حرف های سعید مرا شوکه کرد / او با بی حیایی از ماجرای زشتی گفت | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
فرناز با حضور در دادگاه خانواده از ماجرای تلخ زندگی خود با سعید پرده برداری کرد.
 
 فرناز ۳۲ ساله در حالی که هق هق گریه اش فضای اتاق قاضی دادگاه خانواده را پر کرده بود، گفت: ۱۵ سال بیشتر نداشتم که با پسر خاله ۱۹ ساله ام نامزد شدم. دو سال بعد زندگی عاشقانه ای را با سعید زیر یک سقف آغاز کردیم آن روزها هیچ گونه امکانات رفاهی نداشتیم . همسرم مردی پرتلاش و با همت بود که به قول معروف وقتی دست به خاک می زد جواهر می شد. در همین روزها نتیجه آزمایش بارداری ام لذت دیگری به زندگی مان بخشید، اما به گفته پزشک Doctor فرزندم فلج بود اگرچه با شنیدن این جمله قلبم فرو ریخت اما من یک مادر بودم و با تمام وجودم از او نگهداری می کردم طولی نکشید که خداوند پسر سالم و زیبای دیگری به من عطا کرد اگرچه در شرایط مالی سختی قرار داشتیم، اما هیچ گاه نمی گذاشتم همسرم طعم تلخ نداشتن را احساس کند. در یکی از همین روزها بود که از سعید تقاضا کردم در دانشگاه ادامه تحصیل بدهد اگرچه خودم هم خیلی مایل به ادامه تحصیل بودم، اما شرایط زندگی و نگهداری از فرزند معلولم مانع از این کار شد. همسرم در یکی از رشته های مهندسی ادامه تحصیل داد و من هم در خانه شرایط را برای پیشرفت و ترقی او مهیا می کردم و با دیدن موفقیت های روزافزون سعید در پوست خودم نمی گنجیدم دیگر صاحب همه چیز شده بودیم و سعید پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد تا آن شب کذایی فرا رسید. آن شب سعید مقابلم نشست و گفت: اکنون من در جایگاه اجتماعی بالایی قرار گرفتم و با افراد فرهنگی بسیاری رفت و آمد دارم و تو باید قبول کنی که جایگاه فکری من و تو یکی نیست در کنار من باید کسی قرار بگیرد که هم فکر و هم سطح من باشد. حرف های سعید مرا شوکه کرد، او با بی حیایی از ماجرای زشتی گفت. جملات سعید در حالی عنوان می شد که هر کلمه اش چون پتکی بر سرم فرود می آمد با شنیدن آخرین جمله او دیگر چیزی نفهمیدم. سعید گفت: حالا جایگاه من تغییر کرده است و زندگی جدیدی را در کنار یکی از همکارانم آغاز کرده ام! فردای آن روز همه لوازم شخصی اش را جمع کرد و در حالی که به منزل همسر جدیدش می رفت، گفت تو تنها می توانی به عنوان مادر فرزندانم در این زندگی بمانی! التماس ها و خواهش هایم فایده ای نداشت وقتی بیشتر اصرار کردم که در کنارم بماند او پاسخم را با مشت و لگد داد و مرا از خانه بیرون انداخت. قاضی با شنیدن اظهارات این زن درخواست طلاق او را تایید کرد.

رکنا
برچسب ها: حرف های سعید ، شوکه
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز