مردی دخترش راحله را برای مواد فروخت ! | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۸
کد خبر: ۳۳۶۷۴۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۶ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۷
 پدری برای تامین هزینه های موادمخدر خود دخترش را فروخت.
 
، راحله، زن 26 سال هدر شکایت نزد بازپرس گفت: از روزی که چشم به دنیا گشودم خودم را در کنار باتلاق مواد افیونی دیدم جایی که پدرم، مهدی هر روز بیشتر در آن باتلاق فرو می رفت و ما تنها نظاره گر این صحنه های تلخ بودیم. من فرزند اول خانواده بودم و فقر و ذلت را بیشتر از دیگران درک می کردم پدرم برای تهیه هزینه های مواد مخدر Drugs دست به هر کاری می زد و به هیچ کسی رحم نمی کرد وقتی خمار می شد چنان خشم سراسر وجودش را فرامی گرفت که جز فرار Escape از مقابل چشمانش چاره دیگری نداشتم. روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که شبی پدرم با چهره ای برافروخته وارد منزل شد و با تشر به مادرم گفت راحله را به یکی از دوستانم «جواب» داده ام! آن زمان 15 بهار بیشتر از عمرم نمی گذشت که از شنیدن این جمله هاج و واج مانده بودم پدرم برای تهیه پول مواد مخدر مصرفی اش دچار مشکل شده و قول ازدواج مرا به یکی از هم بساطی هایش داده بود در حالی که «سلیم» 15 سال از من بزرگ تر بود ولی پدرم تصور می کرد با این ازدواج، زندگی او نیز رو به راه می شود با وجود این همه نقشه های پدرم «آب در هاون کوبیدن» بود چرا که «سلیم» نه تنها مخارج اعتیاد پدرم را پرداخت نکرد بلکه به من نیز همواره به چشم یک کنیز می نگریست. اوایل زندگی وقتی شب ها دیر به خانه می آمد فکر می کردم که سر کار است چرا که به این گونه دیر آمدن ها در خانه پدرم عادت داشتم. وقتی کمی بزرگ تر شدم و حقایق زندگی مشترک را درک کردم تازه فهمیدم که باز هم در کنار یک باتلاق وحشتناک شاهد غرق شدن سلیم هستم. زندگی من روز به روز تلخ تر و غمناک تر می شد چرا که همسرم در بیراهه فساد و فحشا قدم برمی داشت و من آینده ام را در سیاهی و تباهی می دیدم در حالی که صاحب سه فرزند شده بودم همسرم هیچ اهمیتی به من نمی داد و رفت و آمدهای بسیار مشکوکی داشت هیچ وقت جرئت اعتراض یا سوال نداشتم چرا که پاسخم را با مشت و لگد می داد و من به خاطر بی کسی و تنهایی باید ساعت ها اشک می ریختم زمانی متوجه شدم که سلیم با زنان خیابانی نیز ارتباط دارد که او به خاطر اعتیاد از کارش اخراج شده و در یک نانوایی کار می کرد. فراز و نشیب های سختی را در زندگی می گذراندم که روزی همسرم را تعقیب کردم. او که به بهانه رفتن سرکار از منزل خارج شده بود وارد یک منزل دیگر شد و چند ساعت بعد به همراه یک زن غریبه از آن مکان بیرون آمد. با چشمانی اشکبار به خانه بازگشتم و این بار درباره ارتباطش با آن زن غریبه از او سوال کردم اما همسرم نه تنها باز هم مرا زیر مشت و لگد گرفت بلکه فریاد زد آن زن را دوست دارد و دیگر حاضر به ادامه زندگی با من نیست. حالا من مانده ام و چشمان نگران سه فرزندم که ....
برچسب ها: مواد ، دخترش
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز