهانی و سیستم بانکی جهان مواجه شده‌اند. به نظر من همه چیز به توانایی کشورهای دیگر در دور زدن تحریم‌های علیه ایران و امکان عدم همراهی آنان با آمریکا علیه ایران بستگی دارد. آنچه تا کنون دیده شده از جمله شیوه‌هایی که اروپایی‌ها دنبال کرده‌اند امیدبخش نبوده است.
 
‌آیا شرایط تحریم‌ها به شکلی خواهد بود که تغییری در مواضع ایران نسبت به مذاکره و یا عقب نشینی در مواضع خودش به وجود بیاورد؟
 
پاسخ به این پرسش دشوار است. نشانه‌های غالب حاکی از آن است که ایران خواهد توانست در حد یک میلیون تا یک میلیون و دویست هزار بشکه نفت بفروشد. توقف این میزان از صادارت نفت ایران، منجر به افزایش قیمت نفت و فرآورده‌های نفتی در جهان، از جمله در آمریکا می‌شود. ترامپ تمایل ندارد که افزایش قیمت بنزین به موقعیت او در انتخابات آتی لطمه بزند. لذا ظاهرا آمریکا جلو صادرات این میزان نفت ایران را نخواهد گرفت. این میزان صادرات نفت نیز تقریبا معادل رقمی است که در معادله نفت در مقابل دارو و غذا قابل تصور است. اگر این میزان نفت صادر شود، انتظار می‌رود که حداقل‌های مورد نیاز مصارف غذا و دارو و شاید اندکی از نیازهای دیگر که در تحریم آمریکا نیست، تامین شود. اما مشکلات صنایع کشور و توسعه کشور بسیار جدی خواهد بود. مشکل نقل و انتقال پول هم مانع اصلی کار بخش خصوصی ایران شده است. انتظار می‌رود که سازوکار ویژه تجارت اروپا با ایران تا حدی این مشکل را حل کند؛ ولی اینستکس راه حل موثری نخواهد بود. طبعا ایران می‌تواند چنین شرایطی را به صورت موقت مدیریت و تحمل کند و در چنین شرایطی فرصت‌های بیشتری نیز برای برخی تولید کنندگان ایران فراهم خواهد شد، اما چنین وضعیتی برای اقتصاد و توسعه ملی ایران قابل دوام نیست و اگر جامعه جهانی و مدافعان برجام درصدد رفع مشکل برنیایند چنین وضعیتی شدیدا به اقتصاد ایران ضربه خواهد زد.
 
‌با توجه به پا به سن گذاشتن نسل اول انقلاب در ایران، آیا این شرایط به وجود خواهد آمد که نسل بعدی رویکرد متفاوت اتخاذ کند؟
 
معنای ضمنی این پرسش آن است که شما قائل هستید که اختلاف ایران و آمریکا ناشی از شیوه نگاه نسل انقلابی در ایران است. این تلقی هم دقیق نیست و هم ساده کردن موضوع است. توضیح دادم که عدم بهبود روابط ایران و آمریکا در هر دوره‌ای از سه یا چهار دوره متفاوت در چهل سال گذشته، ناشی از عملکرد‌های افراطی متفاوتی بوده است. در برخی شرایط، نقش تندروهای آمریکا و اسرائیل در جلوگیری از بهبود روابط با ایران، بیش از نقش تندروهای داخلی در ایران بوده است. از سوی دیگر در شرایط کنونی غالب مخالفان تعامل با جامعه جهانی به نسل دوران انقلاب اسلامی تعلق ندارند. شما امروز می‌توانید در میان همسالان من، مدافعان زیادی از هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا، برای بهبود روابط ایران با جامعه جهانی از جمله آمریکا بیابید. حمله کنندگان به آمریکایی‌ها در تهران، حمله کنندگان به سفارتخانه‌های انگلیس و عربستان سعودی و فعالان فضای مجازی علیه بهبود روابط ایران با آمریکا و اروپا، غالبا جوانانی تند و احساساتی و کم‌دانش نسبت به پیشینه چهل سال گذشته کشور هستند. منافع شخصی و پاداش‌ها و امتیازات ناشی از تندروی در این زمینه‌ها نیز، در کنش آنان موثر است. از سوی دیگر بهبود روابط ایران و آمریکا با منافع برخی کشورهای جهان و منطقه سازگار نیست. تلاش‌های آنان نیز به شیوه‌های متفاوت در عدم بهبود روابط ایران و آمریکا موثر است. دولت احمدی‌نژاد متعلق به نسل اول انقلاب نبود و برعکس بسیاری از مخالفان احمدی‌نژاد متعلق به نسل اول انقلاب بودند. در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد تمامی فرصت‌های سیاست خارجی کشور تخریب شد و با اجماع جهانی ایران به متهم فصل هفتم منشور ملل متحد بدل شد. به باور من آنچه برای تغییر رویه‌های متعارف ایران در سیاست خارجی ضروری است، رسیدن دولتمردان ایران به یک اجماع در جهت مصالح ملی است. اجماعی که می‌تواند نهایتا بدل به یک اجماع ملی شود. در شرایط کنونی، اختلاف نظر میان دولتمردان ایران در مورد مصالح ملی و امنیت ملی راه را برای هر تدبیر جامع و درستی می‌بندد.
 
‌مانند آنچه که امروز درباره FATF مواجه هستیم؟
 
دقیقا. اختلاف نظرها در مورد تصویب یا عدم تصویب FATF مصداق بارز این تفرق نظر و عدم اجماع ملی است. برای موافقان تصویب این قوانین، استدلال‌ها و ادعاهای مخالفان قابل درک و فهم نیست و به نظر می‌رسد که دلایل مخالفت آنان ارتباطی با فرصت‌ها و تهدیدات عدم تصویب این قوانین ندارد. آنان فقط مخالف رابطه با آمریکا نیستند. مخالف تعامل با جامعه جهانی هستند و نوعی انزوای از نوع کره شمالی را طلب می‌کنند. انزوایی که هستی یک ملت را در کره شمالی منهدم کرده است.
 
‌آیا این احتمال وجود دارد که با روی کار آمدن یک دولت راستگرای سنتی و یا راستگرای رادیکال در سال 1400 در ایران، تقابل ایران و آمریکا از حالت «نرم» به حالت «سخت» تغییر وضعیت بدهد و تنش نظامی بین دو کشور رخ بدهد؟
 
احتمال تنش گسترده نظامی آمریکا با ایران خیلی کم است. هیچکدام از طرفین، تمایل به برخورد نظامی ندارند. تصور و ادعا آنها این است که ابزار اقتصادی برای زمین‌گیر کردن ایران نیز به اندازه کافی موثر به نظر می‌رسد و نیازی به برخورد نظامی نیست. آمریکا قصد دارد ثابت کند که بدون حمله نظامی و به‌رغم اجماع سیاسی جهان به نفع ایران، با ابزار صرفا اقتصادی، قادر به مجبور کردن ایران به عقب نشینی است.
 
‌در چه شرایطی احتمال جنگ میان ایران و آمریکا شدت خواهد گرفت و دارای چه ابعاد و ویژگی‌هایی است؟
 
در چهل سال گذشته برخی برخوردهای محدود نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس روی داده است. تصور می‌کنم که اگر شرایط میان ایران و آمریکا تندتر شود و به کنش‌های نظامی کشیده شود، به درگیری‌های محدود در خلیج فارس محدود خواهد بود. البته احتمال وقوع همین درگیری‌های محدود نیز کم است.
 
‌آیا شرایط کنونی آمریکا به شکلی است که ترامپ مانند کارتر به یک رئیس‌جمهور چهار ساله تبدیل شوید و یا اینکه ترامپ به احتمال زیاد رئیس‌جمهور هشت ساله آمریکا خواهد بود؟ در چه شرایطی ترامپ به یک رئیس جهمور چهارساله تبدیل خواهد شد؟
 
اگر وضعیت افکار عمومی آمریکا در سال آینده نیز مانند وضعیت کنونی باشد و هیچ تغییری منجر به افزایش مشارکت یا تغییر فضای عمومی نسبت به ترامپ نشود؛ شانس انتخاب دوباره ترامپ بالاست. اما ترامپ در میان روشنفکران و تحصیلکردگان آمریکایی مخالفان سرسخت زیادی دارد. در صورتی که حزب دموکرات موفق شود بخشی از نخبگان آمریکایی غیرفعال در انتخابات را به فعالیت انتخاباتی و رای دادن تشویق کند، احتمال تغییر ترکیب آرا و شکست ترامپ وجود دارد. با توجه به خشمی که نسبت به ترامپ در میان آمریکایی‌های تحصلیکرده و نخبه وجود دارد، احتمال چنین تحولی وجود دارد. ظاهرا برنی سندرز نامزد چپ‌گرای حزب دموکرات با نامزدی خود چنین تلاشی را آغاز کرده است. من احتمال بدل شدن او به نامزد نهایی حزب دموکرات را زیاد نمی‌دانم، اما معتقدم که او نقش مهمی در انتخابات آینده آمریکا ایفا خواهد کرد.
 
‌مفهوم دشمن در علوم سیاسی نسبی است و نمی‌توان در یک پروسه بلند مدت دشمن را مفهومی قطعی قلمداد کرد. چه بسا کشوری که دیروز دشمن ما بوده اما امروز دوست است و چه بسا کشوری که امروز دوست ماست و فردا دشمن ما می‌شود. چرا این قضیه درباره آمریکا و ایران صادق نبوده است؟
 
دقیقا حق با شماست. حتما مفهوم دوست و دشمن در سیاست خارجی مفهومی نسبی است. در شرایط متفاوت دوستی‌های و دشمنی‌ها ممکن است جایگاهشان تغییر کند. این موضوع در مورد آمریکا نیز به صورت نسبی و ضمنی در مواردی کاملا صادق بوده است. در مخالفت ایران با اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی و کمک به مبارزه مجاهدین افغان با نظامیان شوروی، ایران عملا با آمریکا در یک طرف این منازعه قرار داشته است. در کمک ضمنی ایران به شکست طالبان در مقابل آمریکا در افغانستان و استقرار دولت جدید در افغانستان، در کمک ضمنی ایران به شکست رژیم صدام حسین در مقابل آمریکا و در همراهی‌های ضمنی ایران با آمریکا در تحولات سیاسی عراق بعد از صدام و استقرار دولت ملی در عراق، در همراهی ضمنی آمریکا با ایران در ساقط کردن دولت داعش در سوریه و عراق، ایران همراهی صریح یا ضمنی با آمریکا را انتخاب کرده و به آن عمل کرده است. در همه این موارد ایران به صورت غیر مستقیم و گاه مستقیم با آمریکا همراهی کرده و متقابلا نیز آمریکا با ایران همکاری و همراهی کرده و مانع رسیدن ایران به بخش‌های مهمی از فرصت‌ها و اهداف مورد نظرش نشده است. اتفاقا انتقادی که به سیاست خارجی دولت کنونی می‌شود، این است که چرا ایران از فرصت ساقط کردن داعش در سوریه و عراق به درستی در جهت حل مشکلات خود با جامعه جهانی از جمله آمریکا استفاده نکرده است. نظامیان فعال در مبارزه با داعش متاسفانه درک درستی از مدیریت سیاسی این تحولات نداشته‌اند و عملا وزارت خارجه را نیز از مدیریت این تحولات سیاسی حذف کرده‌اند. به دلیل عدم حضور دیپلماسی موثر در کنار کار نظامیان در برخورد با تروریسم در سوریه و عراق، اقدامات بسیار ارزشمند ایران در مبارزه با داعش که با بخش‌هایی از سیاست‌های آمریکا از جمله سیاست‌های دولت ترامپ سازگار بوده، منجر به ایجاد فرصت برای ایران نشده است. ایران نه تنها از فرصت مبارزه با تروریسم بین‌المللی در عراق و سوریه، بهره‌مند نشده، بلکه بعد از سقوط داعش تحت فشار شدید هم قرار گرفته است.
 
‌راه‌حلی هم برای پایان تخاصم قابل تصور است.
 
بهبود روابط با جامعه بین‌المللی از جمله بهبود روابط با آمریکا نیاز به یک اجماع ملی در ایران دارد. اجماع ملی درباره اهداف و راهبردهای ملی در زمینه‌های مختلف. چنین اجماعی درحد اجماع دولت چین در مورد توسعه ملی پس از کنارگذاشتن انقلاب فرهنگی در این کشور مهم و موثر است. در چهل سال گذشته چین بر اساس اجماع میان رهبران این کشور بر سر توسعه ملی، به موفقیت‌های بسیار بزرگی دست یافته است. طی چهل سال از یک کشور تحقیر شده بسیار پر جمعیت و آکنده از فقر و تنگدستی، به اقتصاد دوم جهان بدل شده است. چنانکه همواره رهبرانش در این مدت ابراز کرده‌اند، رهبران چین قدرت ملی خود را در توسعه ملی دیده‌اند و در این زمینه بسیار موفق و تا حد زیادی هماهنگ عمل کرده‌اند و بسیار قدرتمند شده‌اند. عزم ملی مشترک رهبران چین و مردم چین چنین فرصت‌های عظیمی را برایشان ایجاد کرده است. ایران نیز برای توسعه و پیشرفت و برای حل بحران‌های بزرگی که با آن مواجه است، نیاز به تفاهم ملی و عزم ملی بر سر اهداف و برنامه‌های کلان کشور دارد. در وضعیت کنونی عملکرد بخش‌های مختلف نظام آکنده از اختلاف نظرها، تداخل ها، هرج و مرج‌ها و مناقشات پیدا و پنهان است. این تعارضات نه تنها مانع توسعه ملی می‌شود بلکه حوزه‌های مختلف را به فساد و فرصت طلبی و فرصت سوزی مبتلا می‌کند. یعنی متاسفانه برخلاف این ضرورت ملی، در حال حاضر ایران در معرض شکاف‌های بزرگی در جامعه از جمله میان دو جناح عمده متشکل از نخبگان و مدیران کشور است. برسر توسعه ملی تفاهم مشترک و شفافی وجود ندارد. بر سر اقتدار ملی، اهداف ملی، و امنیت ملی شکاف‌های عمیق مرامی، منفعتی، روشی و کارکردی وجود دارد. این شکاف‌ها در حدی است که در بسیاری از حوزه‌ها توان ملی صرف خنثی سازی همین تعارضات متنوع می‌شود. اجماع ملی محصول تعامل و تفاهم است و با امریه محقق نمی‌شود. چگونگی مواجهه با پدیده‌های بین‌المللی از جمله مواجهه با آمریکا و چگونگی تعامل و تفاهم با جامعه جهانی، خود محصول خوانش مشترک این اجماع ملی است. در شرایطی خاص و در حوزه‌هایی خاص منافع ملی ایران ایجاب می‌کند که با آمریکا به تفاهم برسد و در شرایط و حوزه‌هایی دیگر ممکن است هرگز تفاهم کاملی میان دو کشور شکل نگیرد. تمامی این وجوه و راهکاری‌های مواجهه با هر پدیده‌ای در صحنه بین‌المللی و از جمله جوانب مختلف تعامل با آمریکا، مستلزم اجماع ملی بر سر اهداف و برنامه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور است. در چهل سال گذشته عدم اجماع برسر اهداف و برنامه‌های کشور خسارات زیادی ایجاد کرده است، اما امروز عملا شرایط به سمتی سوق داده شده که بدون رسیدن به این اجماع ملی برسر توسعه و پیشرفت کشور، چشم انداز آینده کشور روشن نیست.

برچسب ها: جنگ اقتصادی ، آمریکا
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز