ارتباط شوم زن جوان قبل و بعداز ازدواج با 2 شوهر! / رامبد آخری بود! | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۹
کد خبر: ۳۰۹۹۸۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۵ - ۲۹ اسفند ۱۳۹۶

 او می گوید تو لیاقت واژه مادر را نداری چرا که ... زن 30 ساله در حالی که با ارائه حکم جلب از سوی همسر 60 ساله اش دستگیر شده بود با بیان این که از کارهای زشت ام بسیار پشیمانم و نگران فرزندم هستم، در تشریح سرگذشت خود، گفت: در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم که با «کسری» دوست شدم. احساس می کردم خوشبختی من فقط در دستان اوست به همین دلیل هر روز رابطه ما بیشتر و نزدیک تر می شد تا جایی که دیگر به درس و مدرسه علاقه ای نشان نمی دادم و تمام فکر و ذهن ام کسری شده بود.

 

مدیر مدرسه بارها مادرم را دعوت کرد تا مرا از این کارها باز دارد اما من به دور از چشم پدر و مادرم به این رابطه خیابانی ادامه می دادم تا این که خواستگاری کسری با مخالفت خانواده ام روبه رو شد. من که احساس می کردم نیمه گم شده ام را یافته ام با رفتارها و حرکات تهدیدآمیز خانواده ام را مجبور کردم تا با ازدواج ما موافقت کنند. یک سال بعد از برگزاری مراسم عقد و با همه کدورت های خانواده و اطرافیانم زندگی مشترک با کسری را شروع کردم. تازه آن جا بود که فهمیدم گول ظاهر فریبنده و زبان چرب و نرم او را خورده ام. چراکه کسری به مواد مخدر اعتیاد داشت و مدتی پس از ازدواج به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد.

 

دایم خودم را به خاطر این اشتباه بزرگ نفرین می کردم اما هیچ سودی نداشت جرم کسری سنگین بود و او به حبس ابد محکوم شد. در این میان یکی از آشنایان دور خانواده کسری که مردی کارخانه دار و پولدار بود، گاهی به من سر می زد و مشکلات مالی ام را برطرف می کرد. او وقتی وضعیت مرا این گونه دید پیشنهاد ازدواج داد. من هم که امیدی به آزادی کسری نداشتم و از سوی دیگر علاقه ام را نسبت به او از دست داده بودم با پیشنهاد آن مرد که 30 سال از من بزرگ تر بود، موافقت کردم چرا که خانواده ام را به خاطر کسری از دست داده بودم و دیگر هیچ حامی نداشتم. رفتارهای او قابل قیاس با کسری نبود و بیشتر از هزینه های زندگی ام نیز مرا حمایت می کرد. چند سال بعد صاحب فرزند پسری شدیم و زندگی خوبی را تجربه می کردم اما باز هم نیش و کنایه های اطرافیان آزارم می داد.

 

آن ها می گفتند با پدر بزرگ ازدواج کرده ای! اگرچه یک بار سرم به سنگ خورده بود و سعی می کردم به این حرف ها توجهی نکنم اما بالاخره یکی از دوستانم شماره همراه مرا به مرد غریبه ای داد و مرا وسوسه کرد با او دوست شوم. دوستم می گفت: شوهرت خیلی پیر شده و تو هنوز سن و سالی نداری که جوانی ات را پای او بسوزانی. این گونه بود که بعد از مدت ها رابطه تلگرامی با «رامبد» یک روز به منزل او رفتم و زندگی ام را تباه کردم. در حالی که همسرم زرنگ تر از این حرف ها بود و خیلی راحت مرا به دام انداخت. حالا هم به هیچ وجه حاضر به گذشت نیست اما ای کاش ...

نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز