جامعه ایران در مسیری قرار گرفته که به نظر میرسد بحرانهای اجتماعی و اقتصادی شکل پررنگتری نسبت به پیشرفتهای جامعه پیدا کرده است. به همین دلیل نیز اصطکاک اجتماعی افزایش پیدا کرده و آستانه تحمل مردم پایین آمده است. این در حالی است که مشکلات اقتصادی مردم نیز روزبهروز در حال افزایش است و به همین دلیل مشکلات اجتماعی و اقتصادی به صورت نامتقارنی بر هم بار شدهاند. به نظر میرسد اگر مسئولان و به خصوص دولت حسن روحانی هرچه زودتر برای مشکلات جامعه چاره اندیشی نکنند کشور در آینده با مخاطرات جدیتری همراه خواهد شد. به همین دلیل و برای بررسی و تحلیل این مسائل با فاطمه دانشور فعال اجتماعی و عضو سابق شورای شهر تهران گفتوگو کرده که متن آن را در ادامه از نظر میگذرانید.
چرا کاهش امید به زندگی در بین مردم به یکی از چالشهای مهم آینده ایران تبدیل شده است؟ در این زمینه چه مسائلی نقش داشتهاند؟
به گزارش روز نو : در شرایط کنونی فشارهای زیادی در زمینه اقتصادی و اجتماعی به مردم وارد میشود و به همین دلیل آستانه تحمل مردم کاهش پیدا کرده است. نکته قابل تأمل در ایران بالا رفتن آمار اعتیاد است که در نوع خود سبب افزایش آسیبهای اجتماعی دیگر میشود. این در حالی است که اعتیاد در بین زنان نیز در حال افزایش است. به همین دلیل نیز در شرایطی که مادر دچار اعتیاد است کودکان نیز در معرض آسیبهای متعددی قرار میگیرند. از سوی دیگر جامعه ما با بحران بیکاری و فقدان تفریحات سالم مواجه شده است. به همین دلیل نیز میزان شادی و نشاط در جامعه کاهش پیدا کرده است. در نتیجه زنان وجوانان برای فرار از این وضعیت ترجیح میدهند به روانگردانها و اعتیاد روی بیاورند. با این وجود مسئولان ما نسبت به برنامهریزی در زمینه تفریحات سالم و بالا رفتن نشاط اجتماعی دچار غفلت هستند و در این زمینه تلاش جدی صورت نگرفته است.
پایین آمدن سطح نشاط اجتماعی چه ارتباطی با مشکلات معیشتی مردم دارد؟ نابسامانیهای اقتصادی کشور و گرانیهای اخیر به چه میزان در بالا رفتن استرس و کاهش نشاط اجتماعی تأثیرگذار بوده است؟
کشور ما همواره با شوک تورمی همراه بوده است. به عنوان مثال هنوز مردم در شوک تورمی سال گذشته قرار دارند که یکباره با شوک تورمی جدیدی مواجه میشوند. به دلیل شوکهای تورمی پیدرپی نیز خانوادهها تصمیم گرفتهاند موضوعاتی مانند گردش و تفریح را حذف کنند تا بتوانند به دغدغههای اصلی زندگی خود بپردازند. نکته قابل تأمل اینکه هنگامی که مسائلی مانند گردش و تفریح از سبد زندگی مردم حذف میشود فشارها و استرس به روحیه افراد بیشتر میشود و در نتیجه میزان افسردگی، اعتیاد و حتی خودکشی افزایش پیدا میکند. به همین دلیل نیز در فقدان تفریح و نشاط اجتماعی جامعه با فشارهای روانی بیشتری مواجه میشود که این فشارها به آسیبهای اجتماعی منجر میشود. در نتیجه وضعیت معیشتی مردم به صورت جدی در کاهش نشاط اجتماعی و همچنین افزایش آسیبهای اجتماعی نقش ایفا میکند.
براساس تحقیقات انجام شده ضریب جینی (توزیع ثروت در بین مردم) در ایران در حال افزایش است و در شرایط کنونی ایران در زمینه شکاف طبقاتی در بین کشورهای جهان در رده هفتادم قرار گرفته است. چرا شکاف طبقاتی در دو دهه اخیر در ایران افزایش پیدا کرده است؟
دلیل اصلی این مسأله به ساختار اقتصادی کشور بازمیگردد که دارای چالشهای جدی است. ریشه نابسامانیهای اقتصادی ایران نیز به اقتصاد دولتی و اقتصاد تک محصولی بازمیگردد. این در حالی است توجه به بخش خصوصی همواره یکی از دغدغههای مقام معظم رهبری و یکی از سیاستهای اصلی جمهوری اسلامی بوده است. با این وجود در سالهای اخیر بخش خصوصی همواره تحت فشار بوده و با سیاستهای اشتباه به حاشیه رانده شده است. از سوی دیگر فرصتهای مناسب اقتصادی به جای اینکه به بخش خصوصی واگذار شود به شرکتهای شبه دولتی واگذار شده است. نکته قابل تأمل اینکه برخی از این شرکتهای شبه دولتی به نظامیان واگذار شده که این شرکتها روزبهروز قدرت بیشتری پیدا کردهاند. با این وجود به دلیل قدرت مالی که این شرکتهای شبه دولتی پیدا کردهاند بخش خصوصی نمیتواند با این شرکتها رقابت کند. از سوی دیگر به دلیل سیاستهای انقباضی و مالیاتی بخش خصوصی در فشار بیشتری قرار گرفته است. در چنین شرایطی بود که تحریمهای بینالمللی نیز شکل گرفت و دست و پای بخش خصوصی بیش از گذشته بسته شد. به همین دلیل نیز در سالهای پایانی دولت آقای احمدینژاد صدای شکستن استخوانهای بخش خصوصی شنیده میشد. رویکردی که دلیل این اتفاق بود در دولت آقای روحانی نیز ادامه پیدا کرد و استخوانهای بخش خصوصی در عمل شکسته شد. به همین دلیل نیز در شرایط کنونی ما با یک بخش خصوصی قوی و تأثیرگذار مواجه نیستیم.
چرا اعتیاد در ایران به سمت زنانه شدن حرکت میکند و تعداد زنانی که از مواد مخدر استفاده میکنند روزبهروز افزایش پیدا میکند؟
به نظر من ارزشهای اخلاقی در خانواده که با محوریت زنان بوده در حال فروپاشی است. از سوی دیگر نگاه سنتی به نقش زنان در خانواده نیز در حال کمرنگ شدن است و دیگر نمیتوان نقش زنان را تنها به همسر و مادر تقلیل داد و بلکه در شرایط کنونی زنان دغدغههای جدیدی پیدا کردهاند که با گذشته تفاوتهای معناداری پیدا کرده است. به عنوان مثال دختران دهه هفتاد و هشتاد دیگر حاضر نیستند مانند دختران دهه پنجاه در محیط خانواده از خود فداکاری و ایثار نشان بدهند. وفاداری و تعهد زنان به محیط خانواده در نسلهای گذشته به مراتب بهتر از نسل جدید است. در دهههای چهل و پنجاه زنان اهمیت زیادی برای تربیت فرزندان در محیط خانواده قائل بودند و به سختی حاضر بودند فرزندان را در منزل تنها بگذارند. این در حالی است که زنان نسل جدید چنین دغدغههایی ندارند. نکته دیگر اینکه آمار طلاق نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده و همین مسأله سبب شده بسیاری از تابوهای مربوط به زنان از بین برود. در نتیجه استفاده از سیگار، قلیان و مواد مخدر نیز افزایش پیدا کرده است. به نظر میرسد ارزشهای خانوادهها از یک نسل به نسل دیگر به خوبی منتقل نشده است.
«قدرت در سایه» چه نقشی در کج کارکردی و ناکارآمدی بخشهای مهم جامعه در زمینه اقتصادی و اجتماعی داشته است؟
ما در کشور با نهادهای موازی با قدرت رسمی یا قدرت در سایه مواجه هستیم که تا حدود زیادی در مشکلات کنونی جامعه نقش داشتهاند. به عنوان مثال نا آرامیهای دی ماه سال گذشته از سوی قدرت در سایه ایجاد شد. نا آرامیهایی که در نهایت هزینههای زیادی برای کشور و دولت به همراه داشت. البته هدف اصلی این عده تخریب دولت و از بین بردن وجهه دولت در بین مردم بود. با این وجود پس از مدتی کنترل وضعیت از دست این عده خارج شد و هزینههای بیشتری برای نظام و کشور به همراه داشت. شاید هدف اولیه طراحان این ناآرامیها نیز این نبود اما در حقیقت اتفاقی که رخ داد از تصور طراحان این ناآرامیها گستردهتر بود.
آیا مسیر دولت آقای روحانی به سمت ترمیم ضعفهاست یا اینکه دولت در شناخت و اصلاح ناکارآمدیهای خود ناتوان شده است؟
دولت آقای روحانی دولت فرسوده و پیری است. این در حالی است که جوانان توانمندی در کشور حضور دارند که میتوانستند در دولت حضور داشته باشند. از سوی دیگر دولت آقای روحانی از برقراری ارتباط مناسب و عمیق با مردم ناتوان بوده و موفق نشده یک ارتباط سازنده با افکار عمومی برقرار کند. این مسأله در دولت یازدهم وجود داشت و کارشناسان زیادی نیز این مسأله را به دولت متذکر شده بودند. با این وجود این وضعیت در دولت دوازدهم اصلاح نشد ، بلکه به نظر میرسد فاصله دولت روحانی در دولت دوازدهم از مردم بیشتر هم شده است. در شرایط کنونی مردم تحرکات امیدبخشی از سمت دولت مشاهده نمیکنند. به همین دلیل نیز تاحدود زیادی امید و انگیزه خود را از دست دادهاند. در نتیجه اگر قرار است دوباره امید به مردم بازگردد و مردم نسبت به آینده امیدوار شوند باید چند تصمیم ضربالاجل در کشور گرفته شود. نخستین تصمیم نیز باید مبارزه با فساد اقتصادی و اختلاسگران باشد. به نظر میرسد در شرایط کنونی نوعی نرمش با مفسدین اقتصادی صورت میگیرد و از اقدام قاطع و پیشگیرانه جدی خبری نیست. این در حالی است که در شرایط کنونی مطالبه اصلی مردم برخورد قاطع با مفسدین اقتصادی است. تصمیم ضربالاجلی دیگر بخشش محصورین و زندانیان سیاسی و تغییر رویکرد سلبی در تقابل با دیدگاههای متفاوت سیاسی و اجتماعی در کشور است. به نظر میرسد در شرایط کنونی برخی گشایشها در زمینههای سیاسی میتواند کمک زیادی به افزایش امید و انگیزه در بین مردم کند. این در حالی است که در شرایط کنونی جامعه بیش از همیشه به امید و انگیزه نیاز دارد. نکته دیگر اینکه دولت باید تحرک بیشتری از خود برای تحقق مطالبات مردم نشان بدهد. نباید مردم تصور کنند دولت نسبت به حل مشکلات آنها بیتفاوت است. مردم باید احساس کنند دولت در تحقق وعدههایی که به مردم داده جدی است و از همه توانایی خود برای حل مشکلات مردم استفاده میکند.
با توجه به زمزمه تغییر در دولت، به نظر شما دولت در چه زمینههایی نیاز به تغییر دارد؟
به نظر میرسد دولت با مانع بزرگ بیرونی به نام «قدرت در سایه» مواجه است و به همین دلیل نیز تغییرات نمیتواند مشکلات را از بین ببرد. دولت آقای روحانی از آزادی عمل و قدرت مانور کافی در زمینههای مختلف بهره مند نیست و عملکرد ایشان تنها در یک چارچوب خاص پیش می رود. به همین دلیل نیز بین سیاست گذاریها در کشور و مطالبات مردم فاصله افتاده است. به نظر من این فاصله باید هرچه زودتر کاهش پیدا کند. هرچه این فاصله افزایش پیدا کند به همان میزان وضعیت جامعه نگران کنندهتر خواهد شد.
با توجه به شرایط کنونی کشور چه چشماندازی پیش روی دولت آقای روحانی و جریان اصلاحات مشاهده میکنید؟ آیا کاهش امیدواری که در بدنه جریان اصلاحات به وجود آمده در آینده اصلاحطلبان را با چالش جدی مواجه خواهد کرد؟
اصلاحطلبان توانایی عجیبی در فرصتسوزی دارند و از گذشته تا امروز فرصتهای زیادی را به دست آورده و به آسانی آن را از دست دادهاند. بدون شک از دست دادن این فرصتها سبب از دست رفتن اعتماد و سرمایه اجتماعی شده است. به همین دلیل نیز سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان در حال ریزش است و این ریزش میتواند پیامدهای منفی برای جریان اصلاحات به همراه داشته باشد. به نظر من یکی از مهمترین فرصتهایی که اصلاحطلبان از دست دادهاند استفاده از جوانان و تربیت مدیران جوان بوده است. به همین دلیل نیز جریان اصلاحات نمیتواند برای آینده به صورت دقیق برنامهریزی کند. به عنوان مثال هنوز مشخص نیست اصلاحطلبان برای انتخابات1400 چه کسی را به عنوان کاندیدای نهایی خود معرفی خواهند کرد. آیا اصلاحطلبان قصد دارند آقای عارف را به عنوان گزینه نهایی خود معرفی کنند؟اگر این اتفاق رخ بدهد باید عنوان کرد که مردم از عملکرد آقای عارف در مجلس شورای اسلامی رضایت ندارند. از سوی دیگر آقای عارف در جایگاه ریاست شورای سیاستگذاری جریان اصلاحات انتقادات زیادی را برانگیخته است. در نتیجه هر گزینهای که اصلاحطلبان برای ریاست جمهوری معرفی کنند، الزاما گزینهای نیست که مردم به آن باور داشته باشند. تجربه تاریخی نیز نشان داده هنگامی که مردم از عملکرد اصلاحطلبان رضایت ندارند رویکرد قهرآمیز در پیش میگیرند و با صندوقهای رأی قهر میکنند. در چنین شرایطی است که جریان تندرو از شرایط بهره خود را برده و تلاش میکند دوباره قدرت را به دست بگیرد. در نتیجه در شرایط کنونی مردم از هر دو جریان خسته شدهاند. به همین دلیل نیز جوانان باید تلاش کنند جریان سومی را در کشور به وجود بیاورند. شاید اگر این جریان سوم وجود داشت و جوانان میتوانستند دغدغههای خود را به این وسیله به پیش ببرند تا به این اندازه جذب سلبریتیها نمیشدند. جریان سوم باید از جوانانی تشکیل شود که شعارها و آرمانشان متناسب با دغدغههای نسل جدید باشد. این در حالی است که دو جریان سیاسی کشور از دغدغههای نسل جدید فاصله گرفتهاند.