رویای 18 ساله که فرزند شیطان است / او در کمین پسران پولدار بود و ..! | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۲
کد خبر: ۳۰۵۸۴۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۴ - ۰۲ اسفند ۱۳۹۶
 از روزی که دست دوستی به سوی «هیولای زرد» دراز کردم آرام آرام در مرداب گندیده فساد و خلاف کاری فرو رفتم به طوری که دیگر همه آینده و زندگی و جوانی خودم را نابود کرده ام و به آخر خط بدبختی رسیده ام ...
رویا دختر 18 ساله ای که به اتهام رابطه نامشروع و عضویت در یک باند گسترده سرقت Stealing در عملیات ماموران انتظامی دستگیر شده است با بیان این که دیگر هیچ امیدی به آینده ندارم، سفره عقده هایش را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گشود و افزود: از روزی که به خاطر دارم همواره با درگیری وکتک کاری‌های پدر و مادرم روبه رو بودم. فریادها و الفاظ زشت و رکیک پدرم هنوز در ذهنم باقی مانده است. پدر و مادرم هر دو بی‌سواد بودند و هیچ کدام به دیگری احترام نمی گذاشتند. من و خواهر و برادرم نیز از کتک ها و فحاشی‌های پدرم بی‌بهره نبودیم و هر بار در میان دعواهای آن ها قربانی بهانه گیری های شان می شدیم.

در مقطع ابتدایی تحصیل می کردم ولی هیچ گاه نمرات خوبی نمی گرفتم. وقتی معلم در حال تدریس بود من در افکارم به صحنه های درگیری خانوادگی می اندیشیدم که چگونه پدرم، برادرم را به دیوار می کوبد و الفاظ زشت و خیابانی را به من نسبت می دهد.
بزرگ تر که شدم فهمیدم پدرم به هروئین اعتیاد دارد و به چیزی جز تهیه مواد مخدر Drugs نمی اندیشد. آن زمان درک درستی از این «هیولای زرد» نداشتم اما آرام آرام کشیدن پنهانی سیگار را آغاز کردم و بعد از آن هم به هروئین معتاد Addicted شدم به طوری که دیگر نه تنها از هروئین های پدرم نمی دزدیدم بلکه در کنار او و با یکدیگر مصرف می کردیم تا جایی که گاهی از پدرم نیز بیشتر مصرف می کردم.
در این وضعیت بود که درس و مدرسه را در آخرین روزهای امتحانات پایانی سال سوم راهنمایی رها کردم و با چند دختر خلافکار که به ظاهر مهربان و دلسوز بودند آشنا شدم. از آن روز به بعد و برای تیغ زدن پسران پول دار به همراه دوستانم در پارتی ها و مهمانی Party های مختلط شرکت می کردم تا هزینه مواد مخدر خود و پدرم را به دست آورم.
گاهی چند شبانه روز به خانه نمی رفتم و در منزل مجردی یکی از دوستانم می ماندم تا با غمزه های خیابانی پسران پول دار را سرکیسه کنیم. بعد از مدتی باندی تشکیل دادیم تا پول بیشتری به دست بیاوریم. شگرد کارمان به این صورت بود که پس از آرایش های غلیظ و زدن عینک دودی سوار خودروهای گران قیمت می شدیم و هنگامی که راننده برای خرید خوراکی یا آب میوه از خودرو پیاده می شد داخل داشبورد خودرواش را خالی می کردیم یا گاهی که به منزل این گونه افراد می رفتیم هرچیز با ارزشی را سرقت می کردیم.
ولی به دلیل این که بیشتر اوقات نمی توانستیم لوازم سرقتی را به فروش برسانیم، تصمیم گرفتیم به صورت گروهی از فروشگاه ها سرقت کنیم. ابتدا طلا و جواهرات پشت ویترین طلافروشی ها را شناسایی می کردیم و با تهیه بدل همان طلا، وارد طلافروشی می شدیم. هنگامی که دوستان دیگرم سرطلافروش را گرم می کردند ما هم طلاهای واقعی را با بدل عوض می کردیم. گاهی نیز در فروشگاه های پوشاک و با همین شیوه اجناس زیادی را به سرقت می بردیم. دیگر به خلافکاران حرفه ای تبدیل شده بودیم تا این که سردسته باندمان هنگام ارتکاب جرم Crime دستگیر شد و ما را نیز لو داد. حالا هم در آغاز جوانی به آخر خط رسیده ام اما ای کاش ...

ركنا
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز